عطنا - نشست تخصصی فرهنگ مرجع ساز زندگی روزمره به منظور بررسی تحولات نظری این حوزه مطالعاتی نوظهور و امکانسنجی چگونگی مدیریت سلبریتیها در عرصه رسانههای نوین با حضور احسان شاه قاسمی عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران، کاوه فرازمند پژوهشگر علوم اجتماعی، محمد پویا قاسمی پژوهشگر مطالعات شهرت و مدیریت رسانه و داوود طالقانی دبیر نشست برگزار شد.
این جلسه از سلسله نشستهای هماندیشی در باب صعود و نزول گروههای مرجع در ایران، شنبه ۶ اسفند سال جاری در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
در ادامه شرحی از پرسش و پاسخهای این نشست را میخوانید؛
مراجع سیاستگذار باید در رابطه با سلبریتیها و نسبت آنها با زندگی روزمره چه رویکردی را در پیش گیرند؟
احسان شاه قاسمی در پاسخ به این پرسش با اشاره به اینکه در قلب واژه سیاستگذار و سیاستگذاری تکبری وجود دارد که الزاماً باید از آن دوری کرد، گفت: اصولاً نباید به سیاستگذار بگوییم که چه چیزی خوب است و فرد به عنوان سیاستگذار باید چه کار کند. در هر حال فکر میکنم آنچه از آن با عنوان فرهنگ شهرت یاد میشود چیزی جز جعل، دروغ و حقهبازی بیش نیست و به راستی نمیتوان در این حوزه کار زیادی انجام داد.
وی با اشاره به اینکه ما نمیتوانیم سبک زندگی مدرن یا پستمدرن داشته باشیم اما با همان عقاید و اصول ۵۰۰ سال پیش زندگی کنیم، افزود: مشکل از این نشات میگیرد که اصولاً کسانی در این حوزه سیاستگذاری میکنند که اطلاع چندانی از آن ندارند. به عبارتی نمیدانند در میدان چه خبر است و چه میگذرد؛ بنابراین سیاستگذار در گام نخست باید میدان را خوب بشناسد و اگر لازم باشد در خصوص میدان و ویژگیهای آن پژوهش انجام دهد.
شاه قاسمی با اشاره به اینکه پژوهشهای ارائه شده در حوزه فرهنگ شهرت عمدتاً نظری هستند که ضرورت ورود به پژوهشهای کاربردی بیشازپیش احساس میشود، عنوان کرد: پژوهشها باید از نوع کاربردی باشند، پژوهشگاههایی که در این زمینه فعالیت کردهاند بسیار اندک هستند و اغلب پایاننامههای دوره دکتری و ارشد که در این حوزه کار شدهاند، چندان مورد توجه و استناد قرار نمیگیرند.
به گفته این استاد دانشگاه انجام پژوهشهای درخور و مناسب در این زمینه میتواند مفید و مؤثر باشد. راهکار دیگر این است که از نظرات متخصصان منتقد که در این حوزه بسیار کاردان هستند و کارهای بسیاری انجام دادهاند، استفاده شود.
وی ادامه داد: یکی دیگر از راهکارها توجه به علم و دانشگاهها است. دانشگاهها همانطور که میتوانند مهد علم و دانش باشند میتوانند آغازگر فساد نیز باشند. توجه به دانشگاهها و دستاوردهای دانشگاهی میتواند در ارزیابی امور و ارائه گزارههای سیاستی در نحوه مواجهه با سلبریتیها بسیار مؤثر باشد.
شاه قاسمی در پاسخ به این پرسش که با اینستاگرام چه باید کرد، گفت: به نظر من اگر سیاستگذار در این حوزه کاری نکند، بهتر است؛ زیرا ما نیازمند شناسایی میدان هستیم. تصمیم درست زمانی حاصل میشود که شناخت کافی و درستی از چیزی انجام شود. اکثر کارهایی که ما در حوزه فرهنگ انجام میدهیم بدون داشتن یک پیوست فرهنگی در معنای واقعی آن است.
وی با بیان اینکه کارهایی که پیوست فرهنگی بسیار قوی داشته باشند، نادر هستند، افزود: مشکل این است که مسئولین درباره چیزی تصمیم میگیرند که هیچ اطلاعی از آن ندارند. برای مثال تفکرشان این است که اگر در اینستاگرام از نظام جمهوری اسلامی ایران تعریف و دفاع شود پس اینستاگرام خوب است و اگر تعریف و دفاع نشود پس چیز بدی است و باید حذف و یا فیلتر شود در حالی که مشکل این موارد نیست.
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه به جای حذف و یا فیلتر کردن اینستاگرام باید فرآیند تربیت را اصلاح کنیم، تصریح کرد: هر جا از نظر درآمد کم میآید حقوق معلمان کم میشود، در حالی که معلمان وظیفه اصلی و اساسی را بر عهده دارند؛ زیرا آنها با تربیت نوجوانان و جوانان روبهرو هستند.
شاه قاسمی اظهار کرد: به نظر من اینستاگرام را نباید تعطیل کرد بلکه باید به افراد آموزش استفاده درست داده شود. باید اعتمادسازی کرد و انتقادپذیر بود و ایجاد این اعتماد زمانبر است و کار یک یا دو سال نیست. این تاراج اعتماد در کشورهای دیگر کم اتفاق میافتد.
در ادامه محمد پویا قاسمی ضمن تأکید بر ضرورت تمایز بین اینفلوئنسر و سلبریتی بیان کرد: برخی سلبریتی را با اینفلوئنسر اشتباه میگیرند و هردو را در یک معنا به کار میگیرند. در حالی که بین این دو تفاوت وجود دارد. اینفلوئنسر کسی است که محصول یا محتوایی را مطابق بر فالوئرهایی که خود ساخته است و همچنین طبق پروتکلهای حاکم بر شبکههای اجتماعی تولید میکند و آنچه از این فرآیند تولید میشود، بر اساس ذائقه مشترک بین تولیدکننده و مخاطب است.
وی ادامه در گفت: سلبریتی مولود رسانههای جریان اصلی است. اینکه گاه سلبریتیها هواداران خود را از دست داده یا به دست میآورند به این خاطر است که سلبریتیها مانند اینفلوئنسرها هواداران و مخاطبان خود را نساختهاند، سرمایه کاربری یک سلیبریتی در رسانههای اجتماعی، ادامهی همان جامعه مخاطبان رسانههای جریان اصلی است، در صورتی که جامعه مخاطبان اینفلوئنسرها میتوانند هیچ نسبتی با رسانههای جریان اصلی نداشته باشند.
پویا قاسمی اظهار کرد: اگرچه در چند ماه اخیر موضوعی به نام «سلبریتی تراز» از سوی برخی سیاستگذاران و رسانهها مانند کیهان نقل شد و برای آن اصولی مانند الگوی مناسب، نماینده مردم بودن، استکبارستیزی، زبان مردن بودن و عدم دخالت در اموری که در آن تخصص ندارند، مطرح شد، اما تاکنون سلبریتی که بخواهد این شرایط را داشته باشد یا پایبند به این شرایط باشد، نبوده یا در شبکه سراسری موجود نیست.
به گفته این پژوهشگر مطالعات شهرت و مدیریت رسانه اکثر سلبریتیهای تراز در تمام حوزههای نظری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اظهار نظر میکنند در حالی که یک فردی که هنوز به میانسالی نرسیده نمیتواند در تمامی حوزههای علوم تخصص داشته باشد.
پویا قاسمی تأکید کرد: هماکنون در کشور فهرست مشخصی از سلبریتیهای تراز وجود دارد، وجه تمایز سلبریتی تراز با سلیبریتی ناهمتراز در آن است، که سلبریتی تراز همه امکانات رسانهای کشور اعم از جریان رسمی و رسانههای نوین از وی حمایت میکند و آن همه جا هست. ولی سلیبریتی ناهمتراز از چنین حمایتی برخوردار نیست؛ بنابراین این مسئله هزینه مدیریت سلبریتی تراز را به مراتب بالاتر از دیگر چهرهها میکند. با این وجود، اعلان این هشدار لازم است که هزینه اقدامات و حضور رسانهای سلبریتی تراز به مراتب بیشتر از سلبریتی ناهمتراز است.
در ادامه نشست کاوه فرازمند با بیان اینکه کلاً رسانه همیشه در انحصار بوده است و در انحصار بودن رسانه از قدیم در اشکال متفاوت وجود داشته، گفت: برای مثال فیلم گلهای داودی که در سال ۱۳۶۳ ساخته شد کمی رنگ و بوی احساسی داشت اما شاهد بودیم که در آن سال این فیلم به دلیل همین ویژگی مورد انتقاد قرار گرفت و شدت انتقاد به حدی بود که واژگانی که برای نقد این فیلم به کار برده شده و به چاپ رسیده است، هماکنون از هیچ تریبونی قابل بیان نیست.
فرازمند بیان کرد: معمولا بازنمایی یا محصولی که تولید میشد مطابق با منویات و خواستههای سازندگان و مسئولان دولتی همراه بود که باز به خاطر همین ویژگی علاقه به این سریالها و فیلمها کاسته شد، زیرا مخاطب نمیتوانست همذات پنداری انجام دهد. همین روند از سینما به تلویزیون انتقال یافت و پس از ورود ویدئو و در ادامه ماهواره به خانه ایرانیان، مخاطب ایرانی دریافت که به هیچ وجه نمیتواند مشابه خود را در فضای رسانهای داخل کشور بیابد.
به اعتقاد این پژوهشگر علوم اجتماعی آثاری که تولید میشد نماینده هیچ کجای جامعه نبود. مخاطب ایرانی اگر به ارباب حلقهها نگاه میکرد به مراتب به زندگی آن نزدیکتر از تولیدات صداوسیما بود.
فرازمند در ادامه عنوان کرد: ورود رسانههای نوین به زندگی روزمره انسان ایرانی باعث شد، فرصتی برای انعکاس زندگی روزمره و ایجاد مخاطبان جدید و همچنین یافتن همسان پیدا شود، امری که تا پیشازاین در رسانههای جریان اصلی ممکن نبود.
وی با بیان اینکه وبلاگ فارسی عصری بود که زنان ایرانی توانستند زندگی روزمره خود را در آن منعکس کنند و جامعه مخاطب خود را بسازند، افزود: با این وجود، هنوز یک عامل همانند حلقه واسط عمل میکرد و ورود مراجع جدید خبری و فکری به صورت بحران جلوه نمیکرد، زبان فارسی به عنوان این حلقه وصل عمل میکرد تا زمانی که سریالهای ترکی به فارسی ترجمه شدند از این مقطع از زمان به بعد رقبای رسانهای، رسانههای جریان اصلی بیشتر شدند.
به گفته این پژوهشگر علوم اجتماعی اگر بخواهیم اینترنت و حتی تلگراف را از زندگی روزمره حذف کنیم، باز مراجع سنتی مرجع نخواهند بود.
فرازمند با اشاره به اینکه زمان عبور از نگاه امنیتی سلبی و نیل به نگاه امنیتی ایجابی به حوزه فرهنگ فرارسیده است،گفت: اینکه بگوییم اینستاگرام فیلتر نوعی نگاه امنیتی سلبی است، اما اینکه از ظرفیتها و کنشگران این عرصه به نفع منافع ملی بهره ببریم، این یک نگاه دوراندیشانه و عاقبت بین است. باید به مراجع سازنده فرهنگ روزمره با نگاه امنیتی ایجابی نگریست و به جای تقابل از ظرفیتهای آنها بهره جست.
وی در پایان اظهار کرد: نسل جدیدی که هماکنون بیشترین کنشگری در فضای وب را دارد، اصلاً در اینستاگرام نیست. جالبتر اینکه هر جا که ما هستیم، نوجوانان و جوانان نیستند و هر جا که ما نیستیم، آنها هستند. به نظر من راهحل رها کردن ایدئولوژی و حفظ امنیت است. باید محتوای رسانه طوری تهیه شود که مخاطبان بتوانند با آن محتواها همذاتپنداری کنند و نه اینکه از آن دوری کنند.
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: