* آقای دکتر به نظر شما آیا میتوان از آسیبشناسی اجتماعی بهعنوان ابزاری برای تحقق پیشرفت بهره برد؟
به نظر من باید بین مسئله اجتماعی، تهدید اجتماعی، بحران اجتماعی و آسیب اجتماعی تفکیک قائل شد. تغییرات در وضعیت جامعه، اعم از اینکه این تغییرات متأثر از تحولات درونزای توسعهای باشد؛ یعنی برنامهریزی شده باشد یا اینکه تبعات و پیامدهای یک تغییر اجتماعی باشد که قبلاً برآورد درستی از آن وجود نداشته است؛ مانند تحولات ناشی از رشد شهرنشینی، رشد جمعیتی، تغییرات انقلابها و دگرگونیهای پردامنه؛ در ابتدا مسائلی را بهوجود میآورد که اگر درست درک شود، خود این مسائل میتواند به یک فرصت تبدیل شود. به عبارت دیگر الزاماً همه اینها آسیب نیستند ولی اگر درست درک نشود یا در حل آنها شیوههای غلط یکبعدی در نظر گرفته شود، آسیب را تبدیل به تهدید میکند.
به نظر من فقر، ضعف سیاستگذاری و برنامهریزی و غفلت از الزامات و پیامدهایی که هر تغییر دارد، باعث میشود چیزی به اسم آسیب، تهدید یا حتی بحران بروز پیدا کند و طبیعتاً وقتی به وضعیت بحرانی میرسد، ذهن سیاستگذاران و برنامهریزها را هم گرفتار کند. به دلیل اینکه در مورد مسئله یا راه مسئله غلط فکر میکردند. باید ببینیم چه تحولاتی به عنوان آثار تغییر یا آثار توسعه اجتنابناپذیر است. مدرن شدن، شهری شدن، در معرض رسانهها قرار گرفتن، رشد آموزشی و مسائلی نظیر اینها خیلی از نهادهای مستقر و مناسبات متعارف سنتی را با چالش مواجه میکند. به نظر من اگر بشود نقش آن نهادها را در شکل جدیدش بازآفرینی کرد، این عارضه کمتر میشود و بیشترین بخش آن آسیب نخواهد دید اما اگر این مشکل و مسأله حل نشود، بیشترین بخش آن عارضه خواهد بود.
* با فرض تشخیص درست آسیب، محل ارائه درست این آسیب کجا است؟ آیا رسانهها محل درست ارائه و انتشار آسیبهای اجتماعی هستند؟
وقتی که آسیبهای اجتماعی به آسیبهای نوپدید و آسیبهای متراکم و متعدد مثل همان چیزهایی که در جامعه ما دیده میشود، تبدیل میشود، استنباطی به وجود میآید که دیگر جامعه به آخر و مرحله فروپاشی رسیده است. یک دید این است که ما سطح را ببینیم و چون در سطح میبینیم، اعتیاد، فساد، طلاق، فرار از خانه، حاشیهنشینی، کودکان کار و فرار مغزها و همه آن چیزهایی که به عنوان آسیب در جامعه گفته میشود را در نظر گرفته و بگوییم که کار جامعه به پایان رسیده است. یک دید دیگر هم که به نظر من غلط است و راه حلهایی هم که میدهد غلط است، این است که میگوید چشم روی هم بگذاریم و بگوییم هیچ اتفاقی نیفتاده و اساساً ما با آسیبی مواجه نیستیم. اما به نظر من دید به اصطلاح رایج فرصت و تهدید دید مطلوبتری است که میگوید جامعه به دلیل تحرکهای توسعهای در موقعیتی قرار گرفته که یک سوی آن تهدید و سوی دیگرش فرصت است. کجا تهدید است؟ وقتی که سیاستگذارها خواسته باشند خود منهای نهادهای مدنی و منهای شهروندان مسأله را حل کنند.
آنجایی فرصت است که در واقع جامعه به نوعی احساس خودآگاهی کند که حتی در معرض یک ریسک قرار گرفته است. هر وقت که درک مشترکی از مفهوم آسیب به وجود آمد یا مشارکت طرفین درگیر در آسیب در نظر گرفته و جلب شد، آنجا است که میشود گفت خیلی هم نگران نباشید، میشود این مسأله را حل کرد اما اگر شهروند را منفعل در نظر بگیریم و بخواهیم فقط و فقط نهادهای رسمی یا دولت این مسأله را حل کنند، مشکلی حل نمیشود. میتواند نگاه نهادهای رسمی این باشد که فقط ما از قضیه مطلع باشیم و جامعه را قطرهچکانی مطلع کنیم و طبیعتاً رسانهها هم که از این امر مطلع میشوند، به آن صورت میپردازند. چون از منظر رسانهها هرچه جنبههای منفی خبر برجستهتر باشد، بیشتر خبر است. مگر اینکه بتوانیم نوع دیگری از کار ارتباطی و روزنامهنگاری را از جمله روزنامهنگاری توسعه، روزنامهنگاری گفتوگو و روزنامهنگاری شهروندی در نظر بگیریم. آنوقت از این چرخهای که در آن قرار گرفتهایم، دورتر میشویم.
* ما آسیب را بر اساس یک شاخص و ملاک تشخیص میدهیم. این شاخص چیست و چهقدر میتواند جهانشمول و جهانی باشد؟ به عنوان مثال بیحجابی در ایران ممکن است یک آسیب عنوان شود، در حالیکه در جای دیگر دنیا اساساً آسیب نباشد. این شاخص چهطور مشخص میشود؟
جایی هست که حداقل همین کارهایی که بهدرستی در دهههای اخیر در ایران شروع شده بود را دنبال کنیم؛ یعنی اینکه به گفته خود شما شاخص را تعریف کنیم. اخلاق، مدارا، امید به آینده، اعتماد، مشارکت و سرمایه اجتماعی را با چه بسنجیم و رصد کنیم؟ طرح ملی پیمایش ارزشها و نگرشها که هر دو سال یک بار کشور میتوانست در سطوح مختلف بسنجد. اگر بتوانیم این نمونهها را دنبال کنیم، میتوانیم طبیعی و غیرطبیعی بودن تغییرات را مشخص کنیم. مثلاً بفهمیم تغییراتی که در سبک زندگی رخ میدهد، همه جا نماینده باورها و اعتقادات هم هست یا نه؟ در برشهای مختلف تاریخی، پایبندی به آنچه بهعنوان آداب و رسوم مطرح بوده، خیلی متحول شده است. میبینیم که خروج از آن آداب و رسوم تبدیل به یک تهدید میشود، در حالیکه اینگونه نیست. آنچه باید به جد روی آن حساس بود، این است که مفاهیم اصلی که برای جامعه جدید مهم است، همچون سرمایه اجتماعی، همبستگی و امید به آینده، همگی شاخصهایی دارند
باید ببینیم تحولاتی که رخ میدهد، بهخصوص آن بخشی که حامل نوآوری بیشتری هستند، در آنها کم میشود یا نه در یک سطح عادی جامعه میماند. زمانی هست که جهتگیری جامعه به سمت مدرنتر شدن، جوانتر شدن، مشارکتیشدن و شهریتر شدن است. میزان امید، اعتماد و مسئولیتپذیری اجتماعی در میان آن گروههای اجتماعی که در شهرها هستند و در حال نو شدن میباشند، کمتر است ولی در شهرهای کوچک هر چه به سمت گروههایی که کمتر در معرض نوآوری و نوسازی هستند، بروید میبینید این میزان بیشتر است. باید احساس نگرانی کرد که چرا همان وضعیت به این شکل مدرن و جدید جامعه منتقل نمیشود.
منبع: دوماهنامه «گفتمان الگو»، شماره دهم