عطنا - سیستان و بلوچستان و کرمان از گذشته صحنهی رویارویی گروه های بزهکار و تروریستی با نیروهای اطلاعاتی ، نظامی و انتظامی جمهوری اسلامی بوده است بطوریکه تا قبل از دهه نود شمسی بخش قابل توجهی از عملیات های ترور ، بمب گذاری ، آدم ربایی و... این گروه ها در عمق خاک این دو استان انجام میشد که عملیات تروریستی تاسوکی یک نمونهی معروف از آنها است.
اما به مرور به لطف سرمایهگذاری نظام در بخش امنیتی، اطلاعاتی، انتظامی و مجاهدت های سپاه ثارالله استان کرمان به فرماندهی شهید قاسم سلیمانی و سپاه سلمان فارسی استان سیستان و بلوچستان رفته رفته عملیات های در عمق این گروه ها در کرمان ریشه کن شد و در سیستان و بلوچستان نیز به پشت مرزها انتقال یافت و گروهک های تروریستی اتاق عملیات خود را به عمق استان بلوچستان پاکستان از جمله شهر دالبندین منتقل کرده و در آنجا مستقر شدند.
بعد از دستگیری و اعدام عبدالمالک ریگی رهبر سازمان تروریستی جندالله که وی داعیهی تبدیل به اسامه بن لادن ایران را در سر داشت و با انحلال جندالله اوضاع در مرز های شرقی نسبت به گذشته آرام تر شد و از درگیری ها و ترورها کاسته شد اما به مرور با تشکیل گروه های هم عرض مانند جیش العدل و... و با روی کار آمدن دولت حسن روحانی در ایران که برجام را تمام اولویت خود در اقتصاد ، فرهنگ ، سیاست داخلی ، خارجی، امنیت و حتی محیط زیست میدانست رفته رفته دوباره تب ترور ها ، حملات به پاسگاه های مرزی ، گروگانگیری نظامیان مستقر در مرز در استان سیستان و بلوچستان داغ شد و مضافا التماس حسن روحانی و اصلاح طلبان و زانو زدن ایشان در مقابل عبدالحمید اسماعیل زهی برای خرید سبد رای اهل سنت در انتخابات ۹۲ و ۹۶ نیز به این موضوع و رادیکالیزه شدن بیشتر اوضاع در این استان کمک به سزایی کرد.
با اینکه منطقه بلوچستان ایران از دیرباز جزء مناطق محروم دسته بندی میشد و مردمان آن از راه قاچاق و تروریزم امرار معاش میکردند اما استان های دیگری نیز همانند کرمانشاه با نرخ بیکاری پایین تر نیز وجود داشتند و دارند که ابدا مانند بلوچستان درگیر تروریزم ، فرقه گرایی و محل تاخت و تاز گروه های اسلامگرای رادیکال نشدند امری که این سوال را به ذهن متبادر میکند که چرا ناامنی در سیستان و بلوچستان در مقایسه با سایر استان های مرزی وضعیت حادی دارد و تب آن فروکش نمیکند؟!
علل و چرایی
زندگی اجتماعی در بلوچستان ایران همانند پاکستان به صورت قبیلهای جریان دارد و در این استان قبایل متعددی در حال معاش هستند که بعضا باهم عدوات های لاینحلی نیز دارند و نزاع و درگیری در بین خودشان نیز بسیار زیاد است.
این زندگی قبیلهای همراه با پیروی اکثریت مردم آن از مذهب اهل سنت و پیروی از اسلاف نقش عمدهای در بقای این مردمان بر سنت های گذشته داشته و مضافا بر اینکه همواره باعث تضعیف موقعیت و جایگاه زن در این اجتماعات شده همچنین به عقب ماندگی آنها نیز در همگن نشدن با سایر مردمان جامعهی ایرانی کمک کرده است.
علت عقب ماندگی مردان و تضعیف بی حد و حصر زنان در این جوامع را میتوان به حوزه های علمیه یا همان مدارس دینی و رادیکالیسمی که از دل این مدارس با ائمهی جماعات تبلیغی آنان به درون جامعه اهل سنت پمپاژ میشود کاملا مرتبط دانست.
مدارسی که غالبا تبدیل به محل ترویج سلفیت شدهاند و مضافا به بهانهی رویارویی با دشمن و حکومت شیعی و احقاق حق خود بعد از فارغ التحصیلی یا مروج ایدئولوژی سلفی خود میشوند یا به گروه های تروریستی فعال در آن منطقه جذب شده و جنگ مسلحانه علیه حکومت را آغاز میکنند.
شاخص ترین این مدارس مدرسه علوم دینی دارالعلوم زاهدان است که در مجاورت مسجد مکی زاهدان واقع شده و ریاست و امامت آن به عهدهی مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی از پشتون های مهاجر افغان به ایران است.
از بعد از پروژه مهسا امینی و جمعه سیاه زاهدان در ۸مهر۱۴۰۱ که به تحریک شخص عبدالحمید به منظور تصرف کلانتری ۱۶ زاهدان انجام شد و در آن بیش از ۳۰ غیرنظامی و نظامی کشته و شهید شدند این استان به طرز فزایندهای شاهد ترور ها و عملیات های مسلحانهی گروه های تروریستی بوده است که آخرین آنها حمله مسلحانه توسط عوامل جیش العدل به کلانتری مذکور به منظور تصرف آن بود که با هلاکت مهاجمین و شهادت یک سرباز و یک افسر این حمله پایان یافت.
عبدالحمید همواره خود را رهبر مذهب اهل سنت در ایران دانسته و مدعی پیگیری احقاق حق این مذهب در جامعهی ایرانی شده در حالی که خود او و فرزندانش زندگی بسیار لوکسی و مرفهی داشته و بعضی از آنان تا چهار همسر اختیار کرده و تا چهل فرزند نیز دارند و در کشورهای امارات ، قطر و پاکستان زندگی میکنند حال جای سوال است که چنین فردی که ایرانی نیز نمیباشد چگونه چنین ادعایی به منظور احقاق حق آن مذهب دارد و همواره با تحریکات خود موجب به زحمت افتادن قوم بلوچ و هدر شدن خون جوانان آن قوم شده در حالی که فرزندان خودش در امنیت و رفاه کامل در حال زندگی هستند و او از خون مردمان بلوچ به منظور رسیدن به اهدافی که برایش تعیین شده است استفاده ی ابزاری میکند.؟!
اهداف
سیستان و بلوچستان با آنکه در ظاهر و در حال حاضر جزء مناطق محروم و فقیر دسته بندی میشود اما در چشم انداز اقتصادی ، نظامی و انرژی جمهوری اسلامی اغراق نباشد اگر بگوییم جایگاه نخست را در آینده خواهد داشت.
این استان رفته رفته به یکی از حساس ترین مناطق جغرافیایی ایران تبدیل میشود که تاسیسات حساسی در حال احداث و توسعه در آن میباشند که چند مورد آن عبارتند از:
1) بندر چابهار
2) محل گذر کریدور شمال به جنوب
3) نیروگاه اتمی سیستان و بلوچستان
4) پایگاه فضایی امام خمینی
که سهم هر کدام از اینها در توسعه اقتصادی و نظامی استان و کشور غیرقابل وصف است و هر کدام نیاز به مقالهای مجزا دارد.
همچنین در مجاورت این استان یعنی در استان هرمزگان نیز تاسیسات حیاتی وجود دارد و در حال ساخت و توسعه میباشند که عبارتند از:
1) خط لوله گوره به جاسک
2) نیروگاه اتمی هرمزگان
3) بندر شهید باهنر
که این تاسیسات نیز در امروز و آینده نیز سهم بسزایی در توسعه و اقتدار جمهوری اسلامی خواهند داشت.
همچنین جا درصدد آن است که تا دو دهه آینده بالغ بر ۲۵ میلیون نفر را در سواحل مکران اسکان دهد که در خط ساحلی سیستان و بلوچستان واقع شده و علاوه بر پی ریزی برای رونق اقتصادی میتواند به تمرکز زدایی از جامعه ی سلفی مستقر در آن ناحیه از کشور منجر شود.
حال میتوان درک کرد که ماموریت محوله به عبدالحمید چیست او که یک پشتون افغان است اما با سیاسی کاری نظام علنا تبدیل به حاکم دومین استان بزرگ ایران شده است و کسی نیز جلودار وی نمیتواند به دلیل جامعه توصیفی آن منطقه شود مامور شده که نه تنها سیستان و بلوچستان را از فقر و تنگدستی نجات دهد بلکه جلوی توسعه و فقرزدایی در این استان را گرفته و موجبات ناامنی را در این استان ایجاد کند که تبعات اقتصادی و امنیتی آن نه تنها در خود استان که دامنگیر استان های همجوار و جمهوری اسلامی نیز بشود.▪️پر واضح است که خون تمام کشته شدگان نظامی ، انتظامی و غیرنظامی از بعد از پروژه مهسا امینی متوجه شخص عبدالحمید اسماعیل زهی است که فقط ۱۶ شهید متعلق به فراجا و در سال جاری شمسی بوده است.
نویسنده: محمدحسین معصوم زاده
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: