عطنا - کریستوفر لش، نظریهپرداز اجتماعی و استاد تاریخ دانشگاه راچستر امریکا، در کتاب معروف خود، «فرهنگ خودشیفتگی»، در سال ۱۹۸۰ مینویسد که «رسانههای اجتماعی با بهرهگیری از چهرههای مشهور و تلاششان برای جذابیت و هیجانبخشی به این رسانهها، باعث شدند مردم سینمارو شوند.
این رسانهها مردم عادی را تشویق میکردند تا با ستارهها همذاتپنداری کنند و از عوام متنفر باشند و با این کار، روزبهروز، پذیرفتن عادیبودن زندگی را برای آنها دشوارتر کنند.» از آن زمان تاکنون، ما بیشتر تشویق شدهایم تا با ستارهها همذاتپنداری کنیم اما طبق پیشبینی کریستوفر لش، زندگی برای ما دشوارتر نشد، برعکس، این فرهنگ به ما کمک کرده تا آن را تقویت کنیم. با وجود نارضایتیهای بسیار از شرایط زندگی، ما به جهان پُرجلوه چهرههای مشهور علاقهای پنهان داریم.
در گذر زمان، ما از «شهرت اکتسابی» به «شهرت رسانهای» رسیدهایم، یعنی چهرهسازی یا همان سلبریتی. بنابه تعریف، این چهره مشهور، عضوی از همگان است که تنها با مداخله رسانهها شهرت یافته است. یعنی افرادی که از نظر سنتی از دیگران متمایز بودند و برای تلاشهایشان تشویق میشدند جای خود را به شخصیتهایی دادند که موفقیت آنها نامشخص است، یعنی افرادی که هیچ شایستگی مشخص، حتی سواد یا مدرک معتبر ندارند، شروع به رشد کردند.
اینستاگرام در چند سال اخیر بخصوص بعد از فراگیری کرونا و بهدلیل فیلتر بودن شبکههای اجتماعی دیگر مانند فیسبوک، مورد توجه و استفاده بسیاری از کاربران بوده و این شبکه اجتماعی، چهرههای مشهوری را تحت عنوان بلاگر یا اینفلوئنسر خلق کرده است. این چهرهها با ارضای همزمان نیازهای عقلی، منطقی و عاطفی، افراد را به خود جذب کرده و از این فرصت علاوه بر درآمدزایی، برای انتقال نوعی سبک زندگی و مفاهیم فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مدنظر خود در قالب نرم و پنهان استفاده میکنند. بلاگرها از راه تولید محتوا در فضای مجازی با مخاطب خود ارتباط برقرار میکنند، این ارتباط پس از جذب تعداد قابل توجهی از دنبالکنندگان، به معرفی و فروش محصول، جذب تبلیغات و درآمدزایی منتهی میشود.
مد و شیک پوشی و زندگی لوکس از جمله مهمترین زمینههای کاری بلاگرهاست. انگیزه کسب درآمد و ثروت بیشتر، احساس آزادی و وابستگی به فضای مجازی، کسب شهرت و معروف شدن، تلاش برای کسب اعتبار اجتماعی از دلایل ورود به فضای بلاگری است. بلاگرها این امکان را دارند تا بر شیوه تغذیه، نوع پوشاک و پیروی از مد، نوع صحبت کردن و ادبیات گفتاری، دکوراسیون منزل، نوع وسیله نقلیه شخصی، شیوههای گذران اوقات فراغت، سبک مسافرت و رفتارها و سبک تعاملات اجتماعی اثر بگذارند. با فعالیت بلاگرها میتوان شاهد افزایش فرهنگ مصرفگرایی و تغییر سبک زندگی در جامعه بود.
گاهی اوقات این بلاگرها از اعضای خانواده، بویژه فرزندان برای مقاصد مالی و شهرت خود استفاده میکنند؛ در این فرایند، همچون کودکان کار، بچههای این خانوادهها دیگر نه یک کودک، بلکه به ابزاری برای درآمدزایی تبدیل میشوند. آنها یک بازیگر یا مدل تبلیغاتی میشوند تا با لباسها و ژستهای مختلف عکس بگیرند و برای جذب تبلیغات بیشتر و درآمدزایی مؤثر واقع شوند. بهدلیل جذابیتها و درآمد بالای بلاگری، در سالهای اخیر استقبال زیادی به این موضوع مخصوصاً در میان خانمها و زوجهای جوان مشاهده میشود.
اگر بلاگری را بخواهیم یک شغل تعریف کنیم باید گفت که تقریباً تمام مشاغل در کشور براساس قوانین کار تعریف شدهاند، اما در این حوزه هیچ ضابطهای وجود ندارد و با وجود درآمدهای هنگفت، مالیاتی از آنها اخذ نمیشود. از آن تأسفآورتر، اینکه در حوزه سیاستگذاری فرهنگی هم تاکنون هیچ اقدامی جهت ساماندهی و جهتدهی این افراد صورت نگرفته است.
آنچه بدیهی به نظر میآید این است که اکثر بلاگرها، صفحاتی دارند که افراد جامعه از آن بازدیدهای پرشمار دارند و بر شیوه زیست بسیاری اثرگذارند. در این صفحات تولید محتوا از سوی کسانی انجام میشود که عمدتاً تخصصی ندارند و با استفاده از ابزار رسانه توانستهاند ذهن و زندگی مخاطب را در دست بگیرند، بهتصویرکشیدن مسافرتها، میهمانیها، جشن تولدها و مراسم پرهزینه و پرزرقوبرق، جشن تعیین جنسیت، طراحی اتاق زایمان، جشنهای عروسی، ماه گردها، سایتهای شرطبندی و... همه و همه نوعی مصرفگرایی فزاینده را تشویق میکنند.
فرهنگ مصرفی در ابتدا براساس حرص، چشم و هم چشمی و میل به تملک بنا شده بود اما امروزه این فرهنگ به نحوی طبیعی شده که گویی مصرف فزاینده DNA ماست. صنعت تبلیغات مدتهای مدید است که میداند مردم فقط بهدلیل نیاز کالا نمیخرند. میل و لذت در این جا نقشی اساسی دارد و به همین دلیل دنیای سرمایهداری هر روز شروع به تولید میلهای جدید میکند. در گذشته مصرفکنندگان تمایل داشتند فلان کالا را داشته باشند ولی چون نمیتوانستند، صبر پیشه میکردند. اما امروز مردم به بلاگرهایی نگاه میکنند که دلشان میخواهد مثل آنها زندگی کنند، همان لباسها، همان ماشینها، همان رستورانها و... در این وضعیت اقتصادی، آنها میدانند که چنین چیزی ممکن نیست، بنابراین بهدنبال شبیهترین چیزها به آنها میگردند و همچنان به امید رسیدن به آرزوها روزگار میگذرانند. این واقعیت است که همه ما میخواهیم اندکی مثل چهرههای مشهور باشیم. اگر سؤال شود که بلاگرها، اینفلوئنسرها و سلبریتیها به چه کاری میآیند، یک پاسخ این است که «ما را به خرید بیشتر وادار کنند». با اینکه بسیاری از ما این حربه تجاری را میشناسیم اما زمانی که نوبت به خودمان میرسد، دانستههایمان را کنار میگذاریم. درواقع، ما برای داشتن چیزهایی که چهرههای مشهور دارند، خرید نمیکنیم، بلکه خیلی از آن چیزها را میخریم که مثل آنها باشیم. اگر اندکی بخواهیم منفی نگر باشیم، بلاگرها را میتوانیم مزدورانی بدانیم که پول میگیرند تا پولی را که ما به سختی درآوردهایم، بهراحتی خرج کنیم، آن هم خرج چیزی که نه به آن نیاز داریم و نه از کیفیت آن مطمئن هستیم و فقط چون فلان بلاگر زیبا، دلفریب، جذاب، همهچیزدان یا بامزه آن را تبلیغ کرده، آن را میخریم.
اما با وجود مطالبی که عنوان شد، باید گفت که بلاگری در جامعه امروز نباید لزوماً یک تهدید تلقی شود، بلکه آنچه موجب تهدید است فضای بیقانونی حاکم بر فعالیتهای آن هاست. با نظم بخشی و قانونیسازی فعالیتها، بلاگری میتواند فرصتی برای شغلی مفید در جامعه باشد که بیواسطه تولیدکننده را به مصرفکننده پیوند میزند و سبک زندگی مطابق با الگوی ایرانی اسلامی را ترویج میکند. این امر قطعاً نیازمند سیاست گذاری فرهنگی جدی، مشروع و منطقی در حوزه فضای مجازی است، چیزی که تاکنون محقق نشده است.
عطنا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید: