علم ازقرن هفدهم به بعد رشد تصاعدی داشتهاست. قرن هجدهم دوران طرحها و حرکتهای علمی بنیانی بود، در قرن نوزدهم نخستین حوزههای بزرگ رشتهای با آهنگهای متفاوت پیریزی میشوند، شاخههای اصلی دانش شکل میگیرند و روشهای خود را تعریف میکنند و سرانجام در آستانة قرن بیستم مرزهای اصلی ترسیم میشوند. در این میان علوم انسانی رشد کمی زیادی مییابد که به تخصصی شدن افراطی شاخههای آن میانجامد و انبوهی از الگوها و روشها پیدا میشوند.
به گزارش عطنا به نقل از مهر، اینامر دستاوردهای زیادی را به دنبال داشته است؛ اما حصرگرایی و بسنده کردن به یک گسترة محدود، در بسیاری از موارد موجب نفی و انکار سایر رویکردها و روشها شدهاست؛ به تعبیر دیگر هر چند تخصص گرایی، علم را دقیقتر وژرفتر کردهاست؛ پیوند و تعامل میان علوم را از هم گسسته است.
حصرگرایی، محقق رادر زندان رهاوردهای خود محصور میکند و او را از کشف دیگر حقایق بینصیب میسازد. در مقام فهم و شناخت یک امر تنها به یک بعد از آن بسنده میکند و غافلانه وجهی از شیء را هویت آن میپندارد (مغالطة کنه و وجه) و به این ترتیب امور را به چیزی فروتر از آنچه حقیقتاً هستند، کاهش میدهد(خطای تحویلی نگری)
گروهی از اندیشمندان از جمله ادموند هوسرل در اوایل قرن بیستم برای جبران آثار منفی تخصص گرایی به چاره جویی پرداختند و روشهای جدیدی را برای فهم بهتر پدیدهها و کشف قوانین حاکم بر آنها پیشنهاد کردند. «پدیدار شناسی» را میتوان از نخستین گامهایی دانست که بر ضد تحویلی نگری و حصرگرایی برداشته شد.
در گفتگو با پروفسور استوارت سیم استاد دانشگاه نورث آمبریا انگلستان و از متفکران برحسته تفکر انتقادی به بررسی تخصص گرایی در علوم انسانی و نسبت آن با مطالعات میان رشتهای در این علوم پرداختهایم که در ادامه میآید.
*تخصصی شدن علوم انسانی به شکل امروزی با چه اهدافی در تاریخ اندیشه غرب صورت گرفت؟
اومانیسم در عصر رنسانس باعث گسترش و توسعه مفهوم مدرن علوم انسانی در غرب شد. در واقع تخصصی شدن علوم انسانی به نظام و سیستم دانشگاهها در قرن19 باز میگردد. در این قرن حرفه ای شدن دانشگاهها و تلاش برای جذاب کردن علوم انسانی به عنوان یک رشته دانشگاهی باعث تخصصی شدن علوم انسانی شد.
در حال حاضر رشتههایی چون ادبیات، زبان، تاریخ، فلسفه و غیره به عنوان رشتههای علوم انسانی در دانشگاههای مختلف از جمله دانشگاههای غربی تدریس میشود. در دانشگاههای غربی این رشتهها از رشتههای محبوب دانشگاهی نیز هستند.
*در حال حاضر گرایش در علوم انسانی در غرب به چه سویی است؟
در حال حاضر علوم انسانی در دانشگاههای غربی به مطالعات میان رشتهای گرایش یافته است.
*دلیل این گرایش چیست؟
یکی از دلایل این موضوع این است که در مطالعات میان رشتهای میتوان موضوعات و مولفههای مشترک را به شیوههای گسترده ای مورد مطالعه قرار داد. به عبارت دیگر مطالعات میان رشته ای این امکان را مهیا میسازد که موضوعات جالب توجهی که به رشتههای مختلف مربوط میشود را از زوایای متدلوژیک گوناگون مورد بررسی قرار داد.
*این پرسش مطرح است که آیا تمام حوزههای مطالعاتی در علوم انسانی قابلیت پیوند با رشتههای دیگر و میان رشته ای شدن را دارند؟
پرسش جالبی است. در واقع میتوان گفت تعداد کمی از رشتههای علوم انسانی هستند که قابلیت ارتباط با حوزههای دیگر را نداشته باشند. در واقع رشتههای علوم انسانی عمدتا در حال ارتباط برقرار کردن با سایر رشتهها و استقبال از مطالعات میان رشته ای هستند.
برای نمونه مطالعات ادبی و ادبیات در حال حاضر در ارتباط با فلسفه و تاریخ است. بر این اساس به طور کلی میتوان گفت نگاه صرف تخصصی به علوم انسانی چندان مورد تشویق قرار نمی گیرد.
*بر این اساس روند مطالعات میان رشتهای در مقابل تخصصی شدن علوم انسانی قرار میگیرد؟
این تفکر که هر موضوع در علوم انسانی حوزههای منفصل و جدا از حوزههای دیگر باشد محو و منسوخ شده است. در حال حاضر آنچه دانشگاهها بر آن تأکید و توجه دارند حوزهای مطالعاتی و موضوعاتی تحقیقاتی هستند که دربردارنده چند حوزه مطالعاتی است و چند رشته و حوزه در آن همپوشانی دارند.
حتی اگرچه دانشجویان هر رشته باید در حوزه مطالعاتی و رشته خود متخصص شوند اما باید در طیف وسیعی از موضوعات نیز متبحر باشند چرا که در معرض طیف وسیعی از موضوعات قرار میگیرند که نیاز به تبحر و داشتن مطالعات در آنهاست.
در حال حاضر گسترش مهارتهای قابل انتقال چیزی است که مورد تشویق و ترغیب قرار میگیرد.
*با توجه به صحبتهای جنابعالی آیا روند مطالعات در علوم انسانی به سوی میان رشتهای شدن حرکت میکند؟
یک دلیلی که برای توجه علوم انسانی به مطالعات میان رشته ای وجود دارد این است که محقق علوم انسانی در حال حاضر باید بتواند تصویری گسترده تر و وسیع تر از یک موضوع را ببیند. فهم دانشهای گوناگون چنین قدرت دید و نظارتی را میتواند به محقق علوم انسانی بدهد و یک پدیده را از زوایای گوناگون بنگرد.
دلیل دیگر برای توجه علوم انسانی به مطالعات میان رشته ای این است که محققان علوم انسانی نیاز به کسب مهارتهای قابل انتقال دارند که مستلزم داشتن طیف وسیعی از معارف در خصوص یک موضوع است. در واقع کسب چنین مهارتهایی از رهگذر آموختن یک رشته مطالعاتی حاصل نمی شود.
در حال حاضر محققانی موفق هستند که در چند رشته و حوزه مطالعاتی مطالعه و تحقیق کرده باشند و بتوانند یک موضوع را از جنبههای مختلف مورد بررسی قرار دهند تا با دیدی جدید به موضوع بپردازند.
در حال حاضر چند بعدی دیدن یک موضوع در مطالعات علوم انسانی حائز اهمیت است و این باعث میشود در مطالعات و تحقیقات مرتبط با این حوزه دست بالا را داشت.