عبدالله نصری، محقق و پژوهشگر دینی معتقد است: جریان روشنفکری دینی متأخر، برخلاف جریان روشنفکری و احیاگران دینی متقدم که قرآن را کلام خدا، ابدی و خطاناپذیر میدانست و شعارش بازگشت به قرآن بود، امروز چنین دیدگاه و رویکردی ندارد و به تعبیری بازگشت از قرآن پیدا کرده است.
قرآن به عنوان کتاب آسمانی مسلمانان، از جمله متونی است که در طول تاریخ، قرائت و خوانشهای متفاوتی از آن به عمل آمده که این خوانشها در فرقهها و نحلههای مختلف فلسفی، کلامی و فقهی اهل سنت و شیعه نمود بیشتری داشته است. یکی از رویکردها و قرائتهای مدرن از قرآن، در نهضت قرآنگرایی و با شعار بازگشت به قرآن تجلی پیدا کرد. این جریان قرآن را به عنوان کلام الهی، منبعی کارآمد و مؤثر برای سعادت دنیوی و اخروی بشر تلقی میکرد و معتقد بود با عمل به آموزههای قرآن، میتوان بر انحطاط و عقبماندگیهای جامعه غلبه کرد و علاوه بر سعادت فردی به سعادت اجتماعی و یا توسعه و پبشرفت همهجانبه نیز دست پیدا کرد.
اما در دو دهه اخیر، قرائتها و خوانشهای جدیدتری از قرآن ارائه شده که با تفاسیر سابق متفاوت است، این خوانش و فهم جدید از قرآن که بیشتر از سوی برخی روشنفکران دینی در جهان عرب و ایران مطرح شده است، قرآن را نه کلام خداوند، بلکه کلام پیامبر(ص) میداند و دیگر منادی بازگشت به قرآن و جهانشمول بودن آن نیست و قرآن را تنها در برگیرنده یکسری آموزهها و ارزشهای اخلاقی و انسانی معرفی میکند که عمل به آن را برای سعادت فرد مؤثر میداند. این جریان فکری در جهان، منتقدان زیادی دارد.
عبدالله نصری، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی و از شاگردان علامه جعفری، احمد فردید و مهدی حائرییزدی که از سالهای گذشته تاکنون به نقد چنین نگرش و فهمی از قرآن انتقاد وارد کرده و در رد تفکر و اندیشه این دست از روشنفکران، کتابهای نظیر انتظار بشر از دین، راز متن، انکار قرآن را به رشته تحریر درآورده است، به تازگی نیز کتابی را به نام «بازگشت از قرآن» در نقد آراء و دیدگاههای مجتهد شبستری تحت عنوان «قرائت نبوی از جهان» به رشته تحریر درآورده است. در همین زمینه گفت و گویی با وی انجام شده است که مشروح آن را در زیر می خوانید.
کتاب «بازگشت از قرآن» به عنوان یکی از جدیدترین آثار شما که در آستانه انتشار قرار دارد، دربرگیرنده چه موضوعات و بحثهایی است؟
این کتاب فقط به نقد مقالات مجتهد شبستری با عنوان «قرائت نبوی از جهان» اختصاص دارد. مجتهد شبستری در چند سال اخیر، ۱۵ مقاله تحت عنوان «قرائت نبوی از جهان» منتشر کرده است. علاوه بر این، وی مجموعه مطالبی از سخنرانیها، مقالهها و مصاحبههای خود را در آبانماه سال ۹۶ با عنوان «نقدی بر بنیانهای فقه و کلام» به صورت کتاب pdf در سایت خود منتشر کرد که قسمتی از مطالب این کتاب نیز درباره «قرائت نبوی از جهان» است. تمام حرف و مدعای وی در قرائت نبوی از جهان، این است که قرآن کلام خدا نیست، بلکه کلام پیامبر(ص) است. کتاب «بازگشت از قرآن» به نقد و رد دیدگاه وی در این زمینه میپردازد.
قبلاً نیز کتابی با عنوان «انکار قرآن» در رد و نقد چنین دیدگاههایی نوشته بودید؟
بله، کتاب «انکار قرآن» به بررسی نقد و رد دیدگاه نظریه اول سروش که معتقد بود قرآن کلام پیامبر است نه کلام خداوند، میپردازد؛ در این کتاب نظریه دوم سروش مبنی بر رؤیای رسولانه نیز مورد نقد قرار گرفته که بعداً، یعنی در سال ۹۶، بخش دوم آن یعنی نقد نظریه رؤیای رسولانه، به صورت کاملتر و یک کتاب مستقل، تحت عنوان «نقدی بر رؤیای رسولانه» توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شد. در کتاب انکار قرآن، بهصورت مختصر برخی از آراء و دیدگاههای مجتهد شبستری نیز مورد نقد و بررسی قرار گرفته که تصمیم گرفتم این بخش را نیز به صورت کاملتر و تحت عنوان کتابی مستقل منتشر کنم که اکنون با عنوان «بازگشت از قرآن؛ نقدی بر قرائت نبوی از جهان» منتشر میشود. البته در کتاب انکار قرآن، برخی از آراء و دیدگاههای نصر حامد ابوزید درباره وحی و قرآن نیز مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
چرا نام این کتاب را «بازگشت از قرآن» نامگذاری کردید، زیرا این عنوان به ایده بازگشت به قرآن روشنفکران دینی در چند دهه اخیر، شباهت دارد؟
شاید برای خواننده نکتهسنج، این سؤال مطرح شود که چرا نام این کتاب، «بازگشت از قرآن» است. قطعاً غرضی در کار بوده، اما این غرض، مبتنی بر مرض نبوده است، بلکه هدفی علمی در پس این عنوان نهفته است. میدانیم که احیاگران دینی از سیدجمالالدین اسدآبادی تا طالقانی، مطهری، شریعتی و بازرگان، همه از «بازگشت به قرآن» یاد کردهاند، چرا که آنها پیامبر(ص) را راوی کتاب الهی میدانستند و معتقد بودند خداوند آن را برای هدایت بشر نازل کرده و آموزههای آن برای زندگی فردی و اجتماعی و زندگی دنیوی و اخروی انسان حیاتبخش است. آنها با توجه به مبانی فلسفی و کلامی خود، قرآن را نه کلام محمد(ص)، بلکه کلام خداوند میدانستند که خطایی در آن راه ندارد و آموزههایش ابدی است، اما کسانی مانند عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری که قرآن را نه کلام خدا میدانند و نه خطاناپذیر و ابدی، و نه آموزههای آن را برای زندگی دنیوی انسان حیاتبخش میدانند؛ در مقابل دیدگاه احیاگران، باید اندیشههای آنها را «بازگشت از قرآن» نامید. قرآن دارای ویژگیهای خاصی است که اگر به بهانه قرائتهای جدید، چیزی از آن حذف شود، آنچه باقی میماند دیگر قرآن نخواهد بود.
با این اوصاف، آیا نظر روشنفکرانی که قرآن را یک متن بشری میدانند که یا حاصل رؤیاهای یک فرد عادی است و یا قرائت و تفسیر او از جهان؛ با نظر احیاگرانی که قرآن را دارای منشأ الهی و نازل شده بر پیامبر(ص) میدانند، برابر است؟ قطعاً دیدگاه اول، نه با خود آیات قرآن سازگاری دارد و نه از پیشفرضهای کلامی و فلسفی متقن برخوردار است. انکار الهی بودن قرآن و نفی انزال آن بر پیامبری که برگزیده خداوند است، و در عین حال آن را یک متن بشری دانستن، عقیدهای جز انکار قرآن نیست؛ با این تحلیل، عنوان کتاب یعنی «بازگشت از قرآن» چیزی جز لوازم علمی یک نظریه نیست.
به نظر شما چرا چنین تحول فکری در برخی از روشنفکران جامعه ما اتفاق افتاده است، آن هم با توجه به اینکه همانطور که مطرح کردید، روزگاری برخی از روشنفکران دینی ما، منادی بازگشت به قرآن بودند. اکنون به نظر شما این چرخش و تحول فکری که قرآن را نه کلام خدا، بلکه کلام پیامبر میداند، ناشی از چه علل و عوامل فکری و فرهنگی است؟
ابتدا باید دید ریشه پیدایش یک نظریه چیست و این نظریه، چقدر علمی و چقدر غیرعلمی است. پیدایش یک نظریه میتواند ناشی از یکسری علل و عوامل اجتماعی و یا ناشی از یکسری علل و عوامل روانی، انگیزهای و گرایشی باشد. عامل مهمتر در پیدایش یک نظریه، بحث مبانی فکری، کلامی و فلسفی است. آنچه در بحثهای علمی باید به آن توجه داشته باشیم، این است که در واکاوی پیدایش یک نظریه، نباید به دنبال انگیزههای شخصی و عوامل اجتماعی آن برویم، بلکه باید سعی کنیم ابتدا آن نظریه را درست مطرح کرده و بعد پیش فرضها و مبانی آن نظریه را مورد بررسی قرار داده تا بتوان نقد عالمانهای از آن ارائه دهیم. اگر بخواهیم در یک بحث علمی، انگیزه کاوی بکنیم، قطعاً کار جالبی انجام نخواهیم داد. آنچه باید به آن توجه کرد، این است که اگر کسی نظریهای مطرح میکند، ابتدا باید ببینیم وی در این زمینه چه تحول فکری پیدا کرده است، آن هم صرفاً در ارتباط با آن نظریه مورد مطالعه؛ یعنی باید به زمینههای تحول فکری آن پرداخت که این به نظرم بحث مفصلی است.
ساختار کلی کتاب «بازگشت از قرآن» چگونه تنظیم شده و شما در این کتاب چه وجوهی از اندیشه و نظریات نویسنده قرائت نبوی از جهان را براساس چه سازوکارها و روشی مورد نقد و ارزیابی قرار دادهاید؟
بنده در کتاب «بازگشت از قرآن» به نقد نظریه «قرائت نبوی از جهان» مجتهد شبستری پرداختهام که در دو بخش کلی و هر کدام در چند فصل جداگانه و در قالب ۲۵۵ صفحه مدون شده است که توسط انتشارات علمی و فرهنگی منتشر خواهد شد. بخش اول کتاب بازگشت از قرآن، با عنوان «نظریه و استدلالها» نامگذاری شده که شامل ۶ فصل است. فصل اول آن به تبیین نظریه مجتهدشبستری میپردازد که بنده، به پرسش و کلید واژهای اصلی ایشان پرداختهام، زیرا وی معتقد است قرآن کلام خداوند نیست، بلکه کلام پیامبر(ص) است. در فصل دوم، به استدلالهای نظری وی پرداخته شده که مطالبی با عناوین فرعی «امکان فهم وحی»، «فهم تعبدی»، «کلام بشری؛ لازمه هدایت»، «بشری بودن کلام» و «قرائت نبوی از جهان» مطرح میشود. فصل سوم، به نقد دیدگاه وی در خصوص وحی و تجربههای پیامبر(ص) و نقش خدا در تجربههای پیامبر و همچنین دخالت پیامبر(ص) در وحی میپردازد که آقای شبستری به چنین دیدگاهی اعتقاد دارد و سپس میگوید اگر بخواهیم وحی را به صورت سنتی تحلیل کنیم، پیامبر(ص) تنها به صورت یک بلندگو تلقی میشود. ایشان مدعی است که یک تلقی جدید از وحی دارد و میشود اشکالاتی بر دیدگاه سنتی از وحی مطرح کرد. فصل چهارم کتاب، به بحث و نقد موضوع «ارتباط زبانی و فهم» در نظریه مجتهد شبستری میپردازد، زیرا وی معتقد است که چون کلام و سخن گفتن جنبه انسانی دارد، پس گوینده یک کلام انسانی نیز حتما باید انسان باشد.
فصل پنجم کتاب، به «تحریفها و فهمهای غلط» وی از دیدگاه و آراء فیلسوفان و متکلمان میپردازد. در این کتاب نشان داده شده که وی، تفسیر غلطی از سخنان فیلسوفان و متکلمان ارائه میدهد، بهطور مثال سخنانی از ابنعربی نقل و آن را تحریف کرده و حتی فهم نادرستی از دیدگاههای ملاصدار دارد. وی حتی نسبت ناروایی نیز به علامه طباطبابی منتسب میکند. بهطوری که مجتهد شبستری میگوید علامه طباطبایی نیز معتقد بوده قرآن یک کلام انسانی است و گوینده آن خود پیامبر(ص) است، گرچه منشأ تعلیمی آن خداوند است. این حرف، ادعا و حرف قابل قبولی نیست، زیرا علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان و کتاب «قرآن در اسلام»، چنین دیدگاهی را صراحتاً رد میکند و حتی با صراحت میگوید الفاظ قرآن از جانب خداوند است و برای اثبات این مدعا به آیاتی نظیر ۱۹۲ تا ۱۹۵ سوره الشعرا که میفرماید: «وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ و راستى كه اين [قرآن] وحى پروردگار جهانيان است»، «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ؛ روحالامين آن را بر دلت نازل كرد»، «عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ؛ تا از [جمله] هشداردهندگان باشى»، «بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ؛ به زبان عربى روشن» و... اشاره میکند.
در واقع با همه صراحتهایی که علامه طباطبائی برای اثبات وحی بودن قرآن از جانب خداوند ارائه میدهد، اما مجتهد شبستری نسبت ناروایی به علامه طباطبایی منتسب میکند. وی حتی عبارتی را به صورت درست از علامه نقل نمیکند که نشان دهنده این ادعا باشد. در مجموع وی برای اثبات این مدعا، هیچ ادله متقنی ارائه نمیدهد. حتی برخی از مطالب علامه طباطبائی را از آثار مختلف ایشان استخراج کردم که نشان میدهد علامه طباطبائی وحی را یک شعور مرموز میداند و از نظر ایشان، وحی غیر از شعور فکری است که در همه افراد دیده میشود؛ علامه در ادامه، این سوال را مطرح میکند که اگر چنین شعوری در همه انسانها نهفته است، پس چرا در همه افراد دیده نمیشود و فقط در یکسری افراد خاص وجود دارد؟ علامه، این مطلب را مورد تأکید قرار میدهد و میگوید که هر مزیتی و کمالی که در نهاد انسانی نهفته است، لزومی ندارد در همه بروز و ظهور پیدا کند و به فعلیت برسد. علامه طباطبایی میگویند انسانهایی هستند که کمالاتی پیدا میکنند، روزنههایی به عالم بالا در درونشان باز میشود و از اسرار غیبی آگاه میشوند که این اسرار غیبی برآنها مکشوف میشود که از دیگران پنهان است. علامه طباطبائی سپس نتیجه میگیرد که وحی و نبوت یک امر و موهبت الهی است، نه یک امر اکتسابی. براساس نظر علامه طباطبایی، پیامبر(ص) هیچگاه خطا نمیکند و وحی را کاملا دریافت و به صورت کامل ابلاغ میکند.
فصل ششم کتاب، به نقد و بررسی لوازم نظریه مجتهد شسبتری میپردازد که اگر مثلاً ما قرآن را کلام نبوی بدانیم، چه لوازمی دارد، که در صورت پذیرش چنین لوازمی، در یک مورد آن به نفی اعجاز قرآن میرسیم! بخش دوم کتاب نیز که با عنوان «مبانی و پیشفرضها» نامگذاری شده، شامل ۱۰ فصل است. فصل اول آن تحت عنوان «خدا»، به نقد تلقی مجتهد شبستری از خدا میپردازد و در این فصل نشان داده شده که وی دلایلی برای اثبات خدا سراغ ندارد، صفات خداوند را نفی میکند و تصویر غلطی از خداوند ارائه میدهد که جای تأمل دارد.
فصل دوم به نقد دیدگاه ایشان در خصوص نبوت میپردازد. وی بحث عصمت و معجزه و امثال آن که از لوازم نبوت هستند را قبول ندارد. فصل سوم به نقد دیگاه شبستری در خصوص وحی میپردازد. فصل چهارم تحت عنوان «نفی دین» نامگذاری شده و در این بخش گفته شده که مجتهد شبستری، اساساً دین را به معنای مجموعهای از آموزههای الهی توام با منشأ الهی قبول ندارد و میگوید، دین سلوک معنوی انسانها است. وی چنین دیدگاهی که دین را خداوند برای انسانها فرستاده، قبول ندارد و اعتقاد دارد خداوند فقط مردم را به دینداری ارشاد کرده و دینداری هم از منظر ایشان، یک نوع سلوک معنوی است. وی سلوک معنوی را نیز به نوعی موحدانه زیستن معنا میکند، و حتی براساس نظر ایشان، موحدانه زیستن نیز یک تعریف و فرم واحد ندارد.
مجتهد شبستری معتقد است دین یک امر برساخته انسانی است و در قرآن هیچ آیهای وجود ندارد که دلالت بر نزول دین از جانب خدا و عالم غیب باشد، آن هم با اینکه میگوید واژه دین در قرآن آمده است. وی در صفحه ۳۳۶ کتاب «بنیانهای فقه و کلام» مینویسد: «در قرآن حتی یک آیه وجود ندارد که بگوید دین اسلام و یا هر دین دیگری از سوی خدا نازل شده است. واژه دین در قرآن، به آن واقعیت پایدار در عالم انسانها اشاره میکند که همیشه به نام دین قابل اشاره و منشأ اثر بوده است و نه به واقعیتی که از عالم غیب به سوی انسانها میآید. این واقعیت راه و روشی است که انسانها در ارتباط با خداوند یکتا و بیهمتا و یا در ارتباط با خدایان، آن را برمیساختند و در اعتقاد و عمل به آن ملتزم میشدند، البته این برساخته بودن هیچ ربطی به موهوم و باطل بودن ندارد، علم، فلسفه و هنر هم برساختههای انسانیاند، اما نه موهوماند و نه باطل، بلکه واقعی و ارزشمند هستند». در واقع، تمام حرف ایشان این است که خود انسانها، دین را مثل علم و فلسفه ساختهاند.
فصل پنجم درباره نقد دیدگاه چگونگی سخن گفتن خداوند از منظر مجتهد شبستری است، بهطوری که وی میگوید خدا هیچ آیهای را بر پیغمبری نازل نمیکند و خداوند سخن نمیگوید و امکان سخن گفتن خدا وجود ندارد. در فصل ششم کتاب که با عنوان «قرآن روایت پیامبر» نامگذاری شده، به این موضوع پرداخته شده که مجتهد شبستری معتقد است، پیامبر(ص) زیستی در این جهان داشته و به تبع آن، تفسیری از خدا، عالم وآدم داشته و این تفسیر خود را ارائه میدهند که این تفسیر را به قرآن مبدل کرده است. در واقع، وی قرآن را روایتی از پیامبر و یا به تعبیری محصول زیستجهان پیامبر میداند. فصل هفتم نیز به موضوع «زبان انسانی و انکار قرآن» میپردازد. مجتهد شبستری معتقد است، خداوند اساساً نمیتواند سخن بگوید و سخن گفتن مربوط به انسانها است و گوینده یک کلام انسانی حتماً باید انسان باشد، نه غیر از انسان. در بحث پدیدارشناسی متن نیز به این موضوع پرداخته شده که وی در این زمینه هیچ دلیل و شواهد درستی ارائه نمیدهد.
در فصل هشتم که به عنوان «فهم و تفسیر» نامگذاری شده، به نقد دیدگاه دیگری از مجتهد شبستری پرداخته شده است. وی اعتقاد دارد که اگر بخواهیم متنی را بفهمیم، حتماً باید آن متن، انسانی باشد. از نظر وی، انسانی بودن هم تنها به این معنا نیست که عبارتها به زبان انسانی بیان شود، بلکه میگوید گوینده متن باید انسان باشد و اگر ادعا کنیم قرآن کلامی است که گوینده آن خداوند است، فهم و تفسیر چنین کلامی امکانپذیر نخواهد شد. سلسله بحثهایی در ذیل این بحث مطرح میشود که ایشان تفسیر را به عنوان نمود دیدن آدم و عالم بیان میکند و بحثی با عنوان فهم بینالاذهانی را طرح میکند که تعریف و نقد شده است.
در فصل نهم به نقد و بررسی دیگاه مجتهد شبستری در خصوص «عبادات» میپردازد. وی معتقد است که در موضوع عبادات، باید تجدید نظر بکنیم، وی اعتقاد دارد که اساساً در بحث عبادات نبابد گفته شود واجب و ضروری است. عین عبارت دقیق وی در صفحه ۶۷۶ کتاب «نقدی بر بنیانهای فقه و کلام» چنین است: «... به نظر من در عبادات باید مفهوم «وجوب» را کنار گذاشت و بهجای آن، مفهوم «توصیه» را باید قرار داد. مفهوم وجوب که واجب است ظهر چنین نماز بخوانید و واجب است که روزه بگیرید. این مفهوم به باور من اعتبار خود را از دست داده است. عبادات را بهعنوان یک سلسله اعمال بدنی ـ روحی روانی که به منظور تعالی روحی مفیداند، میتوان «توصیه» کرد. این عبادات با مراعات اصول اخلاقی و زیستن اخلاقی باشد، برای عده زیادی بهداشت روانی بهدنبال داشته و آنان را تعالی میبخشد. من عرض میکنم: آنچه اصل و اساس تقرّب انسان به خداست، فضیلتهای اخلاقی و اعمال متناسب با آنها است «خُلُق» شریف است نه دولا راست شدن. باید توصیه کرد که خُلق عوض شود و ساختار فضیلتی تغییر یابد». اکنون سؤال ما این است که این چه تفسیر و تصویری از رابطه انسان با خدا در ذهن وی وجود دارد که معتقد است در عبادات هم باید تجدیدنظر شود!؟
اکنون در نقد چنین دیدگاهی، این سؤال مطرح میشود که آیا براساس امر ارشادی میتوان همه مسائل را حل کرد؟ آیا در رابطه بین انسانها که اساس آن مبتنی بر قانون است، حل مسائل و مشکلات بدون الزام و تکلیف امکانپذیر است؟ اگر کسانی نخواهند عبادت را انجام دهند، و شما بخواهید «وجوب» را از آن حذف کنید و بجای آن «توصیه» بکنید، آنکه نمیخواهد عبادت انجام دهد، مگر به توصیه شما عمل میکند!؟ اگر برخی افراد به قانون پایبندی و التزام نداشته باشند، آیا میشود بگوییم چون این افراد التزام به قانون ندارند، پس باید وجوب را از آن حذف کنید و به آنها توصیه کنید؟ آیا افراد صرفاً با «توصیه» کردن، التزام به قانون پیدا میکنند که شما آن را درباره عبادت مطرح میکنید؟ در وهله دوم باید دید مبنای این استدلال چیست، آیا این استدلال مبنای درون دینی و یا برون دینی دارد؟ قطعاً استدلال درون دینی ندارد. اگر مبنای استدلال برون دینی آن نیز، عقل باشد، باید دید عقل براساس چه مبنایی این حکم را صادر میکند.
ایشان زمانی معتقد بودند که امروز احکام اجتماعی اسلام، دیگر ضرورتی ندارد و این احکام دائمی نیستند و موفقتی هستند. بنده در سال ۷۶ که کتاب «انتظار بشر از دین» را نوشتم، بهطور مفصل آراء و نظر ایشان در این زمینه را نقد کردم. اما امروز میبینیم که وی از آن ادعا نیز فراتر رفته و اگر روزی معتقد بودند که عبادات امر ثابتی هستند، اما امروز میگوید عبادات، از ذاتیات و امور ثابت دین نیست و حتی کسی را نباید الزام کرد که نماز بخواند و یا روزه بگیرد، بلکه باید برای انجام آن، «توصیه» کرد. البته در اینجا این نکته را باید اشاره کرد که مجتهد شبستری چون دین را برساخته انسان میداند، عبادت مورد نظر ایشان هم با عبادت رایج در دین مطابقت ندارد، بلکه عبادت را نوعی فضیلتهای اخلاقی و اعمال متناسب با آن میداند، که یک نمونه آن خلق و خوی انسانی است. اینها همه در ذیل آن سلوک معنوی مورد نظر ایشان میگنجد که متأسفانه، وی تصویر درستی هم از این سلوک معنوی ارائه نمیدهد. در فصل دهم کتاب نیز به نقد توصیههای ایشان در کتاب «نقدی بر بنیانهای فقه و کلام» در خصوص قرائت نبوی از جهان پرداخته شده است.
با توجه به اینکه مجتهد شبستری از نخستین کسانی است که پای تحلیلهای هرمنوتیکی را به ادبیات دینی ایران باز کرد و دیدگاهها و آثار وی در این زمینه بحثهای زیادی برانگیخته است، شما در این کتاب به تأثیرپذیری وی از تحلیلهای هرمنوتیکی و افراد مطرح آن از جمله «گادامر» هم اشاره کردهاید؟
بله، در این کتاب اشاره شده که اساساً مجتهد شبستری، چقدر تحت تأثیر گادامر قرار گرفته و اینکه وی چه فهمی از آراء گادامر دارد، مورد بررسی قرار گرفته است. البته قبلاً در کتاب دیگری با عنوان «راز متن»، به موضوعات و مباحث هرمنوتیکی پرداختهام که در لابه لای آن به نقد دیگاههای سروش، شبستری و نصر حامد ابوزید هم پرداخته شده است.
آیا کسانی که در دورههای مختلف به نقد دیدگاههای آنها پرداختهاید، پاسخی به انتقاد و نقدهای شما دادهاند و اینکه آیا اکنون پذیرای نقد این دست از روشنفکران به صورت یک گفتوگوی انتقادی در قالب مناظره مکتوب هستید؟
به نظرم این کار بسیار مطلوب است. این حق آقای شبستری و یا هر کس دیگری است که بخواهد در قبال این نقدها، در مقام پاسخگویی باشند. من از نقدهای وی استقبال خواهم کرد و حاضرم نقدهای ایشان را در چاپ بعدی کتاب به همراه توضیحات خودم منتشر کنم. به نظرم بهترین شیوه گفتوگو و نقد هم، نقد مکتوب است. البته من در کتاب بازگشت از قرآن، سعی کردهام دیدگاههای ایشان را به صورت جزیی و ریز مورد نقد و ارزیابی قرار دهم، از ایشان هم انتظار میرود که اگر بخواهند در مقام پاسخگویی باشند، نقدهای خود بر این کتاب را به صورت جزیی و ریز و براساس استدلالهای متقن بیان کرده و از کلیگویی پرهیز کنند.