«سیمین صداقت» یکی از گویندگان پیشکسوت رادیو، اواخر هفته گذشته در حالی مهمان فرشته مرگ شد که جامعه مطبوعاتی در حال برگزاری روز خبرنگار بود، اما خبر مرگ او همچون خبر مرگ ایران شاقول، دیگر گوینده سالهای دور خیلی پرسروصدا نبود.
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه جامجم، عباس اسدی، استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی با نوشتن یادداشتی در روزنامه جامجم به سیمین صداقت گوینده پیشکسوت خبر رادیو بامداد که پنجشنبه هفته گذشته ۱۹ مردادماه بر اثر بیماری سرطان درگذشت، پرداخته است.
در حالی که صداقت و صداقتهای دیگر، نزدیک نیم قرن تقریبا بهطور روزانه خدمت شنوندگان و بینندگان عزیز سلام عرض میکردند و با آن صدای جادویی اخبار ایران و جهان را میخواندند، اما عجیب است کسانی که همواره نامشان در راس خبرها بود حالا هنگام مرگ، نامشان در انتهای خبرها قرار میگیرد.
جامعه مطبوعاتی و رسانهای ایران را چه شده است؟ چرا هنگامی که یک هنرپیشه درجه چندم آن هم در خارج میمیرد، سیاهپوش میشوند و با ستایشهای دیوانهکنندهشان او را به جایگاه ابدی بدرقه میکنند، اما در مقابل، اگر یک همکار حرفهای (روزنامهنگاری) از دست میرود، قطره اشکی بر چشمان بیفروغ اهالی مطبوعات فشانده نمیشود؟
متاسفانه برخی مطبوعات ایران، نه در زمان حیات، کار حرفهای صداقت و شاقول و امثال آنان را شناختند و نه هنگام مرگ از آنان یادی کردند. عجیبتر از همه این که، حتی آن دسته از روزنامهنگاران پر مدعای به اصطلاح طرفدار حقوق زنان نیز حق همسایگی به جای نیاوردند. همان آنهایی که در مرگ فلان زن گمنام، در فلان ده کوره جهان ماتم زده میشوند و خبرش را لحظه به لحظه با آب و تاب گزارش میکنند، پس چرا آنها اینبار مرگ همسایه خود را نه شنیدند و نه دیدند؟!
شاید عدهای بپندارند که مرگ گویندگان رادیو و تلویزیون از وقایعی است که از بس نظیر آن رخ داده تعجبی را برنمیانگیزاند. نه، مرگ گویندگان بخصوص گویندگان خبر به عنوان مرگ بخشی از میراث معنوی جامعه روزنامهنگاری است که نباید گذاشت در غبار بیمهریها و بیتفاوتیها گم شود. چنان که در بلاد غربی، رسم است که بسیاری از نویسندگان بخصوص نویسندگان نامدار، هنگام مرگ فلان روزنامهنگار یا گوینده باسابقه، چنان قلم را به عزا مینشانند و درباره مقام برجسته و اهمیت حرفهای آن تازه در گذشته سخنها میگویند که هر خوانندهای احساس میکند که نزدیکترین فرد را از دست داده و حتی نام و رسم آن فرد، در کتابهای درسی نیز گنجانده میشود تا خدمات حرفهای و میراث معنویاش چراغ راه آیندگانی باشد که میخواهند در مسیر او قدم بگذارند.
باری، مرگ «صداقت» را باید به منزله «شاقول» پیام دانست و آن اینکه روزنامهنگاری در ایران فاصله بین تولد و مرگ را میپیماید، زیرا بهخاطر همین بیتفاوتیها، دچار یک نوع نفرین افکار عمومی شده است. بنابراین باید گفت، مرگ «سیمین صداقت» یا «ایران شاقول» مرگ یک فرد نیست؛ مرگ فرهنگ روزنامهنگاری در ایران است که نشان میدهد، امروز در ایران روزنامهنگاری کمرنگ شده است و آنچه هست نه روزنامهنگاری، بلکه «روزنامهانگاری» و «روزینامهنگاری» است که پر از مطالب بخشنامهای و اطلاعیههای تکراری و کسالتآور روابط عمومیهاست.