استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی با اشاره به رابطه فوتبال و صلح گفت: فوتبال میتواند بین کشورهایی که با هم خصومت جدی دارند، نزدیکی ایجاد کند چرا که فوتبال ذات دیگری دارد و از منظر فلسفی میتواند بنیادی برای صلح باشد.
به گزارش خبرنگار عطنا، اولین نشست از سلسلهنشستهای «فوتبال و کشورهای اسلامی» با عنوان «چیستی فوتبال»(گزارش تصویری) با حضور قاسم پورحسن، سیدجواد میری، رحیم محمدی و حسین حجتپناه، عصر سهشنبه، ۱۹ تیرماه با همکاری انجمن جامعهشناسی ایران در مجمع فلاسفه ایران برگزار شد.
در این نشست، قاسم پورحسن، عضو هئیت علمی دانشگاه علامه طباطبائی با تمرکز روی فلسفه فوتبال بخشبندی چهارگانه سخنان خود را چنین عنوان کرد: اولین بحث من ذات خود فوتبال است؛ چرا ما اصطلاح فلسفه فوتبال را به کار میگیریم؟ چه چیزی وجود دارد که از این اصطلاح استفاده میکنیم، دومین بحث «فوتبال و دیگری» است؛ تلاش میکنم بگویم از سوبژکتیویسم که در غرب با نیچه نقد شد و با حقیقت به اوج رسید، عبور کردهایم و معنای دیگری را فهمیدیم. سومین مسئله «فوتبال و هویت جدید» و چهارمین مسئله که مطرح خواهم کرد «فوتبال و صلح» است.
حسنپور قبل از ورود به بحث چند پرسش مطرح کرد و گفت: آیا فوتبال جای فلسفه را خواهد گرفت؟ سانت درباره فلسفه و فوتبال میگوید «بیتردید امروز دوستداران فوتبال به مراتب بسیار بیشتر از دوستداران فلسفه هستند»، مجلد 54 فرهنگ عامه فوتبال و فلسفه چاپ شیکاگو بحثی درباره فلسفه فوتبال دارد که «40 فیلسوف از 31 ملیت آمدند از منظر فلسفی به فوتبال نگاه کردند، آنها میخواهند به اینکه چرا فوتبال جذاب است پاسخ دهند و آیا همین امر میتواند اولویت فوتبال بر فلسفه را شکل دهد».
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی با بیان اینکه اولین بحث این است که فوتبال ذاتی دارد یا نه؟، اظهار کرد: آیا فوتبال قاعدهای دارد و مبتنی بر بنیادهایی است یا میتوانیم هرگونه که دلمان خواست از آن استفاده کنیم؟ زمانی که میگوییم «فلسفه فوتبال»، آیا این موضوع متعلق به «فلسفه وجود» است؟
وی با بیان اینکه هیچ راهی وجود ندارد که بگوییم که فوتبال نوعی از هستی برخوردار است، افزود: برای حرف زدن از فلسفه فوتبال فرض میکنیم فوتبال بستِ وجود و برخوردار از نوعی هستی است تا بتوانیم از آن صحبت کنیم.
وی در ادامه گفت: وقتی ما فلسفه مضاف را برای یک دانش، علمی یا پدیدهای استفاده میکنیم، دو معنا در ذهن ما وجود دارد یکی وجه معرفتشناسی و دیگری بحث وجودشناسی است، اما مراد من از فلسفه فوتبال معرفتشناسی آن نیست بلکه معنای دوم آن است؛ یعنی فوتبال چه نسبتی با نگاه وجودشناسانه و هستیشناسانه دارد.
پورحسن با اشاره به اینکه ما در غرب کمتر فیلسوفی داریم که درباره فوتبال نیندیشد، اظهار کرد: بر خلاف جامعه ما که فیلسوفی گفته که فهمی از فوتبال ندارد و نمیداند این چه پدیدهای است که شما درباره آن صحبت میکنید! من اعتقاد دارم این موضوع میتواند یکی از مباحث قابل توجه و مهم علمی باشد.
وی یادآور شد: نیچه مهمترین فیلسوفی است که برای اولین بار سقراط به آن عظمت را نقد کرد، او میگوید سقراط لوگوسمحوری را آورد و با این عمل خود تراژدی را از انسانها گرفت، شجاعت و مفهوم شوالیهگری را از ما گرفت، لذا مدرن و اجتماعی بودن فوتبال به صرف نو و جدید بودن آن نیست بلکه مبتنی بر یک خرد خاص است.
او با اشاره به اینکه اگر از دیدگاه نیچه نگاه کنیم فوتبال یک درام و تراژدی است، ادامه داد: در تراژدی ثنویت وجود دارد که در آن غم و شادی میبینیم. یک تراژدی که توانسته است اضداد را در خود جمع کند، این اضداد در آخرین معنا در نظریه شالودهشکنی دریدا پیدا میشود؛ به این معنا که معنی به تعویق میافتد و اگر دیفرانس(تعویق) را نفهمیم، اساساً نمیتوانیم بفهمیم که چرا دیدگاه ساختارگرا در باب نظام دال و مدلول نمیتواند فهمی را شکل بدهد. هر پدیدهای همواره معنا را به تعویق میاندازد و فوتبال این خاصیت را دارد. این پدیده علاوه بر اینکه درام است (و از پیش تعیین کننده اشکها و پیروزیها نیست)، یک دارم سیال است.
عضو هئیت علمی دانشگاه علامه طباطبائی با بیان اینکه ص «درام» صحبت میکنم، بازنمایی از واقعیت زندگی است، اظهار کرد: فوتبال میتوانست واقعیت نباشد میتوانست براساس یک فوتبال 5 نفره یا 20 نفره شکل بگیرد ما اعتبار کردیم و این اعتبار پای در واقعیت دارد و این اعتبار محو نیست.
وی ادامه داد: وقتی میگویم فوتبال یک دارم است یعنی میتواند درام زندگی واقعیمان را بازنمایی کند. آرزوهای یک ملت آرزوهای واهی نیستند، اصلا این جوری هم نیست که فوتبال برای کشورهای محروم یک آرزو باشد. اسپانیا دینیترین کشور دنیاست، اکثر کلیساهای اسپانیا، کاتولیک متعصب هستند، 20 درصد مردم اسپانیا یک بار در ماه به کلیسا میروند و عمدتاً قشر میانسال هستند ولی هر هفته در اسپانیا 300 هزار نفر در ورزشگاه فوتبال تماشا میکنند، آن هم فوتبالی که لیگ داخلی است. بنابراین در کشور مذهبی مثل اسپانیا در ماه به طور میانگین 50 درصد جمعیت این کشور فوتبال را از نزدیک و دور میبینند و بدان وابسته هستند.
وی افزود: در نتیجه، رهبر کلیسای اسپانیا حق دارد این پرسش را مطرح کند که آیا فوتبال جای دین را خواهد گرفت؟ کشور اسپانیا اینگونه نیست که پیشرفته نباشد کشور پیشرفته ای است، در انگلستان آمار بدتر از این است.
پورحسن خاطرنشان کرد: فوتبال خاصیتی و ذاتی دارد که میتوانیم این واژه را دربارهاش به کار بگیرم. بنابراین فوتبال هم یک پدیده اجتماعی و هم یک پدیده مدرن است.
وی درباره بخش دوم بحث خود گفت: پرسش دوم من این است که ما در فوتبال چه چیزی میبینیم که ممکن است جای فلسفه را بگیرد؟
وی با بیان اینکه مسئله دیگر «دیگری» است، ادامه داد: مرادم از دیگری دشمن فرضی است. ما میتوانیم زمین فوتبال را به سان زمین جنگ در نظر بگیریم، بازیکنان به عنوان سربازان و مربیان به سان فرماندهان. اما این جنگ خردمندانه است نه گلادیاتورگونه که به نیستی منتهی شود و همچنین نه نگاه شوالیه و نه نگاه تراژدی که نیچه از آن صحبت میکند، در آن حاکم است.
این استاد فلسفه با اشاره به اینکه در فوتبال ما در میانه امید و ترس قرار داریم، تصریح کرد: ولی در عین حال امید غلبه دارد و در فوتبال تا آخرین لحظه میتوانید امیدوار بمانید.
وی یادآور شد: اگر در عربستان حاکمان اجازه دادن فتوا را به فقیهان نمیدهند و اگر فتوایی در این باره داده شود آن را بی اعتبار میدادند ناشی از قدرت فوتبال است.
وی درباره اینکه فوتبال چه قدرتی دارد، افزود: به نظر میآید ما در جامعه ایران فوتبال را برای فوتبالیستها گذاشتهایم، انگار برای صحبت درباره فوتبال باید حتماً از فوتبالیستی دعوت شود و حضور داشته باشد، در حالی که اینگونه نیست.
حسنپور در ادامه گفت: ویتگنشتاین واژه «گیم» (geme)و گادامر واژه «پلی» (pely) را به کار برد؛ گیم ویتگنشتاین دو نفره است و در آن دیگری چندان مهم نیست. ولی «پلی» گادامر درباره «دیگری» است و یک معنای عام دارد.
وی افزود: اگر معنای دیگری گادامر را در نظر بگیریم، فوتبال بدون دیگری معنا ندارد. دیگری در فوتبال خیلی مسئله مهمی است؛ چنانکه میبینیم عربستان نتوانست بر مسئله دیگری غلبه کند. من برای این عربستان را مثال زدم چون سعی کرده بود که با دیدگاه ایدئولوژیک حریف فوتبال شود، اما نتوانست بر آن غلبه کند.
این استاد فلسفه تشریح کرد: این «دیگری» فقط بازیکنان زمین نیستند، تماشاگران هم معیار هستند؛ بنابراین اگر در یک ورزشگاه همه طرفدار یک تیم باشند انگار از هنر، هیجان و جذابیت در آن ورزشگاه خبری نیست.
پورحسن خاطرنشان کرد: بنابراین زمانی که گواردیولا مقابل مورینیو قرار میگیرد جذابیت بالا میرود، در اینجا دیگری گواردیولا دیگر دشمن فرضی نیست، بلکه «مکمل» اوست؛ ما در باب زیبایی هم دقیقاً همین حرف را میزنیم.
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی اظهار کرد: فوتبال هم میتواند ابزار مهمی برای کشمکشها و درگیریها باشد و هم میتواند ابزار مهمی برای صلح باشد. این دیدگاه غالبی است که اکنون وجود دارد که من با آن موافق نیستم.
وی ادامه داد: ذات فوتبال ابزار نیست، پس ذات فوتبال نمیتواند هم بیمعنا و هم معنابخش باشد، لذا ذات فوتبال واقعیتبخش است.
وی ادامه داد: اینگونه نیست که شما بگوید من از فوتبال برای گسترش خشونت بهره میبرم، فوتبال در خود چیزی دارد که هر کاری کنید نمیتوانید از آن به عنوان ابزار خشونت استفاده کنید.
این اندیشمند دلیل این امر را مساوی بودن فوتبال با زندگی دانست و افزود: به همین دلیل، زمانی که زندانیان را مجبور به بازی فوتیال میکنید، برای آنها زندگی میآورد همچنان که دیگری آنجا هست برای آنها فهم جدیدی از زندگی حاصل میشود.
وی تاکید کرد: من معتقد نیستم فوتبال ابزار به هر سمتی است. ممکن است ناملایماتی مانند هر پدیده اجتماعی دیگری داشته باشد اما فوتبال نمیتواند خشونتآفرین باشد و این در دوران جدید مهمترین دستاوردی است که در ورزش رقم خورده است.
پورحسن درباره غلبه فوتبال بر تبعیض و قوممداری هم اظهار کرد: طبق آماری که گرفتم تیمها و کشورهایی که نتوانسته بودند براساس مبانی حقوق بشری بر بردهداری مجازی و اعتباری غلبه کنند با فوتبال توانستند بر آن غلبه کنند. اگر جامعه آمریکایی را نگاه کنید، همه میگویند در آن، سیاهپوستان سه برابر سفیدپوستان در زندان هستند. در واقع این جامعه به نظر خیلی از اندیشمندان ایدهآلترین؛ باز هم سیاهپوستان محرومتر نسبت به سفیدپوستان هستند.
وی افزود: در گذشته یک تیم از یک کشور نمیتوانست بپذیرد بازیکنانی از کشور دیگر برای آن تیم بازی کنند. اما امروزه تیمهایی هستند که حتی یک بازیکن از کشور خود ندارند و این یعنی فوتبال توانسته است بر تبعیضهای نژادی غلبه کند؛ فقیر و غنی، ارباب و بنده، قوی و ضعیف، همه در مقابل فوتبال راهی جز پذیرش قواعد فوتبال ندارند.
وی خاطرنشان کرد: من از «هویت جدید» صحبت کردم و منظورم این است که فوتبال در حال ساختن وضع جدید است. فوتبال میتواند بسیاری از قواعدی را که ناملایمات زندگی برای ما به دنبال آورده است، کنار بزند. به اعتقاد من، چون فوتبال مبتنی بر زیبایی انسانشناسانه است.
این استاد فلسفه ادامه داد: یک کشیشی در کاستاریکا میگوید فوتبال نه تنها یک کیش و آیین شده است بلکه مذهب آمریکای لاتین شده است، براساس آماری که یک موسسه در انگلستان انجام داده است آنهایی که تا سال 2002 به کلیسا میرفتند حدود 756 هزار نفر بودند و طبیعتاً امروز کمتر نیز شده است، ولی وقتی آمار فوتبال را نگاه میکنیم، نزدیک به 35 میلیون نفر «فوتبالرو» هستند؛ یعنی دغدغه فوتبال دارند و یعنی فوتبال حتی تاثیرگذار در تنظیم و برنامهریزی زندگیشان است.
وی تصریح کرد: این ما ایرانیان نیستیم که شهر را با یک پیروزی تعطیل میکنیم، در انگلستان، اسپانیا و پرتغال هم این اتفاق رخ میدهد. پس اینگونه نیست که بگویم فوتبال توطئه استعمار کشورهای دیگر است.
پورحسن در ادامه درباره رابطه فوتبال و صلح اظهار کرد: فوتبال میتواند بین کشورهایی که با هم خصومت جدی دارند، نزدیک ایجاد کند و این ذات فوتبال است. بنابراین از منظر فلسفی فوتبال میتواند بنیادی برای صلح باشد؛ آینده بشر اگر مبتنی بر صلح نباشد هرگز مبتنی بر تمدن نخواهد بود.
پور حسن در پایان با اشاره به اینکه شاید فوتبال به همراه فلسفه نیرومندترین بنیاد بشری باشند، بیان کرد: اما اگر فوتبال را جامعهشناسانه ببینیم، میگوییم نه! اینطور هم نیست و در آن صورت پسینی میبینیم؛ یعنی آیا ما میتوانیم بر جریانات امروز فوتبال غلبه کنیم و به ذات آن جهت بدهیم تا با این بسط وجودی سنجهای برای صلح آینده بشریت تعیین کنیم.