امکانات فناورانه جدید مانند تلگرام، هم فرصتهای بیبدیلی را پیش روی شهروندان گذاشته و هم درعین حال تهدیدهایی ایجاد کردهاند. در واقع این فناوریها به مثابه هر دستاورد فناورانه دیگر، هم چالش ایجاد میکنند و هم فرصت. به عقیده من در برابر این گونه ابزارها باید تلاش کرد از فرصتها بیشترین بهره را برد و تهدیدها را به حداقل رساند. فضای تلگرام یا امثال آن- به خصوص در جامعه ای مانند ایران که خلأ ارتباط و گفتوگو در آن دیده میشود- بالقوه یک ظرفیت ارتباطی کارآمد و مؤثر است.
به دلایل مختلف سیاسی، تاریخی و فرهنگی، این نوع ظرفیتها و امکانات در جامعه ایران مورد توجه و استقبال گستردهای قرار میگیرند کما این که فکر نمیکنم در هیچ جای دیگری از جهان به اندازه ایران و تا این حد و به این شکل از ظرفیتهای تلگرام استفاده شود. واقعیت این است که تلگرام از ابتدا برای این منظور طراحی شد که به واسطه آن ارتباط گروهی محدود برقرار شود اما در عمل در بسیاری از موارد به یک شبکه نیمه اجتماعی بدل شد. امکان ایجاد کانال در این فضا، برد ارتباطی این شبکه را افزایش داده است و به این دلیل در آن پیامهای گوناگون و متفاوتی ردوبدل میشود که البته هم میشود این روند را مثبت ارزیابی کرد و هم منفی. مثبت از آن جهت که امکان ارتباط ایجاد میکند و پیامهای مفید، مثبت و مؤثر در آن ردوبدل میشود؛ پیامهایی مانند پیامهای اخلاقی، پیامهای علمی، ارزشی، فرهنگی و اجتماعی.
اطلاعات عمومی در این فضا به شکل گستردهای ردوبدل می شود و این فرصتی است که تلگرام پیش روی کاربران قرار داده تا تولید محتوا در این سطح و حجم و اندازه صورت بگیرد و البته به سرعت هم منتشر، مبادله، بازتولید و بازنشر شود. تلگرام توانسته است ارتباطات مؤثری میان شهروندان در نقاط مختلف ایران و جهان و بین کاربران ایرانی و غیرایرانی و... برقرار کند. تلگرام به خصوص برای نسل جوان فرصتهای تازهای را پدید آورده است. در عین حال این فضا تهدیدهایی هم با خود دارد که بخشی از آن وابسته به کاربران است؛ بستگی از آن جهت که چه اندازه پیامهای تولیدی آنها واقعی، صادقانه، درست و دقیق باشد یا اینکه به نوعی سوءاستفاده از ظرفیت ارتباطی کانالها روی بیاورند. چندی پیش برنامهای میدیدم که نشان میداد در سال ٢٠١٥، چه تعداد تصویر جعلی در فضاهای مجازی در دنیا منتشر شده که غیرواقعی بودن آنها بعدا مشخص شده است.
برای مثال در جایی عکسی از زلزله مکزیک به جای زلزله هائیتی منتشر شده بود. بالطبع در فضایی مانند تلگرام نیز چنین مواردی به وفور رخ میدهد و از آنجا که در ایران تعداد کاربران و تراکم آنها و تولید پیام بیشتر است، ممکن است تولید مطالب جعلی نیز فراوان باشد. درهرحال ما شاهد بیاخلاقیهایی در فضای مجازی از جمله در تلگرام هستیم؛ همچنان که در فضای واقعی جامعه هم شاهد این بیاخلاقیها هستیم.
هرچه راههای سادهتری برای دسترسی به اطلاعات پیدا شود خوب است ولی همه ماجرا این نیست. درواقع بخش قابل توجهی از کاربران تلگرام به چیزهایی به سادگی دسترسی پیدا میکنند که در عرف جامعه ایران و حتی در میان جوانان چندان اخلاقی نیست. این جور است که بارها مشاهده کردهام بسیاری از جوانان هنگامی که صفحاتی در شبکهها و چنین فضاهایی ایجاد میکنند برای جلوگیری از توهین و تحقیر و پرده دری، پروتکلهایی تدوین میکنند. به طور قطع ایجاد این پروتکلها در نتیجه مشاهده مواردی بوده که ناقض اخلاق و عرف به شمار میرفته است.
پاسخ صریح من «نه» است. کافی است جستوجویی اجمالی در فضای پیامهای تلگرام داشته باشید تا دریابید بخش قابل توجهی از اطلاعات منتشرشده غالبا سطحی و سرگرم کنندهاند. البته بررسیها نشان میدهد که در همه جای دنیا چنین است. به نظر میرسد در فضایی مانند تلگرام بیش از آنکه به تولید دانش و آگاهی پرداخته شود، برای افراد سرگرمی ایجاد میشود.
این البته به این معنا نیست که هرچه در تلگرام منتشر میشود کارکردی ندارد اما در مجموع تولیدات این ابزار به سمت تولید یک انسان تک ساحتی سطحی پیش میرود. چیزی که "مارکوزه" درباره رسانهها مطرح میکند، حالا درمورد شبکههای اجتماعی و اپلیکیشنهای موبایل خیلی پررنگتر قابل طرح است. یکی از موارد دیگری که در این فضا به چشم میخورد رعایت نشدن حریم خصوصی افراد است، یا اینکه گاه و بیگاه و در ساعات استراحت پیام میرسد و آسایش افراد سلب میشود.
همین طور است. خبرهای زیادی در این فضا منتشر میشود که بعدا معلوم میشود کذب محض بوده است. نمونههای زیادی وجود دارد که خبر مرگ و رفتن وآمدن افراد و بیماری آنها منتشر شده و بعد معلوم شده بیاساس بوده است. یک نمونه دیگری که اخیرا رخ داده همان کشیده شدن بخیه چانه کودک اصفهانی بوده است. من شنیدم که داستان آن گونه که در شبکههای اجتماعی منتشر شد، نبوده است.
اما به نظر میرسد هنگامی که چیزی به این گستردگی در شبکههای اجتماعی منتشر میشود، رسانهها انگیزهای برای تحقیق مستقل و کشف مستقل حقیقت ندارند و وقتی شبکههای اجتماعی خبری منتشر میکنند به طور معمول این خبر آن قدر گسترده است که جو فشار و اجباری ایجاد میشود که گویی رسانهها نباید گفتمانی جز گفتمان شبکههای اجتماعی را بازتولید کنند؛ در نتیجه به بازنشر محتوای شبکههای اجتماعی روی میآورند. اما آیا حقیقت همان بوده است؟
اشاره کردم که از قرار معلوم خبر اصفهان به آن شکلی که در شبکهها منتشر شده، صحت نداشته است. در چنین حالتی هنگامی که خبری بر این اساس منتشر میشود، با حقوق، آبرو و حیثیت و گاه با جان و مال افرادی که در این مسئله درگیر هستند بازی میشود. چه بسا کسی آن شب آن پزشک را پیدا میکرد و با چاقو به او ضربه میزد؛ چه کسی باید پاسخ گو میبود؟ اینجاست که معتقدم شبکههای اجتماعی هرگز قرار نیست جای رسانههای سنتی را کاملا پر کنند و آنها را به کلی از صحنه خارج کنند.
من معتقدم طبیعی است رسانههای سنتی تغییر کارکرد، ماهیت و رفتار بدهند اما به دلیل چند عنصری که رسانهها لازم است به آن وابسته باشند، شبکههای اجتماعی هرگز نمیتوانند جای آنها را پر کنند. پایبندی به حقیقت، جستوجو و کشف حقیقت، پایبندی به اخلاق حرفهای و جلب اعتماد مخاطبان، اعتبار و سرمایه یک رسانه به حساب میآید درحالی که در شبکههای اجتماعی الزامی در این موارد وجود ندارد. واقعیت این است که در رسانههای حرفهای اگر هریک از این موارد رعایت نشود، خبرنگار، متخلف و از چارچوب شرافت حرفهای خارج شده است.
اگر ارگان نظارتی کنترلی و مجازات کننده ای در کار باشد ممکن است حتی کار به تعلیق و توبیخ و جریمه خبرنگار بکشد اما در فضای شبکههای اجتماعی افراد حتی میتوانند با هویت جعلی ظاهر شوند. اینجاست که این سؤال مطرح می شود که چرا مردم به رسانهها اعتماد دارند؟ چون اولا کار در یک رسانه حرفه است و فعالیت در یک شبکه اجتماعی حرفه نیست. حرفه به فعالیتی اطلاق می شود که دو ویژگی عمده داشته باشد: یکی اینکه تحت نظارت مقررات و قواعد خاص باشد که در نتیجه پاسخگویی را به همراه دارد و دیگر اینکه نیاز به آموزش تخصصی داشته باشد.
روزنامهنگار حرفهای آموزش میبیند و تربیت میشود و الزامهای حرفهای در کنار یک مسئولیت اجتماعی ترکیب مقدسی را میسازند. این به آن معناست که خبرنگار باید تابع اصول اخلاق حرفهای و مقررات شغلی باشد و اگر خبر لازم است روشن، دقیق، جامع و معتبر باشد یعنی خبرنگار حق ندارد هرچیزی که میشنود را به عنوان خبر منتشر کند.
این است که مخاطب به رسانه و به خبرنگار اعتماد میکند و وقتی خبر در تلگرام یا فضای اجتماعی منتشر میشود مخاطبان در رادیو و تلویزیون و روزنامه به دنبال تأیید آن می گردند. اگر قرار باشد خبرنگارها هم صرفا تولیدات شبکههای اجتماعی را بازنشر کنند، حقیقت را چگونه باید کشف کرد و آیا دیگر چیزی به نام حقیقت معنادار است؟ پس یک بخش، الزامهاست و یک بخش دیگر هم این است که براساس اصول روزنامهنگاری حرفهای، روزنامهنگار باید از آزادیهای لازم برای کسب و انتشار اطلاعات و نیز آزادی بیان و قلم برخوردار باشد، اما درعین حال او در قبال آنچه منتشر میکند مسئول است.
یعنی حق ندارد دروغ را به جای حقیقت تحویل مخاطبان بدهد، حق ندارد خبری را بدون تحقیق منتشر کند یا آبرو و حیثیت کسی را ببرد یا به حریم خصوصی کسی وارد شود و تهمت بزند؛ اما در فضای شبکههای مجازی به وفور چنین مواردی دیده میشود. بنابراین باید ببینیم روزنامهنگار ما کجا ایستاده است؟ روزنامهنگار و مدیر مطبوعات و سردبیر چقدر روزنامهنگاران را به کشف حقیقت، ترغیب یا ملزم کردهاند و اساسا این موضوع چقدر دغدغه خودشان بوده است؟
اگر قرار باشد مخاطب در روزنامه چیزی بخواند که در تلگرام آن را دیده، چرا باید هزینه خرید روزنامه را متقبل شود؟ حتی شما گاهی می بینید که رسانهای مانند تلویزیون هم کمابیش تحت تأثیر فضای شبکه است. چرا؟ تلویزیون که یک رسانه رسمی حکومتی است و باید در این موارد روایت درست رویداد را بازگو کند. اگر تلاش مستقل رسانه وجود نداشته باشد، ضرورتی به وجود رسانه نیست.
بخشی از این اتفاق مربوط به گسترش تکنولوژی است و در همه جای دنیا هم کمابیش اتفاق میافتد. اما واقعیت این است که در ایران روزنامهنگاری هنوز تبدیل به یک حرفه نشده است. وقتی میتوانیم، بگوییم روزنامهنگاری حرفه است که روزنامهنگار به صورت تضمین شده معیشت خود را از طریق انجام وظایف و مسئولیتهایش در این حرفه تأمین کند و از طرف دیگر ضوابط و مقررات شناخته شده حقوقی نیز بر این حرفه حاکم باشد. یعنی هم حقوق روزنامهنگار در چارچوب قانون تضمین شود و هم روزنامهنگار در قبال حقوقی که از آنها برخوردار است، پاسخگو باشد. باید تشکل صنفی و قوانینی وجود داشته باشد که آزادی و حقوق روزنامهنگار را تضمین کنند.
ولی هیچ کدام از اینها به درستی رخ نداده است. من متأسفم که میبینم برخی مدیران مطبوعات و خبرگزاریها و حتی گاه تلویزیون از طریق جذب رپرتاژ آگهی از سازمانهای دولتی و غیردولتی به دنبال تأمین هزینهها هستند، غافل از اینکه این کار چقدر به استقلال و مسئولیت اجتماعی آنها و نیز به باور مخاطب لطمه میزند و این کار چه اندازه تجاوز به حقوق مخاطب است.
مخاطب باید بتواند به رسانه با همه پیشینه و اعتبارش اعتماد کند که اگر اعتماد کند و این مدل رپرتاژها در صفحات روزنامه منتشر شود، به آن اعتماد خیانت شده و اگر اعتماد نکند، رسانه از دست رفته است. مشاهده میشود که برخی مدیران مطبوعات یا خبرگزاریها اصرار میکنند که در ازای دریافت مبلغی در هفته چند صفحه به سازمانهای دولتی یا غیردولتی بدهند و آنها هر محتوایی را خواستند منتشر کنند و معتقدند اگر این کار را نکنند باید تعطیل شوند.
من با همه ٤٤ سال سابقهام در این حوزه، ترجیح میدهم که یک روزنامه یا خبرگزاری یا ایستگاه رادیو- تلویزیونی تعطیل شود اما از این طرق نامشروع برای حفظ حیات استفاده نکند. در اصول اخلاق حرفهای آمده است که رسانهها حق ندارند آگهی را طوری منتشر کنند که با محتوای تولیدیشان، برای مخاطب قابل تشخیص نباشد اما در عمل این اتفاق رخ میدهد. درواقع میخواهم بگویم ما فاقد یک ساختار روزنامهنگاری حرفهای هستیم و در نتیجه این اتفاقات در آن تشدید میشود.
همان حکمی که در مورد تلگرام گفتیم، در مورد شهروند- خبرنگار هم صادق است. شهروند- خبرنگار به چند دلیل برای همه شهروندان یک فرصت عالی است. اول حضور در هر لحظه و شاهد و ناظر زنده و روایتگر مستقیم بودن است که برای بسیاری از خبرنگاران حرفهای هم چنین پوششی ابدا امکان پذیر نیست.
بعد هم اینکه منافع فردی، سازمانی، سیاستها، خط و مشیها و وابستگی به قدرت و ثروت در شهروندان عادی هیچ گاه به پای رسانهها و نهاد و سازمان رسانهای نمیرسد. این است که شهروند-خبرنگارها میتوانند روایت کمتردست کاری شده ای از ماجراها ارائه کنند. از سوی دیگر از طریق فناوریهای ارتباطی جدید شاهد شهروندان سخنگو هستیم؛ شهروندانی که قدرت اظهار و بیان دارند درحالی که در گذشته این قدرت در انحصار رسانهها بود و آنها بودند که بر اساس برخی منافع تصمیم میگرفتند چه صدایی منتشر شود.
این یک فرصت بیبدیل است اما به همان دلایلی که در مورد تلگرام گفتم در مورد امکان شایعه سازی و متخصص نبودن در جست وجوی حقیقت- که روزنامهنگاران برای این کار آموزش دیدهاند- لازم است شهروند - خبرنگاری را از روزنامهنگاری حرفهای جدا کرد.