بیم آن می رود از این به بعد وقتی به خواستگاری میرویم، پدر عروس خانم سؤال کند:«آقا پسرتون چند تا فالوئر داره؟! پست میذاره توی اینستاگرام چند تا لایک میخوره؟!» یا مهریه را بر اساس«سکه براساس تعداد فالوئر» تعیین کنند. حالا ممکن است شما به این موارد بخندید یا آنها را دور از ذهن بدانید اما خیلی چیزها بودند که اول به آنها خندیدیم، بعداً تبدیل به ملاک و ارزش شدند و فرو رفتند داخل چشممان.
به گزارش عطنا، فریور خراباتی، روزنامهنگار طنزپرداز در یادداشتی در روزنامه ایران به نقد همایش گردهمایی اینفلوئنسرها که به تازگی با حضور «شاخهای اینستاگرامی» برگزار شده است پرداخته است که در ادامه میخوانیم؛
هرچند سال یک بار، پدیدهای در کشور ما رواج پیدا میکند که تا ته آن را در نیاوریم، عمراً اگر بیخیال آن شویم.تا چند سال پیش «مدرک گرایی» را به حدی رسانده بودیم که خود«مدرک» بارها و در تماسهای مختلف خطاب به مردم گفت:«ول کنید بچهها، زندگی آنقدرا هم ارزش نداره که سخت بگیرید! اصلاً من خودمم معذبم اینجوری!».
اما ما گوشمان به این حرفها بدهکار نبود، اگربچهای داشتیم که دوست نداشت دکتر یا مهندس شود، بلافاصله خطاب به عضو دیگری از خانواده جواب میدادیم:«راست میگه! مملکت حمال نمیخواد؟!» اما نمیگفتیم که «راست میگه! مملکت نقاش، نجار، لولهکش، برقکار، تکنیسین و... نمیخواد؟!».
حالا که خوشبختانه همه مدرک داریم و بازهم خوشبختانه این مدرکها در ابعادی چاپ شدهاند که حتی به درد در کوزه هم نمیخورند و همانهایی که اصرارمان کردند که حتماً دکتر و مهندس و وکیل شویم، الان افسوس میخورند و میگویند:«یه مشت لیسانسه بیکار دور خودمون جمع کردیم!».
در نتیجه به سمت «اینستاگرامر» و «اینفلوئنسر» بودن حرکت کردیم و در زمان فیلترینگ تلگرام طوری میگفتیم که«از کار بیکار شدیم!» که انگار اگر ما در کانال تلگرامیمان، جوک نگذاریم، ارزش سهام در بورس توکیو سقوط میکند.
حالا هم که یک هنرمند کشورمان همایش اینفلوئنسر برگزار میکند که حاضران در این همایش نه نویسندگان هستند، نه هنرمندان بلکه افرادی هستند که فرق آووکادو و آوانگارد را تشخیص نمیدهند اما با گذاشتن دستمال روی سرشان و انجام حرکات موزون با«یه آسه! یه سرباز!» لایک میگیرند و فالوئر جذب میکنند، نشان میدهد که این بار به جای مدرکگرایی؛ گرفتار فالوئرگرایی شدهایم!
بیم آن می رود از این به بعد وقتی به خواستگاری میرویم، پدر عروس خانم سؤال کند:«آقا پسرتون چند تا فالوئر داره؟! پست میذاره توی اینستاگرام چند تا لایک میخوره؟!» یا مهریه را بر اساس«سکه براساس تعداد فالوئر» تعیین کنند.
حالا ممکن است شما به این موارد بخندید یا آنها را دور از ذهن بدانید اما خیلی چیزها بودند که اول به آنها خندیدیم، بعداً تبدیل به ملاک و ارزش شدند و فرو رفتند داخل چشممان(حالا!).
به هرحال همایش اینفلوئنسرها را که دیدم، یاد مراسم بزرگداشت محمود استاد محمد افتادم که کمی دیر برگزار شد و خودش دیگر نمیتوانست در مراسم حضور داشته باشد. بنابراین، این روزها نان در حضور در مکتب «کچلیکیسم» و «شهریار فِداییسم» است، بیخود وقت خودتان را تلف نکنید و بدانید«اینستاگرامر زنده را عشق است!».
این گروه بیمحتوا
همچنین عماد صادقینسب در نقد برگزاری همایش گردهمایی اینفلوئنسرها در یادداشتی با عنوان «این گروه بیمحتوا» در روزنامه آرمان امروز نوشت:
تبلیغات در فضای امروز ایران دیگر نه علم میخواهد و نه خلاقیت. حالا به مدد فضای مجازی خیلیها تبلیغاتچی و اینفلوئنسر شدهاند و با تکیه بر میلیونها کاربر کنجکاو دنیای مجازی که دنبالشان میکنند، معروفتر میشوند، تبلیغات جذب میکنند و پولهای میلیونی به جیب میزنند.
این گروه که برای پولهای بعضا میلیونی عایدی از تبلیغات، نه مالیاتی میدهند و نه به نهادی پاسخگو هستند، چراغخاموش تمام مرزهای شرم و خط قرمزهای تبلیغات را پشت سر گذاشته و برای جذب مخاطب بیشتر به هر دری میزنند؛ آنچنان که هفته و ماهی نیست که یک ویدئوی جنجالبرانگیز از تبلیغاتچیهای اینستاگرامی منشتر و هجوم اعتراضهای کاربران متعدد راهی صفحات شرکتهای سفارشدهنده تبلیغ به این افراد گسیل نشود.
یکی با تیپ و شمایل جاهلان دهه 30 شمسی، چشمانش را درشت میکند و منتقدان را تهدید، اما ناگهان حرکتی موزون انجام میدهد و محصولی را به مخاطبان پیشنهاد میدهد. دیگری بهواسطه کودکیاش، کلمهای را بیان میکند و شهره عام و خاص میشود. از آن طرف مردی به رستورانها میرود، غذاها را میآزماید و البته خود را کارآفرین معرفی میکند.
جوان دیگری هم مبتذلترین شوخیها را در قالب تصاویر به رخ بیننده میکشد و سعی میکند که با دستآویز قراردادن شوخیهای جنسی و مملو از تحقیر زنان، افراد بیشتری را جذب تبلیغات کند. یکی دیگر نیز همین چند ماه قبل با ملونکردن مو و محاسن، خود را به یک فوتبالیست شبیه کرد، آبروها برد و حالا با اتکا به هزاران کاربر پیگیرش پول پارو میکند.
زوج جوانی هم با انتشار عکسهای خصوصی از زندگی شخصی یا ساخت کلیپهای یکدقیقهای بیمحتوا صدهاهزار فالوئر جمع کردهاند و البته متعدد نمونههایی که توضیح پیرامون اقدامات هر کدامشان در فضای مجازی از حوصله این یادداشت خارج است.
تا زمانی که اعضای این گروه هرزنگار در دنیای مجازی هستند، از پس گوشیهای هوشمندشان با مخاطب ارتباط برقرار میکنند و هویت واقعی نیافتهاند، چندان اهمیتی ندارند و میتوان نسبت به آنها بیاعتنا بود. اما آنگاه که از طریق یک مجری سرشناس رهبری شوند و چند شرکت معتبر هم اسپانسریشان را بر عهده بگیرد و برایشان سمینار و همایش برگزار کند، باید احساس خطر کرد.
باید ترسید از آن روزی که مفهوم تبلیغات و بازاریابی در کشور بیش از امروز دستخوش تغییر و تحول و تنزل کیفی شود و افراد بیشتری در عوض پیگیری علمی صنعت تبلیغات و تلاش برای رشد خلاقیت در خود، بیهیچ پشتوانه علمی و فکری به جرگه «فالشگرامر»ها بپیوندند تا در سایه حمایتهای رسمی درآمدزایی کنند و در عمل تیشه به ریشه هنر و تبلیغات بزنند.
باید بیم داشت از رسیدن روزی که ساختار تبلیغاتمان در هجو، ابتذال و حرکات موزون عدهای عاری از خلاقیت خلاصه شود و روشهای غلط نمایش کالا آنچنان که امروز در فضای مجازی جاری است، رسمیت یابد و افرادی فراتر از «رامبد جوان» صرف، پرچمدار گسترش آن باشند. آن وقت است که باید فاتحه فرهنگ، هنر و ارزشهای کشور را خواند و تسلیم ابتذال شد.