عطنا - رگ خواب فیلمی ، به کارگردانی و تهیهکنندگی حمید نعمتالله است که در سال ۱۳۹۵ به نمایش درآمد. او کارگردانی فیلم های دیگری مثل بوتیک، مار و پله، بی پولی، وضعیت سفید، آرایش غلیظ و شعله ور را نیز بر عهده داشته است. نوشتن فیلمنامهٔ این فیلم بر عهدهٔ معصومه بیات بودهاست.کوروش تهامی، الهام کردا و لیلا موسوی از دیگر بازیگران فیلم هستند.
رگ خواب اولین بار در بهمن ۱۳۹۵ در سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. این فیلم در آن مراسم نامزد دریافت چهار جایزه شد و توانست جایزهٔ بهترین بازیگر زن برای حاتمی و جایزهٔ بهترین جلوههای ویژه بصری و جایزهٔ بهترین جلوههای ویژه میدانی را کسب کند. رگ خواب در ویژهنامه اسفند ماه ۱۳۹۵ ماهنامه سینمایی فیلم به عنوان فیلم برگزیده منتقدان این نشریه انتخاب شد.
فیلم رگ خواب علاوه بر انتخاب شدن به عنوان بهترین فیلم، افتخارات دیگری نیز کسب کرد. این فیلم در چهار رشتهی دیگر در جایگاه اول قرار گرفت؛ حمید نعمتالله برای بهترین کارگردانی، معصومه بیات برای بهترین فیلمنامه، سهراب پورناظری برای بهترین موسیقی متن و لیلا حاتمی به عنوان بهترین بازیگر نقش اول زن از نگاه منتقدهای ماهنامه فیلم به عنوان بهترینهای سال ۹۶ انتخاب شدند.انتخاب شدن به عنوان بهترین فیلم و بردن جایزه در چهار رشتهی دیگر، فیلم رگ خواب را از فیلمهای دیگر در فاصلهای قابل توجه قرار داده است.دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد نیز در یازدهمین دوره جشن منتقدان و نویسندگان سینمایی به کوروش تهامی تعلق گرفت.
در آغاز دومین هفته نمایش فیلم رگ خواب، نماهنگ فیلم با صدای همایون شجریان و آهنگسازی سهراب پورناظری رونمایی شد. آلبوم رگ خواب علاوه بر موسیقی متنِ فیلم، شامل چهار قطعه باکلام ازجمله «آهای خبردار»، «رگ خواب»، «ابر میبارد» و «گریه میآید مرا» با اشعاری از امیر خسرو دهلوی، حسین منزوی و مولانا است.
لیلا حاتمی در این فیلم نقش زنی آسیبپذیر بهنام مینا را ایفا میکند که در کودکی مادرش را از دست داده و با پدرش دیگر هیچ ارتباطی ندارد. مینا،پس از طلاقش مدتی را در کنار دوستش زندگی میکند و بخاطر اینکه پدرش از ابتدا با ازدواج اومخالف بوده،حتی روی ان را ندارد که پس از طلاقش به دیدار پدرش برود.لیلا در رستورانی مشغول به کار شده و عاشق مردی به نام کامران میشود. کامران نیز به مینا علاقمند است و به او سرپناه میدهد.مینا که خود را تک و تنها حس میکند با محبت های کامران،به او دل میبندد فارغ از انکه کامران ان مردی که او فکر میکند نیست و پس از مدتی ،رابطه تازه ای را با زن دیگری اغاز میکند.
مینا روایتگر زنی ست که در کودکی به اندازه کافی از والدین خود محبت دریافت نکرده و همین موضوع سبب مشکلات روحی عمیقی در بزرگسالی برای او شده است.نکته روانشناسانه این فیلم،توجه و تأکید به محبت کافی به فرزند در دوره کودکی است،محبتی که اگر از کودکی همراه فرزند نشود حس بی ارزشی،حس ناکافی بودن و شخصیت مهر طلب به بار می اورد.
مینا،مادرش را در کودکی از دست داده و این غم تنها بودن از دوران کودکی در شخصیت وگفتار و رفتارش به خوبی مشاهده میشود.زنی که با ارزوی داشتن خانواده ای کامل که خود از ان محروم بوده، ازدواج میکند اما شکست تر و تنهاتر از قبل،طلاق میگیرد.ازدواج او نه تنها مرهم تنهایی اش نشده بلکه شکسته ترش کرده!مینا حتی پس از طلاق جرئت نمیکند به پدرش نزدیک شود،پدری که حالا تنها پناهگاه عاطفی اوست ولی تنها از دور به دیدنش میرود.مینا تحمل سرزنش های پدرش را ندارد چون پدرش از ابتدا با ازدواجش مخالف کرده است.
هنرمندی فوقالعاده لیلا حاتمی،مخاطب را با مینا همراه میکند. زنی که با مشکلات عاطفی از کودکی دست و پنجه نرم کرده و حالا از همیشه تنهاتر است.مینا پس از طلاقش در رستورانی مشغول بکار میشود اما به دلیل کمبود اعتماد به نفس،خیلی زود اخراج میشوداین موضوع توجه مخاطب را به تربیت صحیح و داشتن حمایت عاطفی از والدین سوق میدهد.مینا حالا باید انقدر قوی باشد که پس از طلاق،روی پاهای خودش بایستد و دنیایی تازه بسازد اما انقدر از لحاظ روحی شکسته است که تمام تلاشش برای خوب جلوه کردن در محیط کار به سرانجامی نمیرسد.مینا با ترس و اضطراب نمیتواند کارکند و به همین دلیل اخراج میشود.
کمبود محبت و شخصیت مهر طلب مینا به خوبی دریافت میشود.او انقدر تشنه محبت است سریع به کامران دل میبندد،کامران با شخصیتی هزار رنگ که قصد دارد برای مدتی وارد زندگی مینا شود.این موقتی بودن را میتوان از پله های اضطراری دریافت کرد.رابطه ای پنهانی و به دور از چشم همه که کامران حد و مرزش را به مینا نشان داده ولی مینا انقدر تنهاست و زود دل میبندد که به این نکته توجه نمیکند!نمیتوان به مینا خرده گرفت،زنی که کمبود محبت از کودکی با وجودش عجین شده ،معلوم است سریع دل میبندد!
وقتی کامران برای مینا صبحانه اماده میکند مینا میگوید مثل فیلمه مثل رویا،به راستی چرا زنی باید انقدر محتاج محبت شود که یک صبحانه ساده را انقدر برای خودش بزرگ کند!رفتار کامران عاشقانه است.برایش جمله عاشقانه مینویسد،قرارهای مختلفی با او میگذارد،وسایل جدید آشپزخانه میخرد و..همه اینها برای دل بردن از زنی که تنهاست کافیست.
نقطه اوج علاقه مینا به کامران در فیلم زمانی اتفاق می افتند که با تعجب به خودش میگوید. با من خاک خورد! خاک خوردنی که به خاطر ان از طرف پدرش سرزنش میشد حالا از دیدگاه کامران مجازبود!مینا بار دیگر کودک میشود کودکانه دلش را به کامران میسپارد.مینا اکنون روایتگر زن عاشقی یا که با ریتم نوازنده به رقص در می آید وشادی در چهره اش نمایان میشود.
کامران در جلب توجه و محبت میناتلاش میکند تا اینکه میخواهد دوست داشتن او را بشنود و پشت چراغ قرمز از او میپرسد دوستم داری؟مینا تعلل میکند،این ترسش را نشان میدهد،ترس از همیشه طردشدن،انگاری به خودش میگوید به هرکه دل سپردم اهل رفتن شد!اما به سختی و پی از اصرار به کامران اعتراف میکند که دوستش دارد،این همان نقطه ایست که کامران عوض میشود!چیزی که در روزگار امروز کم دیده نمیشود،کامران وقتی متوجه میشود که مینا دوستش دارد پس از مدتی رهایش میکند.
یاد جمله معروفی افتادم که مریض های واقعی به روانشناس مراجعه نمیکنند بلکه انهایی که از دست مریض ها ،بیمارشده اند از روانشناس کمک میگیرند.کامرانی که تلاش میکرد دل مینا را بدست اورد،،رنگ عوض میکنند و برای پول و منفعت بیشتر به سراغ صاحبکارش در رستوران میرود.این روایت شخصیت بی ثبات کامران را نشان میدهد که البته دلیل روانشناسانه دارد.بیشتر که توجه کنیم با دیدن روایت شخصیت ادمهای مختلف،جنبه روانشناسانه فیلم را درمی یابیم.
مینا حتی به بی مهری و کم محل های کامران،واکنشی نشان نمیدهد هرچند عمیقأ غمگین است اما احساس کم ارزشی میکند،صحنه هایی که اندوهگین بودن مینا را می بینیم شاید به خودش میگوید کامران هم حتی دیگر مرا دوست ندارد.!و این مینا را بیش از پیش میشکند.مینا نمیخواهد کامران را از دست بدهد و بیشتر سکوت میکند تا اینکه تصمیم میگیرد بالاخره با کامران صحبت کند و قبل از رفتن او به فرودگاه میرود و با چشم خودش دلیل کم محلی هایش را می بیند.
مینا پس از طرد شدن از طرف کامران،به مرز فروپاشی میرسد.کامرانی که تمام علاقه اش را نثارش کرده بود چطور انقدر ساده تنهایش گذاشت!فرو پاشی زنی وابسته که چاره تمام درد هایش را در بودن با کامران میبیند زمانی رخ میدهد که کامران با اینکه میفهمد حالش بده شده و حتی حامله است او رادر رستوران ،جلو چشم همه کتک میزند و بخاطر تمام محبت هایش سرش منت میگذارد و مثل یک تکه اشغال بیرونش میکند! اینجاست که با خود میگوید این موجود رقت انگیز همانی بود که من عاشقش شده بودم!
مینا باید به نقطه میرسید که از این عشق دست بکشد و متاسفانه بخاطر تنهایی انقدر پیش رفت تا با تحقیر کامران مواجهه شد.هرچند دردناک بود اما بایداتفاق می افتاد تا نقطه فروپاشی مینایی باشد که از کودکی با تنهایی و کم محلی خود گرفته بود.تجربه ای عمیقأ دردناک که با دیدن بدن بی جان مینا زیر باران و بی کسی اش که او را به گوشه خیابان کشانده بود دل مخاطب را به درد می اورد. اوانقدر بی کس و تنها شد بود که دیگر جایی برای رفتن نداشت و دلش نمیخواست دیگر خودش باشد.اما درد او را عوض کرد و این نقطه عطف داستان زندگی اش بود،تا از دل تنهایی هایش مینایی جدید برای ادامه زندگی بسازد.
نویسنده: شمیم نادری
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: