رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه منظور از روش حکمی را روش استدلالی و برهانی خواند و گفت: برای اینکه بتوانیم الگوی حکمی-اجتهادی را محقق کنیم باید گام به گام جلو رویم یعنی ابتدا استادان به نقد نظریههای غربی بپردازند، سپس نظریههای علوم اجتماعی که در تمدن اسلامی داشتیم کشف کنند و بعد نظریهها را بر اساس مبانی ارزیابی کنند و با روش حکمی-اجتهادی به نظریهپردازی بپردازند.
به گزارش عطنا، نشست «گفتمان انقلاب اسلامی؛ چالشها و فرصتها» از ۲۴ تا ۲۸ تیرماه در مجتمع آموزشی و تفریحی کیش مهر فریدون کنار برگزار شد. (گزارش تصویری)
در این نشست تشکیلاتی چهار روزه دکتر علی انتظاری، مدیر گروه جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبائی، دکتر علیرضا زاکانی، نماینده سابق مردم تهران در مجلس شورای اسلامی طی دورههای هفتم تا نهم، دکتر ابراهیم برزگر، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی، حجتالاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه، پژوهشگر فلسفه دین و رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه، دکتر حسن ملکی، استاد مدیریت و برنامهریزی درسی دانشگاه علامه طباطبائی، دکتر سیدشمسالدین حسینی، وزیر اقتصاد و دارایی در دولت دهم و استادیار اقتصاد بازرگانی دانشگاه علامه طباطبائی و دکتر عبدالله گنجی، دانشآموخته دکتری علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی و مدیرمسئول روزنامه جوان به ایراد سخنرانی پرداختند.
عبدالحسین خسروپناه، پژوهشگر فلسفه دین و رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه در ابتدای سخنان خود گفت: میتوان بر اساس الگوی اجتماعی و دیگر الگوها که مکمل یکدیگر هستند حلقهای معرفتی در دانشگاه علامه شکل داد و دانشجویان را درگیر این مقولات کرد.
وی گفت: میتوانیم مانند نظر آمریکاییها، علوم انسانی را به معنای عام و مطابق نظر آلمانیها دو دسته جدا از هم در نظر بگیریم؛ این دو تلقی صرفا اعتباری نیست و خود این تفاوت مبتنی بر تفاوت فلسفی است یعنی آلمانیها معتقد به ایدئالیسم نوکانتی هستند ولی آمریکاییها نگاه کارکردگرایانه به علوم دارند، بیشتر دغدغه کاربردی دارند تا بنیادی یعنی به دنبال این هستند که از فیزیک چه استفادهای در موشک شود؛ به همین خاطر آنها بحثهای علوم اجتماعی را از علوم انسانی جدا کردهاند.
این متخصص فلسفۀ دین، اسلامیسازی علوم اجتماعی را موضوع مهمی دانست و گفت: علوم اجتماعی مجموعهای از دیسیپلینهایی هستند که به توصیف انسان مطلوب، انسان محقق و تغییر انسان به انسان مطلوب میپردازد. به لحاظ فلسفی آیا حقیقت برای حقیقت است یا حقیقت برای رسیدن به هدف است؟
خسروپناه در ادامه گفت: «رئالیسم شبکهای» که ادامه رئالیسم حکمت ملاصدرا است معتقد است که حقیقت، حقیقت است و حقیقت مقاصد را بههم نمیزند؛ حقیقت با مقاصد تغییر پیدا نمیکند اما وقتی که به حقیقت رسیدیم سپس آن را در مسیر مقاصد، جهت میدهیم و به کار میگیریم؛ مبنای فلسفی این قصه همین رئالیسم شبکهای است؛ تفاوت تلقی آمریکاییها با آلمانیها یک تفاوت فلسفی و الگویی برای اسلامیسازی علوم اجتماعی است.
رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه موضوع بعدی را معنادار بودن یا نبودن اسلامیت علوم اجتماعی دانست و گفت: معمولا کسانی که در اسلامیت علوم انسانی تردید ایجاد میکنند، اسلامیسازی علوم انسانی را بیمعنا میدانند؛ لذا علم، اسلامی و غیراسلامی ندارد مثلا در آمریکا همجنسگرایی یک مسئله و موضوع پژوهش است و فرقی ندارد یک مسلمان پژوهش کند یا یک مسیحی.
وی افزود: شهید صدر میگوید «علوم انسانی اسلامی» وقتی معنا پیدا میکند که رفتارها هم تغییر کند در این صورت در جامعه اسلامی خود به خود در روابط هم رابطه جدیدی کشف میشود.
این متخصص فلسفۀ دین گفت: مردمی که ارزشها، به درستی در زندگیشان پیاده نشده است هرچه درآمدشان بیشتر شود مصرفشان بیشتر و زندگیشان تجملاتیتر میشود اما اگر سبک زندگی مردم سبک زندگی علوی باشد انفاق و خدمت به جامعه بیشتر میشود.
خسروپناه گفت: بخش قابل توجهی از علوم انسانی نظامات حقوقی و ساختارها است که ما از آنها غفلت میکنیم؛ اصلا ساختارها هستند که رفتارهای ما را تغییر میدهند؛ یک ساختار، مولّد اندیشه است؛ یک ساختار مرگ اندیشه را دارد؛ دانشگاههای معتبر دنیا ساختاری قراردادی دارند و بودجه دانشگاه را خود هیأت امنای دانشگاه تأمین می کنند در صورتی که در ایران بودجه به صورت دولتی است.
این متخصص فلسفۀ دین افزود: علوم اجتماعی فقط به دنبال توصیف نیست بلکه به دنبال تغییر است لذا برخی از تئوریسینهای اجتماعی تئوری ساختاری میدهند. یکی از علتهایی که علوم پزشکی ما رشد پیدا کرده این است که علم با تغییرات پیوند برقرار کرده است و همین موضوع میتواند منبع درآمدزایی باشد. اگر ما این گزارهها را بپذیریم، اسلامیت علوم اجتماعی نه تنها معنادار و معقول است بلکه ضرورت دارد.
رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه گفت: مدلی را در منطقه بوشهر و مشهد پیشنهاد دادم؛ پیشنهادم این بود که برای پیشرفت نوجوانان فقط به سراغ آموزش نروید، انرژی بچهها باید به نحوی تخلیه شود، برای آنها آموزشهای کارگاهی و کاردستی بگذاریم یعنی کارهای آزمایشگاهی را مهمتر از کتابهای درسی بگیریم.
وی در ادامه گفت: مرحوم شاهآبادی یک ساختاری را به نام «شرکت مخمس» پیشنهاد داد، ایشان یک مدلی از بانکداری راه انداخت که دقیقا گردش ثروت به گونهای که نه ربوی باشد نه کنز باشد نه دوله بین الاغنیاء ؛ اجرا شود؛ هم گردش ثروت ایجاد کرد و هم اشتغالزایی به همراه داشت؛ این مدل در تهران پیاده شد، مفید هم بود اما زمانی که رضا شاه به اقتدار رسید برای اینکه مدل بانکداری غربی در کشور را راه بیاندازد این مدل را به زور تعطیل کرد و با آن مقابله کرد.
خسروپناه اولویت مهم در بحث تحول علوم انسانی را بحث ساختارها دانست و اظهار کرد: مهمترین تهدید برای نظام جمهوری اسلامی آسیب به ساختارها است ولو نیاز باشد که تغییر قانون اساسی دهیم.
این متخصص فلسفۀ دین افزود: ساختار مجلس ساختار کارآمدی نیست حتی اگر افراد کارآمد و ارزشمندی را در مجلس قرار دهیم، جواب نمیدهد زیرا ساختار مشکل دارد؛ معتقدم اگر مجلس بخواهد دولت را هم پارلمانی کند بسیار خطرناک است.
رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه گفت: ساختار قوه قضائیه مشکل دارد، قانون اساسی میگوید در رأس قوه قضائیه باید یک مجتهد باشد، مجتهد فقیه است، حقوقدان نیست در صورتی که ساختار قوه قضائیه براساس نظام حقوقی اداره میشود.
وی تصریح کرد: ساختارها کار علوم اجتماعی است؛ کاری که آمریکا انجام میدهد اصلاح ساختارهای خود و تخریب ساختارهای دیگران است بنابراین اسلامیت علوم اجتماعی معنادار، معقول و بایسته است.
خسروپناه موضوع بعدی را الگوی علوم اجتماعی اسلامی دانست و گفت: با توجه به سه وظیفهای که علوم اجتماعی به عهده دارد باید با روش حکمی-اجتهادی به این سه ساحت پرداخت؛ منظور از روش حکمی-اجتهادی ترکیب حکمت و اجتهاد است.
رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه منظور از روش حکمی را روش استدلالی و برهانی خواند و گفت: تفاوت حکمت و فلسفه در این است که فلسفه دانش هستیشناسی است که به بحثهای انتزاعی میپردازد اما حکمت، علم نافع کارآمد است؛ ویژگی حکمت در اسلام این است که به نتیجه کارآمدی و عمل برسد؛ حکمت دانشی نافع مبتنی بر عقلانیت کارآمد است.
این متخصص فلسفۀ دین افزود: زمانی روش استدلالی و برهانی را به کار میبریم که از توصیف به تغییر بیانجامد؛ برای این منظور روش استدلالی باید با اجتهاد پیوند بخورد؛ اما این اجتهاد چیست؟ اجتهاد را به چهار قسم تقسیم میکنند، اجتهاد قسم اول همان اجتهاد متعارف در حوزههای علمیه است که با کمک یک سری علوم مثل اصول فقه به کشف کلیات و قواعدی از خصوص دینی میپردازد که بعد بر مصادیق خودش تطبیق داده شود.
وی در ادامه گفت: اصل محتوای اجتهاد قسم دوم از شهید صدر گرفته شده است و در این قسم گاهی اوقات متن دینی را با طرح پرسشهای جدید استنطاق میکنیم و التزامهای جدیدی از قرآن بدست میآوریم.
خسروپناه خاطرنشان کرد: امروزه چون با علم مدرن و مکاتب و جریانهای مختلف روبهرو هستیم سوالهای زیادی مطرح میشود و ما نیزمیتوانیم از سوالات این جریانات استفاده کنیم و آنها را به متون دینی عرضه کنیم و دلالتهای التزامی جدیدی از قرآن و سنت به دست آوریم.
رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه اجتهاد قسم سوم را استنطاق انسان و جامعه دانست و گفت: این قسم از طریق پرسش عرضه میشود و سوالات را از مکتب اسلامی میگیریم. اجتهاد قسم چهارم به این معناست که ساختار میسازیم؛ ما با کمک مبانی، احکام شرعی و مقاصد شریعت میتوانیم به ساخت یک ساختاری بپردازیم که ما را به مقاصد نزدیک کند.
این متخصص فلسفۀ دین افزود: زمانی که میخواهیم به توصیف انسان مطلوب بپردازیم عقل و نقل دینی کمک میکند؛ در نقل دینی باید از اجتهاد قسم اول و دوم استفاده کنیم؛ اجتهاد قسم اول و دوم میتواند انسان مطلوب را تعریف کند اما وقتی میخواهیم انسان محقق را توصیف کنیم با کمک اجتهاد سوم امکانپذیر است.
وی گفت: برای تغییر انسان محقق به انسان مطلوب سه زیر مجموعه نظام حقوقی، نظام راهبردی و نظام ساختاری لازم است، در بخش حقوقی و راهبردی، اجتهاد قسم اول و دوم و در ساختاری اجتهاد قسم چهارم به کار میآید.
خسروپناه الگوی حکمی- اجتهادی را الگوی علوم اجتماعی اسلامی دانست و در پایان گفت: برای اینکه بتوانیم این الگوی حکمی-اجتهادی را محقق کنیم باید گام به گام جلو رویم یعنی ابتدا استادان به نقد نظریههای غربی بپردازند، سپس نظریههای علوم اجتماعی که در تمدن اسلامی داشتیم کشف کنند و بعد نظریهها را بر اساس مبانی ارزیابی کنند و با روش حکمی-اجتهادی به نظریهپردازی بپردازند.