آیا دانشگاهها پس از این همه مشکلات امروزه استقلال کامل دارند؟ آیا دانشگاه قدرت دارد؟ آیا دانشگاهها به صورت مستقل میتوانند فعالیت کنند؟ آیا امروزه دانشگاه تحت سیطره است یا کاملا مستقل؟ آیا علم قدرت دارد؟ استادان جامعهشناسی و ارتباطات به این سوالها پاسخ دادهاند که در ادامه میخوانیم؛
به گزارش عطنا، نشست علمی «تعامل علم و قدرت در زمینۀ فرهنگی و اجتماعی ایران» با حضور محمد ترکمان، جامعهشناس، دکتر مقصود فراستخواه، استاد برنامه ریزی توسعه آموزش عالی در مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، دکتر هادی خانیکی، استاد تمام ارتباطات دانشگاه علامهطباطبایی، دکتر سیدحسین سراجزاده، استادیار جامعهشناسی دانشگاه خوارزمی، به همت گروه جامعهشناسی علم و فناوری انجمن جامعهشناسی ایران و مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، چهارشنبه، 15بهمن به صورت برخط(آنلاین) برگزار شد.
محمد ترکمان در جایگاه اولین سخنران گفت: «از منقولات صحبت میکنم زیرا علاقه به اسناد و مدارک دارم. سخن را با جملۀ دکتر عیسی صدیق شروع میکنم بیشتر نهضت فکری به دست 42نفر صورت، و بیشتر مقدمات به دست آنها شکل گرفت.
پس از دارالفنون مدارسی برپا شد. یکی از مدارس، علوم سیاسی بود که در1377شمی تاسیس شد. مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی در سال 1305، در این ادوار داریم. در سال 1318 مدرسه فلاحت مظفری ایجاد شد. در اواخر دورۀ مظفری مدرسه ایران و آلمان شکل گرفت که بعد از جنگ جهانی اول تعطیل شد و چندسال بعد برپا شد. درالمعلمین در 1298 توسط فروغی ایجاد شد و پس از چند سال اسم آن تغییرکرد. در بهمن1313 دانشگاه تهران بدون استقلال مالی تاسیس میشود. مرحوم دکتر سیاسی وضع دانشگاه رابیان میکند؛ این مدرسه از زمانی که تاسیس شد به راحتی مسئولین آن عزل و نصب میشد و شورای دانشگاه فقط اسم بود و رای وزیر مهم بود و نظرات آنان را انجام میدادند.
حکمت در سال 1317 رئیس دانشگاه تهران بود. او در خاطرات مینویسد؛ نیم ساعت قبل از ظهر رئیس وزرا سمت من آمد و گفت باید عزل شوید. قهر و غضب شاه آسان نیست و باید خدا بخیر کند. حالم خوب نیست مثل مرده شدم هرچه پیش آید خوش آید.
فروغی نیز وضعی مثل حکمت داشته و از مراوده با خانواده خود نیز میترسید تا برای آنها نیز مشکلی پیش بیاید. در آن موقع گفته میشد یک استاد نباید جز درس کاری انجام دهد و تبلیغی بر خلاف کشور بکند.
مرحوم سیاسی با شاه صحبت میکند و میگوید چون استقلال مالی نداشتیم استقلال در دانشگاه نیز نداریم. دکتر مصدق نیز دربارۀ استقلال دانشگاه صحبت میکند، تصویب میشود ولی به آن عمل نمیشود و چندسال بعد دکتر مصدق از اختیارات خود استفاده میکند و قانون استقلال دانشگاه را تصوییب میکند و مصدق امیدوار بود که اقتدار کامل برای دانشگاه ایجاد شود. در 16آذز میگویند چرا سیاسی در اعتراض شرکت کرده است و میگویند که عضو فاسد باید قطع شود و دانشگاه را فاسد میدانستند. پس از آن مسئله اخراج دکتر بازرگان پیش میآید. در آخر اشاره میکنم به خاطرات دکتر مجتهدی از دانشگاه شیراز که رئیس دانشگاه شیراز میشود ولی به خاطر دخالتهای انگلیسیها استعفا میکند».
مقصود فراستخواه در جایگاه دومین سخنران گفت: «توضیح مختصری دربارۀ علم که در ایران قدرت دارد ولی قدرت ندارد. با رجوع به شواهدی تناقضنماها را مرور میکنم. مثل پارادوکس اجتماعی، اقتصادی و.... از پارادوکس جمعیتی شروع میکنم. قدرت یعنی تاثیر بر محیط و کنترل شرایط آیا علم در ایران قدرت دارد؟ آیا میتواند بر محیط ایران، جامعه، زیست و... تاثیر بذار؟ از جهتی بله و از جهتی خیر. از لحاظ انباشتی و تعداد زیاد دانشجو در ایران قدرت علم را نشان میدهد و اگر هرکدام کاری انجام دهند چراغ علم روشن میشود. ایران در جهان درگیر قدرتها شده و مخاطرات بزرگی را برایش داشته است. اگر14ملیون تحصیلکرده وجود داشته باشد، پس علم در ایران قدرت دارد ولی چرا علم نمیتواند سیاستها را کنترل کند که اینجا دچار پارادوکس میشویم. علم مرجعیت ندارد بلکه سیاستهای یک ایدئولوژی حرف آخر را میزند.
وقتی دربارۀ مسائل اقتصادی صحبت میشود ولی پذیرفته نمیشود این یک پارادوکس است. علم در وجدان جامعه مشروعیت دارد. وجدان عمومی بیداری در جامعۀ ایران وجود دارد. وجدان اجتماعی میگوید علم مشروعیت دارد و اذعان دارد بگوید که جهان اجتماعی چگونه باشد بر اساس این متوجه میشویم علم در ایرن قدرت ندارد. علمی که مجبور شده در خدمت سیاست و کارشناسی ضعیف شده است. علم بخشی از سیاستها و کار کند نه ذهن نقاد و فقط توجیه کند و محافظهکار باشد در سیستمهای دولتی هست ولی متن نهایی سیاست تصویب شده از اختیار افراد بیرون است. علم فقط در حد زبان تخصصی است ولی هیچ رمزگشایی ندارد.
علم اهلی است و سوژۀ سرکشی ندارد بلکه علمی سربهزیر است. علم معطل است مثل چشمه در سرزمین خشکیده و کسی سراغ آن نمیرود تا آن جاری شود. علمی که در قفسهها و در آرشیو است و یا در ذهن اندیشمندان فقط میماند. محققان در مباحث اجتماعی طرد میشوند و نمیگذارند به راهشان ادامه دهند.
عمل علمی مخدوش شده است و کل نظام معرفت را نیز مخدوش کرده است. عالمان را دچار حس بیقدرتی میکند. علم نباید زبان سیاسی داشته باشد. در جامعۀ آماری حس اثربخشی بسیار پایین است. در علم قلمزدایی میشود و از آنطرف به قلمرو سیاست افزوده میشود. فرماسیون قدرت از بین رفته است. علم در جامعۀ کنونی فرهنگ است. علمآموزی در آسمان ایران میدرخشد ولی در زمین ضعیف است. نگاه مثبت به علم بسیار مبهم است. پارادوکس دیگر قدرت اجتماعی است زیرا ایران جامعۀ دانشگاهی است اما از یک سو قدرت اجتماعی علم با مدرکگرایی سست شده است و سرمایههای اجتماعی علم در حال فرسایش است».
هادی خانیکی در جایگاه سومین سخنران گفت: «در نهاد دانشگاه ایران پس از انقلاب به مفهوم توسعۀ علمی توجه شد. در بحث موضوعات آکادمیک و استقرار علمی در نهاد دانشگاه مهم است و پایۀ سوم آن مفهوم توسعه علمی است. مهم بودن توسعه سیاسی و اقتصادی در ایران بسیار تاکید داشت. ایتدا توسعه اقتصادی و چندی بعد، در دولت اصلاحات اولویت توسعۀ سیاسی بود و وارد نظام قدرتمند شدند و از دل اصلاحات موضوع سومی دانشگاه توسعه علمی بود. در آن دوره دکتر معین این موضوع را پیگیر بود و در دورۀ اصلاحات بررسی شد. آزادی آکادمیک و استقلال دانشگاهها مبتنی بود یعنی نظام دانشگاهها در سیاست تاثیرگذار باشند. ربط میان توسعه سیاسی و علمی به مطالعۀ مجید تهرانیان میتوان پرداخت یک بحران و تحمیل مسائل سیاسی و تاثیر آنها باعث شده تصمیمگیری دانشگاهها منحل شود، تغییرات پیدرپی، تحقیر دانشجویان و استادان و... از جملۀ این تحمیلها بود.
آزادی آکادمیک تحمیل مسائل روز دانشگاه را به زور سیاسی میکند یا بهزر سیاسی نمیکند باعث اختلال دانشگاه میشود و باعث سکوت دانشگاه میشود. نتیجه این وضعیت دانشجویان تنبل، مدیریت افتضاح و دانشجویان نالایق است که در برابر آنها دانشجوی باهوش استاد خوب و مدیر دلسوز است.
مسئلهای که بیش از40سال پیش به عنوان مسئله دانشگاه گفته شده صحبت آزادی در آکادمیک است. نسبت آزادی با دانشگاه باید با ضرورت بیشتری صورت بگیرد. و شاید پارادوکسهای زیادی در آن صورت بگیرد. برنامههای رسمی شکل نمیگیرند و باید طوری شود که فضاهای آکادمیک، انجمن علمی، انجمن دانشگاهی حضور خود را پررنگ کنند زیرا فرایند مشارکت، بیشتر و بهتر میشود. ضرورت توسعه علمی خوداتکایی دانشگاهی است. مسئلهای که ما با آن مواجه هستیم نگرانی نگاه به معانی آنها است که آنها در برابر جامعه نباشند. تجربۀ چین و روسیه هم میتواند مورد بررسی قرار گیرد. اتحادیۀ دانشگاهها نیز بر این مسئله تاکید دارد.
نکاتی که درآن وجود دارد خوداتکایی ادرای تشکیلاتی، خوداتکایی مالی و خوداتکایی دانشگاهی است. دانشگاه باید نحوه ارائه مدارک، ارائه هیئت علمی و.. خود باید استقلال داشته باشند و تحت تاثیر مسائل دیگری قرار نگیرند. خوداتکایی تشکیلاتی باید شوراها، سازمان دانشگاه باید استقلال داشته باشند. دانشگاهها همچنین باید از مسائل اداری خارج شود. در این اواخر نتایج مثب این مسائل دیده میشود. ولی معکوس آن بیشر پیشرفته است.
مسئله امروز ما، مسئله استقلال علمی و مستقل شدن علم از مداخلههای بیمورد و حتی اعمال نظرهای امنیتی که اساسا دانشگاه با مسائل امنیتی متفاوت میشود. باید نگاه مدنی به دانشگاه داشته باشیم و انجمن علمی نیز باید نگرانیها را برطرف کنند و استقلال علمی را ایجاد کنند. چشماندازی که در میانه میتواند قرار بگیرد مسئله صیانت از دانشگاه را بدون نگرانی پیش ببرد. تاکید و توجه به آرادی عمل و میداندار شدن انجمنهای علمی و مشارکت موثرتر دانشگاهیان در سطح دانشگاه است».
سیدحسین سراجزاده در جایگاه چهارمین سخنران گفت: «مدرن شدن با نوعی فرایند تمایزی همراه بوده است. در زندگی سیاسی و اجتماعی قانونگذاری، اجرایی و اجتماعی با هم تفکیک شدهاند. تفکیک نهاد دولت و دانشگاه، اقتصاد و دولت و... است. این تمایز بر اساس رویکرد اتفاق افتاده است. ادغام و یکپارچگی جریان داشته ولی در جامعه جدید ایدۀ تمایزیابی مطرح میشود. ادعا میشود تمایزیابی کارکرد نهادها را بیشتر میکند. در ایران ایدۀ تمایزیابی از مشروطیت آغاز میشود و تمایز از سیاست در روحیهشان وجو داشته است. ماهیت استبدادی فردی با یک استثنایی در دورۀ مصدق تمایز نداشت و سیطرۀ حکومت بر دانشگاه کامل وجود داشت، مثل اخراج استادان از دانشگاه به دستور شاه که مرحوم سیاسی آن را اجرا نکرد ولی اورا نیز عزل کردند. حکومت بسیار بر دانشگاه از جهات مالی و... سیطره داشت. استبداد فردی نگاه مدرن شدن ایران با آن مخالف بود ولی استبداد با آن مخالف بود.
پس از انقلاب تسلط سیاست بر دانشگاه ادامه پیدا میکند اما به صورت و ضروت دیگری. حکومت در ایران پس از انقلاب بزرگ مردمی بود و جهان مدرن بخشی از آن ایدئولوژی بود و نهادهای دانشگاه تحت تاثیر رژیم پادشاهی و وابسته به غرب نگاه میشد و با این رویکرد انقلاب فرهنگی رخ داد. علم را بورژوازی میدانستند و آن را در اختیار سرمایهداری میدانستند و علم برای ایران مناسب نمیدانستند و این رویکرد حرفها و بیانها در فضای آکادمیک تاثیر داشت. تعطیلی دانشگاهها و رویکردی تلقی شد که دانشگاه باید استادان انقلابی تربیت کند و یک پایگاه اجتماعی و فرهنگی داشت. عملکرد و آموزش دانشگاه باید انقلابی باشد و برای تحقق این هدف نهادهای علمی باید توسط حکومت اداره شوند.
ادارۀ دانشگاهها بهوسیلۀ وزارت علوم بود. دانشگاهیان در انتخاب مدیر نقش نداشتند و نظام اجتماعی برخی بر اساس این بود با فکر خاصی وارد دانشگاه نشوند و گاهی معیارهای عقیدتی و سیاسی بر علم متقدم شدند. مباحث اسلامی کردن دانشگاهها به قدرت سیاسی جای خود را میدهد و در دورۀ آقای احمدینژاد جایگاهی برای دانشگاهها مشخص شد. گزینش استادان و جذب استادان از گروهها منفک شد و به دست کمیتۀ جذب دانشگاهها سپرده شد. ورود به محتوای علم انسانی که چرا نتیجه فلان تحقیق فلان موضوع شد که تحت پیگیری قضایی قرار میگیرد. با تغییرات در دورۀ آقای احمدینژاد در آییننامههای دانشگاه سیطره بسیار گستردهتر شد، دانشگاهیان بسیار حس بیامنیتی میکنند، خود را سانسور میکنند و... که از این مشکلات است.
مرگ خانم هاله لاجوردی یکی از مشکلات علوم انسانی بود و شاید اگر این مشکلات نبود شاید این وضع اسفبار برای ایشان پیش نیاید. شرایطی مثل مهاجرت و... نیز از این نوع مشکلات است. همۀ این رویدادها ناشی از رویکرد نظام سیاسی است. هرچه دولت دخالت کند نهاد ناکارآمدتر میشود و برایش مشکلات زیادی پیش میآید. برای مصلحت جامعه باید به این مسائل توجه شود و متصدیان حکومت باید بدانند که قدرت جامعه، توانمندی قدرت علم است. آزادی دادن به علم، به نفع حکومت نیز است. علم نباید در استعمار قرار بگیرد زیرا نیازمند جامعه علمی توانمندتری داریم.
خبرنگار: فاطمه حسن آبادی