کتاب سيدضياء مرد اول يا مرد دوم كودتا (گفتهها و ناگفتههای تاريخ معاصر ايران از زبان سيدضياءالدين طباطبائی) دربرگیرندۀ مجموعۀ مصاحبههای استاد روزنامهنگاری، صدرالدین الهی، با این چهرۀ جنجالی تاریخ معاصر ایران در سالهای پایانی عمر سیدضیاء است.
به گزارش عطنا، صدرالدین الهی، خود، این کتاب را «کتابروزنامه» میخواند و امیدوار است این سبک تازه در فن نشر کتاب جا باز کند. این کتاب، افزون بر آنکه برای پژوهندگان تاریخ معاصر منبعی دستِاول به شمار میآید، برای روزنامهنگاران و دانشجویان روزنامهنگاری نمونهای چیرهدستانه از یک گفتوشنود مطبوعاتی است که جا دارد در دانشکدههای روزنامهنگاری آموزش داده شود.
گفتوگوکننده، ازآنجاکه به چموخم کار خود بهخوبی آگاه است، جانبداری نمیکند و از نگاه مهربانانه یا دشمنانه در این کتاب خبری نیست و آنچه هست ماحصل حشرونشرِ یک روزنامهنگار حرفهای با پیرمردی سیاستمدار و سیاستباز است.
نمیتوان از الهی سخن گفت و از روزنامهنگاری سخنی به میان نیاورد، چه او در کار روزنامهنگاری باتجربه و از پایهگذاران این رشته بهگونۀ دانشگاهی در ایران است. این گفتوگویم با ایشان، که دهههاست بههمراهِ خانوادهاش در آمریکا زندگی میکند، از عوالم روزنامهنگاری تا گفتههای ایشان دربارۀ کتاب سیدضیاء را دربرمیگیرد.
گفتنی است این گفتوگو که در اسفندماه ۱۳۹۳ انجام شده است، اکنون برای نخستین بار در «مردمسالاری آنلاین» منتشر شده است.
• سیدضیاء مرد اول یا مرد دوم کودتا هرچند کاری روزنامهنگارانه است، در تاریخ شفاهی ایران جایگاهی مهم میتواند داشته باشد؛ زیرا تنها سند دستِاول از گفتههای مردی است که در تاریخ معاصر ایران نقش نخست را در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بازی کرد. خودِ شما جایگاه این کتاب را در تاریخ شفاهی ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
دربارۀ ارزش کتاب و آینده و اینکه این کتاب چه جایی در تاریخ شفاهی ایران خواهدداشت، باید به اطلاعتان برسانم که قضاوت در اینباره با تاریخ کَتبی ایران است و من اصلاً نمیتوانم جایی را برای آن پیشگویی کنم چون از علمِ پیشبینیِ آینده و فنِ غیبگویی کاملاً بیاطلاعم. قدر مسلم این است که این کتاب حاصل گفتوگوها و نشستوبرخاستهای من با مردی است که موجد یک اتفاق تاریخی بودهاست و من سعی کردهام حرفهای او را آنچنانکه گفته بنویسم. همین و والسلام.
• هماکنون، در رشتۀ علوم ارتباطات اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی، گفتوگوها و گزارشنویسیهای شما، بهسانِ گفتوگو با ساعد مراغهای که در همین کتابِ سیدضیاء نیز آمده، بخشی از درسنامههای آموزشی این رشته است و به باور دانشجویان پیشین شما، که اکنون استادان این رشته هستند، نمونهای از چگونگی تنظیم مصاحبه و نرمنویسی است؛ آنهم در دورانی که این شیوه هنوز در رسانههای فرنگی نیز باب نشدهبود. خود شما چگونه به این سبکوسیاق در نوشتن دست یافتید؟
اشارۀ بسیار دقیق و هوشمندانۀ شما به سبک نگارش و تنظیم یادداشتها و مصاحبهها مستلزم این تذکر اساسی است که بنده در هنگام تهیۀ اینگونه مصاحبهها و گزارشها فقط روزنامهنگار جویا و پرسندهای بودم و بههیچوجه قصد تعلیم کسی را نداشتم. گردش روزگار بعدها مرا به مدرسۀ روزنامهنگاری کشاند و در آنجا چون درس مصاحبه، گزارش و آنکت (گزارش تحقیقی) به عهدۀ من گذاشته شدهبود، از این موجودیِ حرفهای بهعنوانِ نمونه استفادههایی میکردم و حالا از اینکه به این نوشتهها بهعنوانِ مأخذ یا مرجع مراجعه شدهاست خوشحالم.
اما شیوۀ نگارش یا به قول شما، نرمنویسی را من از همین حرفه آموختم. به این معنا که دیدم برای آنکه به مخاطب نزدیک شوم، چارهای نیست جز اینکه به یک زبان ساده اما باریشه متوسل شوم.
خودِ این زبان را یافتن کشفی مهم نبود چون من براثرِ تحصیلات و سابقۀ مطالعاتیای که داشتم آن را یافتم و به کار بردم. مهمترین مددکار من در این راه درس منظم مدرسهای بود. من در دورۀ لیسانس بخت آن را داشتم که در رشتۀ ادبیات فارسی دانشکدۀ ادبیات و دانشسرای عالی دانشگاه تهران شاگرد استادانی برجسته باشم که اینک بهراستی برای من اسطورۀ آموزش ادبیات فارسی بودهاند؛ از دکتر پرویز ناتلخانلری، دکتر محمد معین، دکتر لطفعلی صورتگر، دکتر حسین خطیبی، دکتر احسان یارشاطر، استاد کمشناختهشده، بانوی بزرگوار، ماهمنیر نفیسی (جزایری)، که فرانسه را برای من بهراحتیِ زبان دوم کرد، دکتر محمدباقر هوشیار که هوشیاری حرفهای را به من آموخت بگیر و بیا تا استاد بدیعالزمان فروزانفر، استاد جلالالدین همایی، استاد عبدالعظیم قریب، استاد مدرس رضوی و... و اینان فقط چراغ را میگرفتند که راه را ببینی و به لطف این آموزش بود که من با آنچه آن را روح زبان میگویند آشنا شدم و فارسی در جانم نشست. البته این آشنایی را در سالهای پیش مدیون آموزش پدری بودم که خود بازماندهای متجدد از طایفۀ حکمای الهی بود و حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی ورد شبانگاه او.
در مرحلۀ دوم، این به قول شما نرمنویسی حاصل بسیارنویسی روزنامهای و خطخوردنها و جردادنهای مطالبی بود که سردبیران سختگیر آن روزگارْ ما را با آن آشنا کردند.
• باوجودِاین، روزنامهنگاران امروز ایران چگونه میتوانند با بهره از سبکی که شما بنیادگذارش بودید گفتوگوها و گزارشهای خود را برای مخاطبانشان خواندنیتر و جذابتر کنند؟
جواب شما خیلی ساده است. اینها باید تا جان دارند به این وسایل متوسل شوند:
اول: بنویسند، زیاد بنویسند و در نوشتن بهدنبالِ زبانسازی نباشند. زبان باید وسیلۀ بیان مفهوم باشد.
دوم: به یک زبان خارجی در حد فهم متون مشکل آشنا باشند و، مهمتر از همه، با روز و زبان روز دنیا روبهرو شوند و از تازگیهای جهانی بهره بگیرند.
سوم: عامل تخیل را فقط در حد روشنکردنِ گوشهوکنارِ نوشتههایشان از یاد نبرند.
چهارم: به خود شیفته نباشند و فکر نکنند که با نوشتن یک خبر یا انجام یک مصاحبه به تاریخ مطبوعات پیوستهاند و، مهمتر از آن، خود جزئی از تاریخ شدهاند.
اینها حرفهای اصلی من در جواب شما بود. اما مصاحبهها، گزارشها و نگرشهای ویژه را باید در جایی دیگر مورد بحث قرار داد.
من در سالهایی که با بچهها درس داشتم، اول یا آخر هر سال، یادداشتی از موضوعی که بهنحوی به شغل آیندۀ آنان مربوط میشد مینوشتم و میخواندم. عنوان این یادداشتها را گذاشتهام «به همسفران جوانم». حدود پانزدهشانزده یادداشت هست که خیال دارم آن را بهصورتِ جزوۀ کوچکی چاپ کنم و برای همۀ آنها که همسفران من بودهاند بفرستم. اگر این کار شد یکی را برای شما میفرستم که داشتهباشید.
• به باور بسیاری از کارشناسان، تاریخ معاصر ما آکنده از غرضومرضهای ایدئولوژیک و منافع شخصی و حزبی است. کنشگرانِ چنین تاریخنویسیای نیز یا دیوسیرتاند یا فرشتهخو. سیدضیاء نیز از چنین گزندی در امان نیست تاآنجاکه، بسیاری، او را چهرهای انگلوفیل، میهنفروش، مرتجع و... ترسیم کردهاند. بااینحال، گفتوگوهای بیواسطه و دستِاول شما با سیدضیاء چهرهای دیگرگونه از او نقش میزند. اعلامیۀ «بیانیۀ حقایق»، که سیدضیاء در پاسخ به گفتههای کافتارادزه قلمی کرده و بهطورِ گسترده در نشریههای ۱۳۲۳ منتشر شده و بخشی از آن در پیوست کتاب شما نیز آمدهاست، بهروشنی خرد سیاسی و میهنپرستی او را عیان میکند. شما ریشۀ این سبکوسیاقِ تاریخنویسیِ گمراهکننده را در چه میدانید و به باور شما نسل امروز ایران چگونه میتواند از میان این نوشتهها حقایق را دریابد و نقبی به واقعیتها زند؟
این سؤال شما درموردِ مخالفان و موافقان سیدضیاء و مخصوصاً مخالفان او در دوران پس از شهریور ۲۰ است، وگرنه درزمانیکه سید این کار را کرد نسل روشنفکر و صاحبزبان آن زمان به دنبالش راه افتادند و عارف و عشقی دربارهاش بسیار نوشتند و سرودند. به نظر من، این قضاوت را باید به عهدۀ زمانی دورتر گذاشت و کار آدمی را که بین لنین و موسولینی سرگردان بود به دست تاریخِ بیغرضِ آینده سپرد؛ بدون آنکه کوششی در سفید یا سیاه کردن او در کار باشد.
من تصور میکنم که این آدم مرد مخصوص زمانۀ خود بوده و، بهدلیلِ این ویژگی، مخالفان و موافقان بسیار داشتهاست.
• سیدضیاء از نسل سیاستمدارانی بود که در نوجوانی شاهد شکلگیری جنبش مشروطیت، استبداد صغیر و سپس فتح تهران و بازگشت دولت مشروطه بود و در جوانی نیز سرکشی گردنکشان در گوشهوکنار ایران، قحطی و بیماریهای گوناگون و هرجومرجهای ناشی از جنگ جهانی اول و، درکل، فروپاشی ایران را ناظر بود و اینکه باید کاری کرد. این نسل از سیاستمداران ایران، که شما مصاحبههایی نیز با آنان داشتهاید، چه ویژگیهای بارزی داشتند و چرا این شیوۀ نگاه آنان به عرصۀ سیاست در سیاستمداران نسلهای بعدی ایران مشاهده نمیشود؟
ویژگی نسلی که من با اکثر آنان نشستوبرخاست داشتهام این بود که بهزعمِ ایشان ایران را فراتر از هر اندیشه و روشی سیاسی باید دوست داشت و حفظ کرد و در راه این عشق از ملامت و سرزنش نهراسید. بسیاری از ایشان خود را فدای ایران میکردند نه ایران را فدای خود. اینها گاهی مجبور میشدند که ناگهان ۱۸۰ درجه روش خود را عوض کنند. بسیاری این تغییر روش را نشانۀ نان به نرخ روز خوردن و ناپایداری سیاسی میدانستند درحالیکه در کارنامۀ سیاسی بسیاری از آنها که دقیق میشوی میبینی که بهخاطرِ ایران پیه همهگونه سرزنش و دشنام و ملامت را بر تن میمالیدهاند و در عمق وجود بسیاری از آنها عشق به ایران ریشهای عمیقتر از اندازههای تصور ما داشتهاست.
• در پایان، پرسشی که برای بسیارانی پیش آمده است: چرا کتاب شما را در ایران دو ناشر، ثالث و فردوس، منتشر کردهاند؟
نشر ثالث و نشر فردوس بدون اجازۀ من این کتاب را هر کدام با سلیقۀ خود چاپ کردهاند و بنده از این دوردست کاری جز تماشا کردن ندارم!