نزدیک به هفتاد سال از کودتای امریکایی مرداد سال ۳۲ که منجر به سقوط دولت محمد مصدق شد، میگذرد. زمانهای که قیام مشروطهخواهی ملت ایران به بلوغ رسیده بود و میرفت تا با شتاب، وطن را از رخوت و اسارت در چنگال ستمشاهی خودفروخته، نجات دهد. درست در همان دوره طلایی، امپریالیسم جهانی عزم خود را بر ساقط نمودن این جنبش و واپس راندن ایرانیان جزم نمود تا با فریب و نیرنگ، خیزش ملت برای مردمسالاری را در مداری صفر درجه، ناکام نگاه دارد.
آن روزها، استعمار چهره واقعیتری از خود نشان میداد. او به وضوح در برابر مصدق ایستاد و نارضایتی خود را از ملی شدن صنعت نفت و روی کار آمدن یک دولت مقتدر که منجر به تضعیف حکومت دستنشانده محمدرضا پهلوی شده بود، نشان داد؛ مستقیما وارد عمل شد و با دسیسه، نیروهای ناآگاه داخلی را همراه نمود تا علیه دولت ملی موضعگیری نمایند.
نابخردی و تعصب، ناخواسته در خدمت استعمارگر قرار گرفتند و منجر به شدت گرفتن استبداد داخلی، عقبماندگی و وابستگی شدند. امروزه اما امریکا بزرگترین دشمن رهایی ما از وابستگی و سرکوبگر اصلی جنبشهای مردمی، خواهان پیشرفت و آبادانی کشور ایران است؛ حالا این امپریالیست جوان، نیات واقعی خود را پشت نقاب دوستی و خیرخواهی با پررنگ کردن مطالبات طبقه متوسط در ایران پنهان کرده است.
ضربهای که امریکا به مردمسالاری و جان گرفتن گفتمان صلح، رواداری و گفتوگو در ایران با لغو برجام وارد کرد، اگر سهمگینتر از کودتای سیاه نباشد، کمتر از آن نخواهد بود. بیگمان معاهده موسوم به برجام یکی از بزرگترین دستاوردهای دیپلماسی ایرانی بوده است. برجام میتوانست دورهای جدید از حضور ایران در جهان را به مثابه کشوری مقتدر و توانا در سیاستورزی آغاز کند و چهرهای پرصلابت و در عین حال صلحجو و عقلانی را از وطنمان به جهانیان معرفی نماید به گونهای که در آوردگاه روابط بینالملل با ابرقدرتهای جهان، از موضعی برابر مذاکره نموده و مطالبات را پیگیر باشد. این وضعیت برای نظام جهانی که بر پایه نابرابری استوار است، غیرقابل تحمل مینمود.
از این رو امریکا با نیت عقب راندن ایران در این عرصه و باز هم به تعویق انداختن صلح پایدار در خاورمیانه، به طرز وحشیانهای عهدشکنی کرد و با همراهی ناآگاهان و افراطیونی که ناخواسته و نادانسته در زمین امریکایی توپ زدند، به تضعیف دولت و کوچک شمردن این دستاورد ارزشمند که حاصل کنش عقلانی سیاستمدارانمان بود پرداختند. امریکا موفق شد باز هم ایرانیان را در دور باطل مدار صفر درجهای نگاهدارد.
امروز، چهره واقعی امریکا، در پشت بازنمایی رسانههای قدرتمندی پنهان شده است که وقیحانه از او یک منجی میسازند که به دنبال برقراری آزادی برای طبقه متوسطی است که برآورده شده خواستههایشان به دلایل مختلفی به تعویق افتاده است. او خود را مدافع حقوق بشری میداند که آزادی بیان بخواهد و انتخابگر پوشش خود باشد، اما دایره تقاضاهایش از این حد فراتر نرود. مردمسالاری که امریکا برای ما میخواهد یعنی وابستگی در اقتصاد، پیروی در فرهنگ و اطاعت در سیاست.
مهم است که به خاطر داشته باشیم اگر امریکا در سال ۳۲، بر موج مطالبات بیپاسخ نیروهای مذهبی در دولت مصدق سوار و پیروز شد؛ امروز نیز دغلدوستانه خود را بلندگوی صدای محذوف طبقه متوسط تحولخواه نموده است؛ حال آنکه در واقعیت برآوردن آن مطالبات تنها در قالبی مورد تأیید امریکاست که موجد وابستگی و حرکت در چارچوب هژمونی فرهنگ غرب و اقتصاد سرمایهداری باشد.
انقلاب ایران، که فریاد فروخورده انسان ایرانی علیه بیهویتی و وابستگی به بیگانگان بود با تمام سنگاندازیها، تحمیل جنگ منطقهای مخرب و فرسایشی، تحریمها و فشارها خود را به مرحله تثبیت رسانده است؛ مرحلهای که پس از آن (تثبیت انقلاب)، تثبیت اوضاع اقتصادی و پاسخگویی به مطالبات اجتماعی را در پی خواهد داشت.
دوران سختی را از سر گذراندهایم و دوران سختتری در پیش رو داریم. بیشک تثبیت اوضاع اقتصادی و در پی آن کاهش وابستگی به نفت و پیشرفت در عرصههای تولید و خودکفایی با مانعتراشیها و تحریمهای پیشرونده، ما را در دشواری بیحدی قرار داده است که تنها با تابآوری و مدارا بین خودمان و تقویت همبستگی اجتماعی و کاستن از مجادلات سیاسی داخلی به قصد سرکوب دیگری، شاید بتوانیم از این پیچ خطرناک به سلامتی عبور کنیم.
اتحاد و همبستگی ملی از نان شب واجبتر شده است. حفظ احترام یکدیگر، مدارا و گذشت و تقویت گفتوگوی اجتماعی میتواند ما را در این راه یاری رساند. مطالبات گروهها باید به وقت و با دقت شنیده شود و در ارتباط با آنها در داخل و بین نیروهای سیاسی وطنی، بحث و گفتوگو صورت گیرد. نخستین مرحله پاسخگویی به مطالبات، شنیدن آنهاست؛ در این صورت است که حربه ایجاد نفرت و تفرقه بین گروههای اجتماعی که دستاویز امروزین امپریالیسم است از ید ایشان خارج گردیده و خلع سلاح میشوند. در دورانهای سخت و بارش شداید است که تحمل و شکیبایی ارزش مییابد. هرگونه تضعیف نیروهای داخلی و نادیده گرفتنشان به معنای همراهی با پروژه امریکایی ایجاد تنافر و یأس اجتماعی است. آنها میدانند و ما نیز در تاریخ خواندهایم که تضعیف حکومت مرکزی، ایجاد نارضایتی داخلی و تهدید مداوم خارجی، فروپاشی به بار خواهد آورد. اولویتها را بشناسیم و تن به تکرار اشتباهات ندهیم.