امروز با رسانهای شدن جوامع و فراگیر شدن شبکههای اجتماعی و فضاهای مجازی، دیگر نمیتوان اخبار را مخفی و پنهان کرد. ازاینرو، مدیریت حوادث، مسائل و چالشها باید تغییر پیدا کند؛ باید در فضای باز و شفاف اخبار را چنان مدیریت کرد که رسانهها هم به سیاه نمایی و بدبینی متهم نشوند.
به گزارش
عطنا، دکتر سیدجواد میری، عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی طی یادداشتی که در روزنامه
ایران نگاشته است به چرایی جذب بیشتر مخاطب به اخبار منفی و حادثهای پرداخته است که در ادامه با هم میخوانیم:
وقتی اخبار سایتها، روزنامهها، رادیو و تلویزیون و شبکههای اجتماعی را بهطور روزانه رصد میکنیم بیش از همه، یک نکته خودنمایی میکند: حجم زیادی از اخبار منفی که بر سرمان آوار میشوند.
در تبیین این امر، برخی تحلیلگران اجتماعی بر این باورند که رسانهها در کشور ما به بازنمایی اخبار منفی عادت کردهاند و اهالی رسانه را به بدبینی و سیاه نمایی متهم میکنند؛ اما گروه دیگری از صاحبنظران، برجستهتر شدن اخبار منفی را نه از چشم رسانهها بلکه به دلیل خصلت خود ما انسانها میدانند که دلداده اخبار منفی هستیم.
بنابراین از دو منظر «فردی» و «جامعهشناختی» میتوان به این پرسش پاسخ داد که «چرا دلداده اخبار منفی هستیم؟» چه عوامل، مؤلفهها و عنصرهایی در جامعه امروز ایران باعث میشود مدیریت افکار جمعی ایرانیان به سمت شایعهها، منفیبافیها و افکار سلبی سوق پیدا کند؟ اما پیش از آنکه به این پرسشها بپردازیم باید این سؤال بنیادین را جواب دهیم که آیا اساساً جامعه ایرانی دچار گرایش به منفی گرایی شده است؟
برای فهم این موضوع، باید دست به یک مطالعه میدانی زد و نمیتوان صراحتاً در خصوص اینکه ما دلداده اخبار منفی هستیم نظر قطعی داد اما شاید نحوه بازنمایی رسانهها از رخدادهای جامعه یک عامل قابلدسترس برای اظهارنظر در این زمینه باشد. ازاینرو، باید مطالعه کرد که چقدر اخبار منفی در رسانههای جمعی، بازنمایی میشود؟ آیا دلدادگی به اخبار منفی، خاص جامعه ایران است یا در کشورهای دیگر همچنین وضعیتی وجود دارد؟
شاید این اقبال به افکار منفی از نوعی وضعیت معاصر جهانی نشأت میگیرد. اگر نحوه بازنمایی وقایع در رسانهها را بهعنوان یک فاکتور در نظر بگیریم، آن زمان میتوانیم فقدان مدیریت معقول را ازجمله دلایل اقبال به اخبار منفی عنوان کنیم، بهعنوانمثال، در جریان حوادثی همچون پلاسکو، سانچی، سقوط هواپیمای تهران به یاسوج، اگر مدیریت اخبار معقولانهتر، شفافتر و منسجمتر بود، مردم کمتر بر اخبار منفی متمرکز میشدند.
به نظر میرسد نبود مدیریت منسجم اخبار تا آنجا پیش رفته که به یک مانع ذهنی در انسان ایرانی امروز بدل شده است که هنوز نتوانسته مدیریت جامعه را در یک محتوای علمی و سیاستگذارانه ببیند. ازاینرو، چون نمیتواند مواجههای عالمانه داشته باشد، مسائل و بحرانها بر سرش آوار میشود و در چنین فضایی خواهناخواه نسبت به اخبار منفی واکنش بیشتری نشان میدهد.
امروز با رسانهای شدن جوامع و فراگیر شدن شبکههای اجتماعی و فضاهای مجازی، دیگر نمیتوان اخبار را مخفی و پنهان کرد. ازاینرو، مدیریت حوادث، مسائل و چالشها باید تغییر پیدا کند؛ باید در فضای باز و شفاف اخبار را چنان مدیریت کرد که رسانهها هم به سیاه نمایی و بدبینی متهم نشوند.
یکی از ارکان بسیار مهم مدیریتهای سیاسی پسامدرن این است که در فضایی که همه به همدیگر خیره شدهاند و هیچ جایی برای پنهان شدن نیست چگونه میشود پنهانکاری کرد. اینیکی از شرطهای پارادوکسیکال مدیریتهای سیاسی امروز است و چون ما هنوز به این فضا ورود نکردهایم و هنوز چنین فضایی را جدی نگرفتهایم، فکر میکنیم با روشهای ثابت و روشهای پیشین میتوانیم افکار عمومی را هدایت کنیم.
یکی از پیامدهای این چالش این است که شما مدام فکر میکنید که اخبار مربوط به آن حادثه بهصورت کامل گفته نشده است و ممکن است نکته ناگفتهای در پس ماجرا وجود داشته باشد. اینچنین همیشه پای یک سوءظن وسط است، البته چنین سوءظنهایی در همه جوامع وجود دارد.
وقتی برجهای دوقلو فرو ریخت، سوءظنهای بسیاری در دنیا و در جامعه امریکا جریان یافت، اما جالب اینجا بود که خود شبکههای رسانهای امریکا به این سوءظنها بهطور عمد دامن میزدند و با کارشناسهای مختلف، زوایای گوناگون این حادثه را به بحث میگذاشتند و سناریوهای مختلفی برای این واقعه مینوشتند آنقدر که افکار عمومی از اخبار حادثه اشباع شود.
«اشباع خبری» موضوعی است که ما در ایران از آن غافل هستیم. کمبود و غیبت این اشباع خبری، خواهناخواه افکار عمومی را به سمت اخبار حاشیهای و اخبار بیرون از ایران سوق میدهد و در داخل ایران هم به بازار داغ شایعه دامن میزند. شایعهسازی در همه جوامع وجود دارد ولی جوامعی در گرداب آن غرق میشوند که اشباع خبری در آنها وجود ندارد.
از طرف دیگر، یکی از دلایل اقبال به افکار و اخبار منفی، به منطق عاملیت یا قدرت کنشگری انسان ایرانی امروز نیز بازمیگردد؛ اینکه انسان ایرانی معاصر در فضای عمومی امروز، چقدر قدرت کنشگری دارد؟ و چقدر میتواند «خرد جمعی» و خواستهها و اراده ملیاش را در سیاستهای خرد و کلان جامعه ببیند؟ به هر مقدار این امر، تخفیف پیداکرده یا تضعیف شود نوعی از سرخوردگی، افسردگی و منفیبافی در جامعه رشد پیدا میکند.
گاهی افسردگی بهمثابه یک بیماری روانی فردی پنداشته میشود، این بیماری در همه جای دنیا ممکن است وجود داشته باشد و مختص ایران هم نیست. مثلاً در کشور سوئد افسردگی بهمثابه یک بیماری روانشناختی درصد بسیار بالایی در بین افراد جامعه دارد اما در عوض سطح «افسردگی اجتماعی» در این کشور بسیار پایین است. افسردگی بهمثابه یک «عارضه روانشناختی» و افسردگی بهمثابه یک «مسئله اجتماعی» ریشهها و دلایل متفاوتی دارند. «افسردگی اجتماعی» موضوعی است که در ایران باید بیشتر محل تأمل قرار گیرد چرا که این امر خود میتواند یکی از دلایل دلدادگی ما به اخبار منفی باشد.