رئیس انجمن بین المللی فلسفه میان فرهنگی، پروفسور گئورگ اشتنگر یکشنبه 25 بهمن 1394 در سالن مطهری دانشکدهی ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی (ره) حاضر شد و درباره مقصود هایدگر از اومانیته در «نامه ای در باب اومانیسم» به سخنرانی پرداخت.
این نشست با خوش آمدگویی دکتر علی اصغر مصلح رياست دانشكده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی (ره) آغاز شد. دکتر مصلح با ابراز خرسندی از برگزاری نشستی با محوریت موضوعی فلسفی که با جهان امروز در ارتباط است، به مشکلات و دغدغههای موجود از جمله افزایش خشونت، تشدید نزاع ها، افراط گراییها و در نهایت ترس از آینده اشاره کرد.
وی با یادآوری ارتباط نزدیک فلسفه با چنین موضوعاتی تحت عنوان دیگری و دیگر ستیزی، درک دیگری و... به مفهوم و موضوعی غالبتر یعنی فلسفه میان فرهنگی پرداخت.
دكتر علی اصغر مصلح پیرامون فلسفه میان فرهنگی و در راستای معرفی پروفسور اشتنگر گفت: در فلسفه میان فرهنگی کوشش بر این است که راهها و بسترهای مناسب برای گفتوگو و مشارکت فرهنگها فراهم شده و نشان داده شود.
مصلح افزود: یکی از دلایل مهم حضور پروفسور اشتنگر در این جلسه، این است که ایشان رئیس انجمن بین المللی فلسفه میان فرهنگی هستند. انجمنی که بیش از دو هزار نفر از اهل فلسفه با ملیتهای متفاوت از سراسر جهان عضو آن هستند. نکته دیگر این است که ایشان شاگرد یکی از شاگردان هایدگر هستند.
رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه علامه اضافه کرد: میدانیم که هایدگر جزو کسانی است که یکی از مهمترین مبانی گفتوگوی میان فرهنگها را فراهم کرده است و هاینریش رومباخ برجسته ترین شاگرد اوست که مبانی هایدگر را بستری برای گفتوگوی غرب و شرق قرار داده است.
وی ادامه داد: جناب اشتنگر مسیری که رومباخ گشوده بود را با جدیت تمام ادامه داد و در حال حاضر جزو مهمترین هایدگرپژوهان جهان به شمار میآید.
دکتر مصلح در ادامه سخنرانی خود با اشاره به محبوبیت فراوان هایدگر میان دیگر فیلسوفان معاصر نزد ایرانیان، به اهمیت روایت پروفسور اشتنگر در فلسفه میان فرهنگی تاکید کرد.
در ادامه ی نشست، دکتر اشتنگر سخنرانی خود را آغاز کرد و با بیان اینکه برای اولین بار به ایران آمده است، رضایت خود را از جلساتی که شرکت کرده است ، اعلام کرد.
از حاشیههای سخنرانی دکتر اشتنگر میتوان به صحبتهای آغازین او اشاره کرد که گفت: از آنجایی که با زبان فارسی و «عربی» آشنایی ندارد، به آلمانی صحبت خواهد کرد.
گویی دکتر اشتنگر همچون تصور رایج در غرب که نتوانسته آن طور که باید، فرهنگ ایرانی را از فرهنگ عربی تفکیک کند، میپندارد مخاطبان ایرانی حاضر در نشست، همگی علاوه بر زبان فارسی به زبان عربی نیز به عنوان زبان دوم تسلط دارند!
پروفسور گئورگ اشتنگر با ارائهی توضیحاتی مختصر در رابطه با موضوع نشست گفت: سوالی که برای اروپا بسیار مهم بود این بود که چه چیزی اروپا را اروپا میکند؟
این مسئله نه تنها در عرصه زندگی و گفتمان متعلق به آن، بلکه حتی در فرهنگ علمی نیز دارای اهمیت فراوانی است. در اینجا وقتی صحبت از اروپا میشود، داستان آگاهی اروپایی نیز پیش میآید تا جایی که فردریک نیچه، خود را یک اروپایی خوب مینامد.
اشتنگر افزود: همه میدانیم که علومی که ما در حال حاضر شاهد آن هستیم بیشتر در سده ی نوزدهم شکل گرفت. پس از مطرح شدن مسئله بحران علوم در اروپا توسط استادِ هایدگر، سوالی پیش آمد مبتنی بر این که این بحران چیست؟ در واقع این بحران، قائل شدن اصالت ویژه ای به عینیت و در نتیجه نادیده گرفتن موضوعاتی که بیشتر به انتزاعیات باز میگردد، بود.
این شاگرد هایدگر ادامه داد: در همان ایام شخصیت هایی بودند که سوالات مهمی مطرح کردند مانند اینکه ؛ اروپا چیست؟ در طی جنگ جهانی اول و دوم، که اثرات زیادی بر اروپا گذاشت هایدگر به سوالات زمانه توجه کرد و در مورد اینکه اومانیته چیست و برداشت اروپا از آن به چگونه است، اندیشید. در واقع به نوعی بحث این است که چگونه میتوان معنای جدیدی به اومانیته و اومانیسم داد؟
پروفسور اشتنگر در ادامه صحبتهای خود به تغییر صورت اومانیسم و اومانیسمِ اروپایی پرداخت و با اشاره به این که در اومانیسم اروپایی هر مفهومی سر و کار با انسان و جایگاه انسان دارد، گفت: هایدگر تاریخ اومانیسم را با جمهوری رم آغاز میکند، از آن جهت که در اینجاست که فرق میان انسانی که انسان است و انسانی که بربر است برای اولین بار مطرح میشود.
این استاد آلمانی فلسفه تاکید کرد: انسان از همه موجودات دیگر متمایز میشود، نه فقط به خاطر این که حیوان ناطق است آنچنان که ارسطو میگوید، نه فقط از آن جهت که میاندیشد (به وحدت میاندیشد) بلکه در کنار این از این جهت که تمایز را هم در مییابد و این به نوبهی خود از طریق زبان به بیان در میآید.
او افزود: انسان تنها موجودی است که توانایی سخن گفتن دارد و از این طریق میتواند به طور کلی در مقابل تمامی موجودات قرار بگیرد به این ترتیب که در برابر دیگر موجودات چه در مقام اندیشه و چه در مقام سخن کار تالیف را انجام میدهد.
وی خاطر نشان کرد: با تبیین دقیقتری میتوان گفت که موجود یعنی آن چه هست، تازه در چنین مرتبه ای است که موجود و هستنده میشود. درک وحدت متناظر است با کشف و درک کلی و در عین حال متناظر است با مسئله ی ذات. کلی مبنای همه ی آن چیزی است که هست، خودش آشکار نمی شود اما بنای هر گونه بودنی است. به این ترتیب مفهوم ذات متولد میشود و به همراه آن مفهوم تربیت که با همدیگر مجموعا قوام بخش انسانیت هستند. می بینیم که اومانیسم اولیه نشان دهنده ی عام ترین ذات انسان است. نشان دهنده پیوند فرد و کلی و پیوند انسان و عقل.
اشتنگر در ادامه، به ظهور اومانیته زیسته به معنای اومانیته ای که خود را در جریان زندگی آشکار میکند اشاره کرد و گفت: هگل شاید آخرین چهره ای بود که سعی بر طرح نظامی فلسفی کرد و ما در ادامه شاهد چهرههای نظام ساز نیستیم. نه نیچه، نه مارکس نه فروید و... با این حال همه ی این فلاسفه اشاره به اومانیستی دارند که صرفا عقلی نیست و داستان لزوما فقط بر سر تطورات عقلی نخواهد بود.
اشتنگر ادامه داد: از نظر این فلاسفه انسان طبیعیِ حقیقی، انسان اجتماعی است و این انسان است که پایه برای تمامی قدمهای بعد را میسازد، به همین دلیل این گامهای بعد باید به لحاظ سیاسی و اجتماعی بنیان هایی تثبیت شده داشته باشند. انسان حقیقی باید در مقابل تمامی سلطهها و اعمال قدرتها جای خود را باز کند. در اینجا مایلم اشاره ای به نگرش سارتر بکنم. نکته ای که هست اغلب نامهای سارتر و هایدگر تحت عنوان اگزیستانسیالیست بدون در نظر گرفتن مرز تفکرات این دو چهره، با هم ذکر میشوند.
او تصریح کرد: همانطور که میدانیم سارتر با مطالعهی کتاب هستی و زمان هایدگر، از او الهام میگیرد و یک نوع فلسفه تعهد را طرح میکند. بحث سر فرد است. از نظر سارتر فرد در جهانی عاری از هرگونه متافیزیک وانهاده شده و گویی اوست که باید تصمیم بگیرد که خودش را طرح کند، خودش را خلق کند و از این طریق به عنوان واقعیتی صرف از خودش فراتر برود. به این ترتیب وجود بر ماهیت سبقت میگیرد و حتی او را بنا میسازد. بد نیست در اینجا قول معروف سارتر را یادآور شوم که میگوید انسان محکوم به آزادی است.
رئیس انجمن بین المللی فلسفه میان فرهنگی تاکید کرد: هایدگر دست به یک نوع تبار شناسی اومانیسم میزند. بحث بر سر این همانیِ میان وجود و موجود است که تعبیر هایدگر از این همانی انگاشتن وجود و موجود، متافیزیک (مابعدالطبیعه) است. از این حیث از دیدگاه هایدگر تمامی اومانیستها پایه در یک متافیزیک دارند، چه نسبت به این حقوق داشته باشند (مانند یونانیان باستان و چه بسا کانت) و یا آن را نفی کنند ( مانند نیچه، مارکس و سارتر).
این پرفسور فلسفه گفت: به طور خلاصه از نظر هایدگر وجود صرفا به عنوان موجود فهمیده میشود، در نتیجه باز هم تبدیل میشود به موضوعی فرا دست. مابعدالطبیعه به این ترتیب تبدیل میشود به عنوانی که معادل است برای اندیشیدن و نوعی اندیشیدن که همواره آن چه را که با آن رو به رو است به صورت متعلق و موضوع در میآورد و وزن میکند و به قولی هر چه را که با آن رو به رو است به نوعی به شیء تبدیل میکند.
اشتنگر اضافه کرد: همواره مسئله اومانیسم از انسان آغاز میشد و به 7جانب او نیز میرفت. بدون این که توجه کند به این موضوع که انسان بودن در بستری کلی تر و بزرگتری قرار گرفته است که از آنجاست که او خود را میفهمد. اگر بخواهیم در اینجا از خود عبارات هایدگر در مورد این سیر اندیشه استفاده کنیم، هایدگر از این تعبیر استفاده میکند : در این جا تمامی آن چه گفتیم، در خود، گشتی را طی میکند . گشت فقط تغییر یک موضع از کتاب وجود و زمان به موضع بعدی نیست بلکه در این گشت آن اندیشه ای که در وجود زمان هم کوشش شد به آن برسد، تازه به جایگاهی رسیده است که از آن تجربه میتوان کسب کرد و آن هم بر اساس تجربه ی بنیادی غفلت از هستی و وجود !
لازم به ذکر است گئورک اشتنگر متولد سال 1957 در ایالت بایرن آلمان است. وی از سال 1977 تا 1987 در دانشگاه وورتسبورگ در رشتههای زبان و ادبیات آلمانی، زبانشناسی، تاریخ هنر و مدیریت بازرگانی تحصیل کرده و در سال 1988 در رشتههای فلسفه، زبانشناسی، تاریخ ادبیات جدید آلمانی به درجه دکتری نائل شده است. پس از آن در دانشگاههای (وورتسبورگ، مونیخ، توبینگن) به تدریس و تحقیق در زمینه فلسفه میان فرهنگی پرداخته و در طی این سالها گرایش اصلی پژوهشهای علمی_فلسفی ایشان به گفتگو و مفاهمه میان فرهنگی، به ویژه با فیلسوفان و اندیشمندان کشورهای آسیای شرقی(ژاپن، چین و کره) معطوف بوده و به همین دلیل، یکی از بنیان گذاران انجمن بین المللی فلسفه میان فرهنگی به شمار میرود.
به نظر میرسد در جهان امروزی شاهد هرج و مرجها و نزاع هایی هستیم که در نتیجهی عدم جریان گفتمانی درست بین جوامع، عقاید و ایدئولوژیهای متفاوت به وجود آمده است.
به درستی که حل این مشکل، تا حد زیادی بر عهده ی فلسفه است. حضور پروفسور اشتنگر در ایران و سخنرانیهای ایشان به نوعی امید بخش آرزوی دیرینهی با یکدیگر زیستن و درک یکدیگر میباشد که بر پایه ی اصل مدارا و انسانیت نهاده شده است.
امید است انجمن بین المللی فلسفه میان فرهنگی هم در تحقق بخشیدن بدین آرزوی والا و شرافتمندانه بشر به موفقیتهای بزرگتر رسد و به انسانها یادآور شود که گرچه زبان هر ملتی با ملت دیگر متفاوت است اما زبانی مشترک میان تمامی ملل و کشورها وجود دارد که انسانها میتوانند زیر سایه این زبان، این فرهنگ و این اصل مشترک که محصول ذاتی بشر یعنی تعقل است گرد هم آیند و شکی نیست که این زبان اصیل جز فلسفه و فلسفه ورزی چیزی نیست.