عطنا - برای فهم مسئله مهاجرت لزوماً نیازی به اطلاعات و دانش گسترده نداریم. اما اگر بخواهیم این پدیده را تبیین و تحلیل کنیم چاره ای نیست جز اینکه به سراغ متخصصین این پدیده برویم. جامعه شناسی یکی از دانشهایی است که ادعای فهم و تبیین پدیده های اجتماعی را دارد. از این رو به سراغ دکتر مهدی خویی رفته ایم. نخست از تجربه ی زیسته شخصی شان نسبت به مهاجرت پرسیده ایم و سپس به تبیین طبقاتی پدیده پرداخته ایم. سر آخر به این مسئله ی همیشگی بازگشته ایم که «چه باید کرد؟ »
وارد تحلیل فرهنگی بلندت مدت غرب بشویم. آیا مهاجران ایرانی در سراسر جهان می توانند در بلندمدت عاملیت یا هژمونی فرهنگی بیابند؟
در وسعت های خیلی کوچک بله ولی نه به این صورت. مثلا افراد می توانند که یک جایی سفره هفت سین بیاندازند و مثلاً از امریکاییها هم دعوت کنند؛ چه بسا هم اینکه این کار را انجام داده اند اما غیر از این نمی شود بر جامعه غربی تاثیر گذاشت. و همچنین از نظر من روی ایران هم نمی تواند تاثیری بگذارد. یعنی خیلی از افراد معتقدند که مهاجرت می تواند دست افراد را برای اینکه بتوانند در مورد مسائل ایران با صراحت بیشتری صحبت یا عمل کنند باز بگذارد اما چیزی که مشهود است این است که این افراد پس از مدتی داده هایشان از ایران را از دست می دهند. داده ها از فضای مجازی بدست آورده نمی شود بلکه داده ها از خلل تجربه ی زیسته ی افراد بدست می آیند.
بنابراین ایرانی های خارج از ایران به شکل معناداری نمی توانند تاثیری بر وضعیت ایران بگذارند.البته به صورت بالقوه تاثیرگذار هستند. چون متخصصان مختلفی در حوزه های مختلف اگر شرایط ایران درست باشد برمیگردند. اما در فرایند ادغام، افراد خیلی نمی توانند با در دست داشتن و بالا گرفتن پرچم ایران این فرایند را طی کنند. اما این افراد سرمایه های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی برای ایران هستند و خیلی از این افراد اگر یک تغییرات ساختاری بنیادینی در ایران و نظام کاری شکل بگیرد به ایران بازخواهند گشت.
افرادی بوده اند که بعد از مدتی برای کار به ایران بازگشته اند اما دوباره احساس کرده اند که توانایی انجام کار در این سیستم را ندارند و دوباره مجبور به مهاجرت شده اند. بنابراین من فکر می کنم مسئله ی مهاجرت اساساً نه تنها از مسائل عمومی جامعه ایرانی جدا نیست بلکه یک نشانی از همین وضعیت بغرنج است.
در چنین وضعیتی آینده ایران را چگونه باید دید؟
من هم اساساً برای پاسخ به این پرسش به ایران برگشتم. اما افرادی که بازنگشته اند را سرزنش نمی کنم و حتی توصیه ای در این مورد ندارم. یک زمانی ممکن است دلیل مهاجرت، مسئله ی آزادی های مدنی، سیاسی و یا حتی فردی باشد. اما امروز مسئله ی اصلی مسئله ی نان است. به همین دلیل نمی توان یک نسخه برای همه پیچید. اما ناامید هم نیستم. و فکر می کنم ما جامعه شناس ها -به خصوص در این زمان- باید به جامعه متعهد باشیم. مثل کسی که در شب شمعی دست می گیرد تا خورشید دربیاد. وظیفه ی ما جامعه شناسها نگه داشتن این شمع است. اگر کسی نمی خواهد این شمع را نگه دارد حرفه اش را اشتباه آمده و باید آن را عوض کند که من باز هم خرده ای به آنها نمی گیرم. اما ما که علوم اجتماعی خوانده ایم باید تکلیفمان روشن باشد که این شمع را نگه داریم. وظیفه ی ما این است که این شمع را ببریم و به دست روز بسپاریمش و اگر این شمع در دست ما نباشد روز هم نخواهد آمد. لذا در حوزه ی علوم اجتماعی، اگرچه که توصیه من به رفتن برای درس خواندن، برای دیدن، برای بزرگ شدن دنیای افراد است؛ اما اگر فکر برگشت نباشیم فکر می کنم در بخش تعهد لنگیده ایم. بالاخره ما یک رشته ای را انتخاب کردیم و دوستش داشته ایم پس باید به آن متعهد باشیم.
سیاستِ آگاهی
نظم اجتماعی - سیاسی و حاکمیت چه نقشی در مهاجرت دارند و آیا حکومت می تواند سیاست گذاری راجع به مهاجرت افراد داشته باشد؟
سیاست و حاکمیت نمی تواند افراد را مجبور کند که مهاجرت نکنید یا بکنید. نرفتن افراد منوط به درست شدن وضعیت است. تمامی سیاست گذاریها می توانند متوجه این موضوع باشند که کسانی که رفته اند و برگشته اند را باهاشون چه کاری انجام بدهیم.
من فکر می کنم تنها امکان ما جامعه شناسها در حوزه های مختلف همین «سیاستِ اگاهی » هست و جهتِ اگاهی هم باید پذیرش تفاوت باشد؛ منطق تفاوت. منطق پذیرش تفاوت به معنای پذیرش هم ارز متفاوتهاست؛ یعنی آگاهی باید این باشد که ما متفاوتها از هر نظر در قبال امر اجتماعی و منافع موجود در آن هم عرض ایم؛ به ویژه در ایران که منفعت اقتصادی از پول مردم و نفت است. لذا من فکر می کنم این هم ارزی و این منطقِ تفاوت اولاً مستلزم این است که برخی از این مردم علیه منافع خودشان قیام کنند. و ثانیاً این طلب هم ارزی بسط پیدا کند. و امر مهم در این وضعیت این است که متوجه باشیم که سیاست در راستای این هم ارزی کاری نمی کند و مردم باید این هم ارزی را به وجود بیاورند.
غایت این هم ارزی باید مطالبه ی عمومی باشد؟
بله. حتماً.
و اگر باز هم گوش شنوایی نباشد؟
دیگر تو یک قدرتی خواهی داشت که نمی توان آن را سرکوب کرد.
عطنا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید: