۲۶ تير ۱۳۹۶ ۱۶:۳۰
کد خبر: ۱۲۷۷۲۲
kavyan

می­‌توان علت ناهمسازی زوج­‌های جوان و بروز طلاق را در افزایش سن ازدواج و حاکمیت زندگی فردگرایانه و غیرزوجیتی بر سامان فکری زوج معرفی کرد، و از سیاستگذاران این انتظار می ­رود که به جای ارائه یا شنیدن آدرس ­های غلط و فرافکنانه، نسبت به بازگشت سن ازدواج به حد مناسب آن سیاست­گذاری کنند.


به گزارش عطنا، پدرام کاویان، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته برنامه‌ریزی توسعه منطقه‌ای دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی در یادداشتی که در خبرگزاری فارس منتشر کرده، آورده است:


طلاق امروزه به یک مسئله فراگیر در کشور تبدیل شده است و آمار آن روز به روز افزایش می‌یابد. سالانه حدود 160 هزار مُهر طلاق روی عقدنامه ­ی زوج­ های ایرانی نقش می ­بندد و این یک روند تصاعدی است. از سال 83 که رقم تعداد طلاق­ها 73 هزار مورد بوده تا کنون به بیش از دو برابر افزایش یافته، این در حالی است که فقط از سال 88 تا کنون تعداد ازدواج‌ها تا 23 درصد کاهش داشته است.


یک جستجوی کوتاه در رسانه­ های مجازی نشان می­ دهد علت طلاق کمتر مورد ریشه­ یابی و تدقیق قرار گرفته، به طوری که می­توان ده­ها عامل مختلف مثل اعتیاد، ناباروری، بیکاری، ناسازگاری جنسی، نبود تفاهم، نبود شناخت، خیانت، و حتی تورم را یافت که از سوی مسئولان و کارشناسان مختلف حتی با ارائه درصد دقیق به عنوان عامل اصلی طلاق معرفی شده‌اند. به گونه­ ای که یک مقام مسئول 70 درصد دلایل طلاق را اعتیاد، و مسئولی دیگر 80 درصد علت­ها را به ناسازگاری جنسی نسبت داده است! در همین حال اگر در جراید و مجلات علمی پژوهشی دانشگاه‌های کشور نیز کلیدواژه «علل طلاق» جستجو شود، کمتر پژوهشی یافت می­­ شود که بررسی این موضوع را به شیوه ­ای علمی و مبتنی بر شواهد، اولویت خود فرض کرده باشد.


اعلام دلایل طلاق هم ­اکنون با ارائه آدرس غلط از سوی برخی مسئولان خرد و کلان و به ­خصوص برخی دانشگاهیان همراه بوده است که در عین نداشتن مطالعات پژوهشی مبتنی بر شواهد آماری و صرفا بر مبنای اوهام ذهنی، به ارائه درصدهای خودساخته از دلایل خودبافته مبادرت می­ کنند. دلایلی که بعضا آن­قدر دور از منطق هستند که بدون نیاز به مراجعه به آمار رد می ­شوند. به طور مثال برخی در یک تحلیل سطحی 70 درصد علل طلاق را نارضایتی جنسی عنوان می­کنند، در حالی که فقط 20 سال قبل که روابط زناشویی زوجین به هیچ وجه بر مبنای اصول ارتباط صحیح شکل نمی­گرفته است و حتی به دلیل ناآگاهی وسیع و همه­گیر در ضدیت کامل با این اصول بنا می­شده درصد وقوع طلاق بسیار ناچیز بوده است.


در یک تحلیل کلان می­توان دلیل افزایش طلاق و سستی بنیان خانواده را با مراجعه به چند شاخص آماری حوزه خانواده تشخیص داد، میانگین سن طلاق زنان در کشور 31 سال و برای مردان 36 سال است و به علاوه حدود 60 درصد این طلاق­ها در 7 سال اول شروع زندگی مشترک روی می­ دهد. اگر 7 سال را از عدد میانگین سن طلاق زنان یعنی 31 سالگی کم کنیم، یعنی با تقریب خوبی 60 درصد طلاق­های زنان مربوط به ازدواج­هایی است که در 24 سالگی دختران روی داده ­اند! به همین نسبت اکثر طلاق­ها در مردان مربوط به ازدواج­های در سن 29 سالگی است.


از طرفی شاخصی دیگر موید همین مطلب است؛ هم­ اکنون میانگین سن ازدواج در مردان 29 و در زنان 24 است! در واقع می­ توان افزایش شدید طلاق در 10 سال اخیر را با افزایش شدید سن ازدواج در همین برهه هم­بسته دانست و در یک بررسی جامعه ­ شناختی می ­توان گفت گره کور طلاق در سالیان اخیر را باید در افزایش سن ازدواج جستجو کرد.


افراد با نبود شرایط مساعد ازدواج اعم از تمایل فردی تا تمکن اقتصادی در سنین مناسب ازدواج، دوره­ های طولانی و بدون درآمد تحصیل و سربازی را پیش می­ گیرند و طی این دوره یک سبک زندگی منحصر به فرد را تجربه می­ کنند. این سبک زندگی منحصر به فرد همان «زندگی مجردی» است که اکنون قریب به اتفاق جوانان کشور آن را خواسته و ناخواسته تجربه می­ کنند. در سبک زندگی مجردی که یا در یک شهر غریب و دور از خانواده و یا در کنار خانواده شکل می­ گیرد فرد عادت می ­کند فردیت خود را رشد داده و برای براورده کردن تمام نیازهای خود ناچارا بُعد فردی را لحاظ کند. پس از گذر چند سال شخصیت فرد در همین قالب شکل می­ پذیرد و قوام می­ یابد، درست مانند آهن مذابی که در قالب ریخته­ گری شکل می­ گیرد و مستحکم می­ شود.


در چنین وضعیتی، اصطلاحا فردگرایی در جامعه نهادینه شده و جوانان سبک زندگی مجردی را به عنوان چارچوب فکری و عملی خود در زندگی قرار می­ دهند. حال وقتی جوان تصمیم بگیرد ازدواج کرده و تشکیل خانواده دهد، با فردی مثل خود مواجه است که او هم در سبک زندگی مجردی قوام یافته و شخصیتش شکل گرفته است. در چنین الگویی از ازدواج که افراد هر دو خروجی یک زیست مجردی هستند، مفاهیمی چون گذشت، ایثار، حمایت، تکیه، هم­رازی، هم­ افزایی و به طور کلی «زندگی برای هم» قابلیت اجرایی­ شدن نخواهند داشت، و اقتضای سبک زندگی مجردی و طول مدت طولانی آن باعث شده است میان فرد و این مفاهیم فاصله بیافتد و اصطلاحا «زندگی زناشویی» شکل نمی ­گیرد!


البته اکثریت مطلق جوانان قبلا با مفهوم «زندگی برای هم» در دوره کودکی و نوجوانی به واسطه ارتباطات درون­ خانوادگی آشنا می­ شوند ولی با ورود به دوره جوانی که با شکل­ گیری شخصیت فرد همراه است آن را کنارگذارده و وارد اقتضائات گریزناپذیر سبک زندگی مجردی می­ شوند؛ بنابراین انتظار یک زندگی زناشویی مستحکم، پایدار و خوشایند که زوجین تمایلات خود را به خاطر فرد مقابل نادیده بگیرند در ازدواج­ های در سنین بالا قریب به یقین یک انتظار سخت خواهد بود.


نتیجه اینکه می­ توان علت ناهمسازی زوج­ های جوان و بروز طلاق را در افزایش سن ازدواج و حاکمیت زندگی فردگرایانه و غیرزوجیتی بر سامان فکری زوج معرفی کرد، و از سیاستگذاران این انتظار می ­رود که به جای ارائه یا شنیدن آدرس ­های غلط و فرافکنانه، نسبت به بازگشت سن ازدواج به حد مناسب آن سیاست­‌گذاری کنند.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار