عطنا - متن های تملق آمیز و اغراق گونه حماسی را کنار بگذارید. خرد جمعی! انقلاب هیبریدی! بازی با کلمات را رها کنید. وقتی بدون تشکل آمدید کف خیابان، فریاد زدید و هر کدام یک چیزی خواستید جز شورش بی هدف انجام نداده اید.
مهم نیست که نیت شما چیست، بالاخره باید یک نفر روی صندلی بنشیند. باید کسی پشت بلندگو برود و از طرف همه صحبت کند. وقتی کسی نیست چرا مسیح علی نژاد نرود؟ چرا مریم رجوی و پهلوی نه؟ چرا علی لاریجانی پیام مردم را نگوید؟ چرا اصلاح طلبان نه؟ چرا داعش نه؟ چرا کومله نه؟
اصلا مهم نیست که بخشی از معترضین با او مخالف باشند، بخش دیگری موافقند! و وقتی رهبر وجود ندارد، وقتی تشکلی نیست، یعنی زبان رسمی ندارند. و خبر بد اینکه علینژاد دارد. اسماعیلیون دارد. و خیلی های دیگر که آماده نقد کردن زحمت آنهایند. هزینه را خیابان پرداخت میکند ولی دیگران پای معامله می نشینند. ساختار را بازیگران رسمی میسازند. در کف میدان هرچه بلند تر فریاد بزنند چنته او را پرتر میکنند.
میگویند "ما خودمان زبان داریم نیاز به رهبر نداریم" ولی این چیزی را تغییر نمیدهد. چون بعنوان یک جمع صدای واحد ندارند. چون پذیرفته اند هیچ کس رهبر نباشد پس خودشان هم نمی توانند سخنگوی همه باشند. خودشان زبان رسمی خودشان را بریده اند. و فریادهای آنها صرفا زمزمه و همهمه ای است که نیاز به مترجم دارد.
فردای اعتراضات بالاخره بی بی سی باید با یک نفر تماس بگیرد. مصاحبه مسیح علینژاد را ببینید. صریحا میگوید من صدای مردم هستم! میگوید من رهبر هستم! چرا نگوید؟! بعضی از کسانی که دیگران را به جنبش بی رهبر تشویق میکنند میخواهند روی صندلی رهبری بنشینند. پس نیرو هرچه بی تشکل تر بهتر، هرچه متنوع تر بهتر. برکه گل آلود بهترین فرصت برای ماهیگیری است.
رهبر نداشتن یک فریب دیگر هم در دلش دارد: توهم خرد جمعی. فکر میکنند خودشان تصمیم میگیرند اما در واقع چیزی جز توده نیستند. یکی فریاد میزند این طرف، جماعت میروند. یکی میگوید آن طرف، جماعت میروند (همج رعاء). بدن بی سر را به راحتی میتوان هدایت کرد. برایشان شعار ساخت، اسم گذاشت، برنامه ریخت و خودشان هم نفهمند. کاری که اینترنشنال از کیلومترها آنورتر انجام میدهد. اصلا کسی فهمید این شعار زن، زندگی و آزادی چطور خودجوش از پ.ک.ک و پژاک با آن اتهامات تجاوز به زنانشان به مرکز رسید؟
اعتراض بی رهبر مرزبندی هم ندارد. در برای همه باز است. کاروانسرا. یکی میگوید ما مخالف لخت شدن هستیم، بغل دستیش لخت میشود! دیگری مخالف تجزیه است، کنار کومله ایستاده! فلانی مخالف تحریم است، همراه اسماعیلیون است! تصاویر اجتماع برلین را ببینید. آش در هم جوش. سلطنت طلب کنار چپ مارکسیستی. مجموعه ای از خواسته های متناقض یا شعارهای کلی و تفسیر پذیر مثل زن، زندگی، آزادی. کسی فهمید خواسته دقیق این تجمعات اخیر چیست؟ بی حجابی، براندازی، اقتصاد، سلطنت و ...
در چنین شرایطی خواسته ها به حداقل مشترک تبدیل میشوند. شبیه مسافرانی که میگویند فعلا هواپیما را بگیریم بعد دعوا کنیم. این تنها نقطه مشترک همه اینهاست. اشتراکی که دیگر خواسته هایشان را حذف میکند و آنها را به کلیشه تبدیل میکند: سیاهی لشکر. طرف فکر میکند دارد برای خواسته خودش تلاش میکند اما صرفا پله به قدرت رسیدن خواسته دیگری است. انبوه این نیروها به افسردگی میرسند. خواهید دید که میگویند ما این را نمی خواستیم، جنبش مصادره شد و ...
مهم ترین سوال اما این است: چه کسی روی صندلی می نشیند؟ چه کسی شورش بی رهبر را می دزدد؟ به شما عرض میکنم: تند ترین و افراطی ترین فرد. کسی که هیچ مرزی ندارد. خشن ترین گزینه ممکن. او کسی است که بقیه را مرعوب میسازد. وقتی با کومله و داعش سوار یک اتوبوس میشوی واضح نیست چه کسی فرمان را در دست میگیرد؟! جنبشی با شعار زن و زندگی در تهران به گسل قومی در کردستان و شکاف مذهبی در کشتار شیراز میرسد. فقط بحث آشوب و ناتوانی نیروهای حفاظتی نیست، این قاعده است. در شورش بی رهبر میانه روها سرباز تندرو ها میشوند حتی اگر مخالف باشند. همانطور که در سوریه بودند. کسانی که علیه ظلم اسد برای سوریه بهتر قیام کردند و نهایتا بستر ظهور داعش و اشغال نظامی شدند. انقلاب بی رهبر شورشی است که دزدیده میشود حتی اگر انقلابیون نخواهند.
پ.ن: دلیل اصلی انحراف اعتراضات بزرگ در ایران همین است. تشکل بزرگی که مسئولیت رهبری بپذیرد نداریم. نه نظریه "کار خودشونه" یا "مجوز ندادن". سالانه ده ها اعتراض کوچک بدون مجوز برگزار و به نتیجه میرسد چون تشکل ابتدایی یا نماینده مسئول دارند.
نویسنده: سلمان معمار
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: