عطنا- در فیلم «بدون قرار قبلی» خود اصیل هویت اسلامی ایرانی، نسل انقطاع یافته دورافتاده از خویش در آن سوی مرزها را به سمت خود میکشاند.
بدون قرار قبلی اقتباس بهروز شعیبی از مجموعه داستان «بهترین شکل ممکن» مصطفی مستور است. داستان یاسمین لطفی، پزشک ایرانی که در سن 5 سالگی در اثر طلاق همراه با مادرش به آلمان مهاجرت می کند و 30 سال بعد به او خبر می دهند که برای تشییع پدرش رضا لطفی که داستان فیلم با فوت او در حین کار در آسیاب های تاریخی خواف شروع می شود و هیچ جای فیلم تصویری از او دیده نمی شود به مشهد بیاید.
رضا لطفی قهرمان این داستان است که هنرمند و نویسنده برجسته مشهدی بوده و دو وارث بیشتر ندارد. یکی خسرو که بعد از طلاق و ازدواج مجدد تحت حضانت او بوده و فردی تاجر مسلک است و دلبستگی ای به هنر ندارد و دیگری یاسمین که سالها تحت حضانت مادرش در آلمان زندگی کرده، ازدواج ناموفقی با یک آلمانی داشته، تنها پسرش که تحت حضانت اوست یعنی الکس دچار اختلالات رفتاری و تکلمی است، خواندن و نوشتن فارسی نمی داند و مکالمه فارسیش بوی آلمانی می دهد!
یاسمین با شنیدن خبر فوت پدرش از بیمارستان محل کارش در آلمان مرخصی گرفته به ایران می آید و مدتی در تهران می ماند. در این مدت خسرو و وکیل پدرش صدری را می بیند و صدری به او می گوید برای تعیین تکلیف بخشی از میراث خاندان لطفی باید به مشهد برود. یاسمین برای اقامت چندروزه در مشهد به خانه فامیلش یعنی دخترخالهاش می رود و همراه با او و مهندس مشایخ شاگرد پدرش-که مهندس یکی از پروژه های هتل سازی اطراف حرم است- به پیگیری وضعیت میراثی که پدرش برایش گذاشته می پردازد و رفت و آمد او به خانه دخترخاله اش، حرم امام رضا(ع)، روستای کنگ زادگاه خودش و... باعث مرور خاطرات کودکیش می شود. او در پایان ملتفت می شود که باعث و بانی این طلاق، مادرش بوده که بنای بر رفتن داشته و این مادرش بوده که نه تنها بین او و پدرش بلکه بین او و هویت اصیل او تا این حد که از عهده خواندن و نوشتن فارسی هم برنمی آید جدایی انداخته!
در این فیلم، قهرمان فیلم، رضا لطفی نماد نسلی است که نسل اندرنسل از مروجان هنر و هویت اسلامی ایرانی بودند. مادر یاسمین نماد فردی است که به گذشته خود پشت کرده و دخترش را هم قربانی کرده است. خسرو نماد وارثی است که تنها نام خانوادگی را به ارث برده است. صدری وکیل رضا لطفی نماد یک کارمند متعارف نظام بروکراتیک است که در کشاکش میان سنت و مدرنیته است. یاسمین هم نماد یک انقطاع نسلی است؛ انقطاعی که او را به جایی رساند که مکالمه فارسی او بوی آلمانی می دهد، خواندن و نوشتن فارسی بلد نیست و بالاخره ازدواج ناموفق با یک بیگانه که پسری بنام «الکس» را روی دست او گذاشته است.
خانواده دخترخاله یاسمین نماد یک خانواده اصیل شهرستانی در مشهد هستند که در اوج چهاراسبه رفتن تجدد، اصالت خود را حفظ کرده اند و خود او یک معلم است و شوهر او هم از راه فروش سوغات مشهد ارتزاق می کند. پیرمرد ساکن بافت اطراف حرم که حاضر به فروش خانه اش به هتل نیست هم نماد نسلی قدیمی است که با وجود انقطاع نسلی وارثان آنها همچنان دل از هویت خویش نبریده اند.
به جز گرهی که در ابتدای فیلم بر ذهن مخاطب می افتد، از نیمه فیلم به بعد کلیت داستان فیلم بدست مخاطب می آید و مخاطب را تا انتهای فیلم می کشاند. اما در انتهای فیلم دو گره باقی می ماند. یکی صورت رضا لطفی که نه زنده و نه مرده هیچ جای فیلم دیده نمی شود ولی سیرت او در طول فیلم جاری شده است. یکی هم پایان باز فیلم که بعد از درخواست یاسمین از مهندس مشایخ- که مهندسی هتل را رها کرده و به کفشداری حرم مشغول شده- برای نشان دادن قبر میراثی پدرش و مشغول شدن الکس به صدای نقاره خانه حرم، فیلم با تصاویری از کودکی یاسمین زمانی که هنوز از ایران نرفته بود به پایان می رسد. در این فیلم خود اصیل هویت اسلامی ایرانی، نسل انقطاع یافته دورافتاده از خویش در آن سوی مرزها را به سمت خود می کشاند. گفتنی است که کارگردان اثر یعنی بهروز شعیبی، حضوری کوتاه در صحنه فیلم به عنوان خادم حرم دارد و به جز این فیلم، فیلم «هناس» او هم در جشنواره فیلم فجر امسال شرکت داشت.
نویسنده: سجاد میرزائی دانشجوی کارشناسی حقوق دانشگاه علامه طباطبایی ورودی98
عطنا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید: