اگر درویش خان نابغه موسیقی و استاد دردانههای موسیقی ایران چون موسیخان معروفی، مرتضی نیداود و نورعلی برومند در سال 1305 خبر داشت که 30 سال پیشتر خانم بریجیت دسکول 44 ساله اولین قربانی تصادف اتومبیل در جهان بوده است، حاشا که سوار درشکه دواسبه میشد تا در امیرآباد ماشین فوردی درویشخان را در 54 سالگی به پایان برساند تا نامش بهعنوان اولین کشتهشده حادثه رانندگی در ایران ثبت شود.
به گزارش عطنا، فریدون صدیقی، روزنامهنگار و مدرس دانشگاه، یادداشتی ادبی با موضوع خودرو و زیر ساخت راههای کشور در همشهری نگاشته است که در ادامه با هم میخوانیم:
درد و رنج این روزگاران ما شخصی نیست چون غالباً نسبتی با مقتضیات فردی ما ندارد.
وقتی ماشین درمانده و راه نامرد است، راه نیفتید؛ همانجایی که هستید ایستاده چون شمشاد و یا نشسته بهسان بوته گل سرخ بمانید. رفتن با پراید، دوستان و شرکای او، قبل از رسیدن به مقصد ما را در جمع 18 هزار مسافر خاکی سالانه قرار میدهد، خوششانس اگر باشیم یکی از 300 هزار تن شل و شکستهایم در روزگار بیکارگی که بیکاری نوعی کار و انتخاب نکردن نشانی از بیانگیزگی است.
اگر درویش خان نابغه موسیقی و استاد دردانههای موسیقی ایران چون موسیخان معروفی، مرتضی نیداود و نورعلی برومند در سال 1305 خبر داشت که 30 سال پیشتر خانم بریجیت دسکول 44 ساله اولین قربانی تصادف اتومبیل در جهان بوده است، حاشا که سوار درشکه دواسبه میشد تا در امیرآباد ماشین فوردی درویشخان را در 54 سالگی به پایان برساند تا نامش بهعنوان اولین کشتهشده حادثه رانندگی در ایران ثبت شود.
رفتن در روزگار عبوس و بیتار و کمانچه درویشخان و استاد اصغر بهاری در راههای ناموزون با ماشینهایی که برای چپ و مچاله شدن ساختهشده است البته جای تأمل دارد؛ تأمل اینجاست که ما اغلب در سفر ازاینجا تا هر جای دیگر متأسفانه به علت آشفتهحالی در روزگار بیقرار، دچار تأخیر در درک موقعیت، خطای دید و یا اسیر سرعت غیرمجازیم.
چون نه در موقعیت انتخاب کردن و نه در شرایط انتخاب شدن هستیم زیرا اغلب انگیزه تغییر و دگرگونی را ازدستدادهایم بهعبارتدیگر ما دچار بحران عقلانیت شدهایم. آیا در چنین باوری است که آقای راهساز، موانع جزئی در ساختوساز فنی و مهندسی را بهانه میکند و از استانداردسازی صرف نظر و مسافران را به دره میفرستد و آقای خودروساز هم ادامه بلامانع خواب راهساز برای خواب کردن سرنشینان ماشین است.
پرسش این نوشته ساده است؛ در چنین وضعی که ما گرفتاریم و حکمرانان (راننده و یا سرنشین) همهچیز هستیم و درعینحال محکوم همهچیز (راه و ماشین مشتی ممدلی) چه کنیم تا کمی حالمان بهتر از آخر پاییز باشد؟ شاید پاسخ ساده باشد ما که مردمان مظلوم و محجوبی هستیم لطفاً آقایان و خانمهای راهساز و ماشینساز کمی رحم کنید تا ما هم کمی حالمان بهتر از آشفتگی باشد و گاهی بیواهمه به مقصد برسیم و اگر چنین شود تردید ندارم خانم بریجیت و آقای درویش خان هم خوشحالتر از بهار خواهند بود چون دلها آرام، دریا آبی و موسیقی دلنواز خواهد بود.