یک پژوهشگر اجتماعی با اشاره به تحقیق خود در تحلیل محتوای آثار نویسندگان ساکن آمریکا گفت: نویسندگان به صورت ناخودآگاه دوگانگی هویت خود را در کشور بیگانه نشان میدهند؛ نویسندگانی که هیچ نگاه منفیای به ایران ندارند اما در عمل بدون اینکه خودشان متوجه باشند رویای آمریکایی را برجسته میکنند و هویت ایرانی را تنزل میدهند.
به گزارش خبرنگار عطنا، در نشست «تجربه زیسته و سبک زندگی دایاسپورای ایرانی» که دوشنبه، ۲۳ مهرماه با مدیریت وحید شالچی، استاد جامعهشناسی علامه طباطبائی انجام گرفت، مهدی اصلزعیم با موضوع «مطالعه سبک زندگی ایرانی تباران حیدر آباد دکن هند»، حسین میرزایی، استاد مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبائی، با موضوع «دایاسپورای ایران در فرانسه»، عبدالله کریمزاده با موضوع «واکاوی پالیمسست های فرهنگی در آثار نویسندگان دایاسپورای ایرانی»، وحید شالچی، استاد پژوهشگری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی با موضوع «چالشهای نسل دوم مهاجرین»، سمیه سادات شفیعی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات اجتماعی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با موضوع «روایت زنان جوان مهاجر از دیاسپورای ایرانی؛ مطالعه موردی صفحات اینستاگرامی پرطرفدار» ارائه مقاله داشتند.(گزارش تصویری)
در این نشست، عبدالله کریمزاده با موضوع «واکاوی پالیمسستهای فرهنگی در آثار نویسندگان دایاسپورای ایرانی» سخنرانی کرد و گفت: توجه من در این پژوهش صرفاً روی آن دسته از نویسندگانی است که مقیم آمریکا هستند و در آثارشان پیچیدگیهای تجربه دایاسپوری را نشان دادند و استدلال اصلیام بحث ترجمه شدن هویت است و ترجمه را هم در معنای استعاری میگیرم و برای همین از یک مفهومی با عنوان پالیمسست(کاغذی از جنس پوست که نوشتههای قبلی روی آن را میتوان پاک کرد) استفاده میکنیم؛ پالیمسست نوشتهای است که روی نوشته دیگر زاده شده و ردپای نوشته قبلی قابل ردیابی است.
وی در ادامه برای بررسی سوژههای مهاجر، فرهنگ و هویت را مانند پالیمسست در نظر گرفت و گفت: یک نظریهپرداز بحثی درباره Cultural translation دارد که او در بعد زبانی خود عمل مهاجرت را در معنای ترجمه میگیرد و منظور او این است که گاهی انسانها هم خودشان مثل زبانهای ترجمه شده، ترجمه میشوند؛ اگر این نظریه را به عنوان مبنا برای چهارچوب نظری انتخاب کنیم در این صورت سوال ما این خواهد بود که این نویسندگان دایاسپورای ایرانی هویت اصیل خودشان را به چه نحو ترجمه میکنند.
کریمزاده درباره هویت اصلی خود نویسندگان در آثارشان گفت: آثار یکی از نویسندگان نشاندهنده این است که بسیار وطنپرست است و به صورت خیلی نا آگاهانه و ناخواسته رگههایی از ایدئولوژی موسوم به رویای آمریکایی را در آثار او شاهد هستیم و من این موضوع را به عنوان سوژه پژوهش خود قرار دادم تا رگههای رویای آمریکایی را در آثار او نشان دهم.
وی افزود: اولین جمله این نویسنده به این صورت شروع میشود که «پدرم در تگزاس زندگی میکرد حالا که به ایران برگشته خیلی با آب و تاب درمورد آمریکا صحبت میکند و از نظر پدر من آمریکا سرزمین موعود است، سرزمینی است که هر انسان معمولی در آنجا تبدیل به یک آدم مهم میشود»؛ در آثار وی چندین جمله را شناسایی کردهام، بعد شاخصهای رویای آمریکایی را بررسی کردهام و نشان دادم که مرتبط با کدام شاخص فلسفه رویای آمریکایی است.
وی ادامه داد: رویای آمریکایی فلسفهای است که انعکاس واقعی هویت آمریکا نیست بلکه یک مفهوم برساخته است و این بیان فرهنگی هویت آمریکا است نه هویتی که به شکل واقعی وجود دارد یعنی هویتی آرمانی است.کریمزاده درباره سایر نویسندگان هم بیان کرد: جیمز آدامز شاخصهای مختلف رویای آمریکایی را مطرح کرده است. مثلاً رویای آمریکایی یعنی اینکه همه انسانها از هر قشر و طبقهای میتوانند به بالاترین مدارج و موفقیت برسند.
وی ادامه داد: خانم دوما با برجستهسازی این موضوع میخواهد نوعی هویت نمادین کسب کند کما اینکه رویای آمریکایی در اینجا خود نمادین است که از طریق یک نردبان کالاساز میتوانیم بالا برویم و به هویت آمریکایی دست پیدا کنیم.
وی درباره نویسنده دیگر به نام فیروزه گفت: این نویسنده اسم خود را به جولی تغییر داده و تعریف میکند که با اشتباه تلفظ کردن نامش چطور در جامعه آمریکایی دچار نوعی بیگانگی شده است و بعد میگوید که احساس میکنم یک هویت فِیک(جعلی) پیدا کرده است و دیگر نمیتواند تحمل کند سپس اسم را به نام قبلی خودش تغییر میدهد و این هویت سیال را شاهد هستیم.
این پژوهشگر ادامه داد: نویسنده دیگر فریدون اسفندیاری است. در رمان او مشخص است که دغدغهاش دغدغه هویت است و بازنماییاش از فرهنگ ایران بازنمایی واژگونه است و بیشتر نگاه انتقادی دارد. دائماً به صورت فیزیکی در آمریکا زندگی میکند، اما همه رویاها و خاطراتش در ایران مرور میشود. هر صحنهای را که میبیند به یاد صحنهای در ایران میافتد و یک تمنای نوستالژیکگونه را در آثار خود نشان میدهد. همچنین یک نگاه عمدتاً انتقادی خصوصاً به بوروکراسی در ایران دارد و در کل رمان به صورت فلسفی به جامعه بوروکراتیکزده اشاره میکند؛ اینکه جامعه بوروکراتیکزده انسان را بیهویت میکند و این را خیلی برجسته کرده است؛ هویت قبلی خود را نفی میکند و تصویری که از ایران برای خارجیها ارائه میدهد تصویری مونتاژ شده است.
وی خاطرنشان کرد: نویسندگان دیگری هم هستند که وضعیت بینابین دارند، اما حاصل بررسیهای کلی ما این بود که کسانی حتی مانند خانم دوما که هیچ نگاه منفیای به ایران نداشت اما در عمل بدون اینکه خودش متوجه باشد ایران را به هویت قبلی خود تنزل میدهد، یعنی جملههایی مانند اینکه «من خوشحال هستم که در سرزمینی زندگی میکنم که خانمها به رویاها و آرزوهایشان میرسند» بیان میکند که در ظاهر هیچ حرفی از ایران نزده اما در ناخودآگاه او این وجود دارد که خانمها در ایران نمیتوانند؛ یا مثلا عبارتهایی مثل «خدا را شکر میکنم که در سرزمینی زندگی میکنم که دموکراسی حاکم است».
کریمزاده در پایان گفت: نوعی بازنمایی در آثار دایاسپورای ایرانیان مقیم آمریکا شاهد هستیم که حاصل این بازنماییها یک ترجمه فرهنگی است.