این دانشآموخته دکتری با بیان اینکه در جامعه ایرانی بدن زنانه یک بدن اروتیک است، گفت: در ایران بدن زن جنسیتر از بدن مردانه فهم میشود و همزمان به عنوان ابژه تحت مالکیت مرد، تحت مالکیت خداوند و ابژه تعبد تعریف میشود در حالیکه در جامعه فرانسه بدن زنانه در تملک زن است و فقط ابژه جنسی فهم نمیشود.
به گزارش عطنا، «اولین همایش ملی مسائل اجتماعی زنان» به همت دانشگاه علامه طباطبائی با همکاری دیگر دانشگاههای علوم انسانی کشور و مراکز تخصصی مطالعات زنان با حضور جمعی از استادان و دانشجویان متخصص حوزه مطالعات زنان دوشنبه، ۱۰ اردیبهشتماه و سهشنبه، 11 اردیبهشتماه در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد.
طاهره خزایی، دانشآموخته دکتری در پنل دوم این همایش با موضوع «زنان و هویت» به ارائه مقاله خود با عنوان «خود زنانه در گذار به زنانگی هژمون؛فهم تنشهای تجربه شده زنان ایرانی مهاجر در فرانسه» پرداخت که در ادامه میخوانیم؛
به طور کلی حوزه جنسیت بحث چالشبرانگیزی برای جامعه ایرانی است و بحث پوشش در ایران چون یک بحث فردی نیست و هنجارهایی است که به نوعی توسط حکومت و دولت تعریف میشود و به زنان تحمیل میشود با جامعه فرانسه که بحث پوشش، انتخاب فردی است که با هنجار اجتماعی کاملا متفاوت است، بحث اینجاست وقتی که یک زن ایرانی با بدن زنانهاش وارد جامعه فرانسه میشود فهم او چه تغییری میکند و چه استراتژیهایی را به کار میگیرد؟
جنسیت، یک نیمه برساخته اجتماعی تعریف شده است اینکه فرد در بههمریختگی معنایی در تعریف شوتز در فرآیند تجربه اجتماعی به واسطه کار خودش را نمایان میکند؛ جنسیت در قالب رفتارها و انتظارهای جنسیتی زنانه و مردانه فهم میشود، در جامعهپذیری جنسیتی فهم یا قائل شدن به یک سری ویژگیهای جنسیتی برای خودش به عنوان زن یا مرد معنای خود فردیش را میسازد.
و چون این معنای خود فردی در طول در زندگی فرد دستخوش تغییراتی میشود که فرد به عنوان یک تجربه اجتماعی به دستکاری، نوآوری و بازتولید در این ذخیره فهم خودش از جنسیتش میپردازد اینکه در شرایط بههمریختگی معنایی یک نوع گسیختگی و شکافی ایجاد میشود و در اجتماع فرد و خود زنانهاش تنشی را تجربه میکند.
با ۲۴زن ایرانی ۲۶تا ۴۲ ساله متولد یا جامعهپذیر شده در جامعه پساانقلابی گفتوگو کردم که یک تا ۱۵سال در فرانسه که تجربه زندگی در فرانسه را داشتند مصاحبه عمیق نیمهساختاریافته انجام شد؛ اینکه زن ایرانی با چه زمینه و پیش زمینهای وارد جامعه فرانسه شده که فهم از بدنش را شکل میدهد.
مفهوم نظم جنسیتی درواقع شیوههای تاریخی مفصلبندی جنس و جنسیت و رفتار جنسی در جامعه با نهادهای کار خانواده سیاست و مذهب تعریف شده است؛ هر جامعهای نظم جنسیتی خاص خودش را دارد سه مفهوم را در نظر گرفتم که بفهمم از مفصلبندی آنها این نظم جنسیتی در فرانسه و ایران شکل گرفته است؛ این سه مفهوم شامل معنای بدن زنانه، فهم از برابری میان دو جنس و چگونگی مفصل بندی که درواقع یک بازی اجتماعی را شکل میدهد است.
در جامعه ایرانی بدن زنانه یک بدن اروتیک، جنسیتر از بدن مردانه فهم میشود و همزمان به عنوان ابژه تحت مالکیت مرد، تحت مالکیت خداوند و ابژه تعبد تعریف میشود در حالیکه در جامعه فرانسه بدن زنانه در تملک زن است و فقط ابژه جنسی فهم نمیشود طبق نظرکوفمن بدن زنانه ابژه جنسی، ابژه زیباییشناختی و ابژه بیاهمیت و پیش پاافتاده فهم میشود.
دومین مولفه سازنده نظم جنسیتی نسبت بین دو جنس است، در جامعه ایرانی برابری میان زن و مرد وجود دارد یعنی گفتمانی که وجود دارد برابری زن و مرد را مورد تاکید قرار میدهد اما این برابری بر پایه تمایز بین دو جنس است درحالی که نظم جنسیتی فرانسه برابری که بین دو جنس است بر حداقل تفاوت بین دو جنس تاکید میکند.
سومین مولفه این است که فهم از بدن زنانه با فهم از برابری چطور مفصلبندی میشوند و بازیای که پیرامون بدن زنانه به عنوان ابژه مرکزی تجربه شکل میگیرد چه چیزی است؟
در جامعه ایرانی در ترکیب برابری برپایه تفاوت و تمایز بین دو جنس و فهم از بدن زنانه به عنوان ابژه شهوانی و اروتیکبازیای که شکل میدهد غیرجنسیسازی بدن زنانه با هدف غیرجنسیسازی فضاهای همگانی و اجتماعی است در حالی که در جامعه فرانسه این بازی ذیل رهاسازی بدن زنانه از همه الزامهای تحمیل شده به فرد از منابع بیرونی مانند دین انجام میشود.
وقتی که زن ایرانی وارد جامعه فرانسه میشود پیش زمینه فهمش از بدن زنانه، پوشش و هنجارهای پوششی در بههم پیچیدگی دو پیش زمینه شکل میگیرد:۱- پیشزمینه پیشینی ۲-دو پیشزمینه پسینی
در مورد پیشزمینه پیشینی، روایت مهاجران ایرانی وقتی که وارد جامعه فرانسه میشوند این است که دچار شگفتزدگی و غافلگیری میشوند به خاطر این است که یک شکافی بین تجربه تصویر زن فرانسوی در واقعیت با آنچه که در جامعه ما تصویر شده است، حس میشود.
برای اینکه تصویر بازنمایی شده از زن غربی در ذهنیت میان غالب جامعه ایرانی زنی است که نه تنها برابریخواه بلکه فمنیست و با هدف برابری با مردان بر تفاوتها و جذابیتهای بدنی بویژه سرمایههای زنانه سرمایهگذاری نمیکند و حضورش در فضای اجتماعی و همگانی نه با ظاهری جنسی و زنانه بلکه غیرجنسی و خنثی است اما واقعیت زندگی در جامعه فرانسه نشان میدهد کم نیستند تعداد زنان فرانسوی و اروپایی که در فضاهای همگانی کدهایی نه تنها زنانه که جذاب و اروتیک را به همراه دارند که این فاصله بین تصویر بازنمایی شده از زن به جایگاه زبان انگلیسی برمیگردد.
در جامعه دانشگاهی ایران برای اینکه ما بیشترین شناختی که از فمنیست به عنوان یک جنس رهاییبخش و مبارزه برای برابری و تبعیض جنسیتی داریم از شاخه فمنیست انگلیسی-آمریکایی است در حالی که در فمنیست شاخه انگلیسی-آمریکایی برخلاف فمنیست فرانسوی-آلمانی بهرهگیری از زنانگی و سرمایههای جنسی زنانه یعنی هر چیزی که مربوط به بدن و تواناییهای خاص زنانه است به مثابه منبع قدرت مورد تردید قرار میگیرد و طرد میشود.
زمینه پسینی که شکل میگیرد ترکیبی است از پروپاگاندای سیاسی-رسانهای رسانههای غربی بر ضد حکومت دینی در ایران و همچنین ترکیبی با کلیشههای درهم پیچیده جنسیتی، قومیتی و دینی در ارتباط با زن ایرانی به عنوان یک زن خاورمیانهای و مسلمان، تصویر رسانهای بازنمایی شده از زن ایرانی در رسانههای غربی از یک سو ریشه در واقعیتهای جامعه پساانقلابی و تغییرات ایجاد شده در حوزه حقوق جنسیتی در قالب بازگشت به گفتمان فقه سنتی شیعه با تاکید بر تفاوت میان دو جنس دارد و بحث حجاب را از هنجار عرفی-اجتماعی و هنجاری اجباری با پشتوانه قانون تبدیل کرده است.
موضوع بعدی هم به بحثهای سیاسیای که حکومتهای غربی همیشه در تنش هستند برمیگردد یعنی رابطه ایران با حکومتهای غربی یک رابطه در تنشی است که در بستر این زمینه تصویر شکل میگیرد.
در بعد قومیتی-جنسیتی تصویر بازنمایی شده از زن ایرانی مثل زنهای غیرسفیدپوست بویژه زنان مسلمان خاورمیانه از یک سو تصویر زنی است جذاب اما پوشیده شده که از نگاه مردانه به وسیله حجاب و پوشش دینی اما اروتیک و برانگیزاننده خیالهای جنسی به واسطه پوشیدگیاش قربانی نظام پدرسالارانه مذهبی و سنتی است.
در این دو وجه یعنی قومی و جنسیتی تصویر بازنمایی شده از زن ایرانی تصویری کم و بیش همانند با تصویری که از زن خاورمیانه مسلمان در کشورهای دیگر بازنمایی شده یعنی زن سرکوب شده از سوی نظم جنسیتی پدرسالارانه سنتی و دینی و در سطح خرد در حالی که در وجه سیاسی این تصویر بازنمایی شده از زن مسلمان خاورمیانه بازنمایی شده متفاوت است درواقع زن ایرانی زنی بازنمایی میشود که همزمان از سوی سیستم پدرسالارانه سنتی و دینی در سطح خانواده سرکوب و به حاشیه رانده میشود هم از سوی سیستم سیاسی-مذهبی در سطح کلان حکومت دینی و پسا انقلابی، این زمینهای است که تجربه زن ایرانی از بدنش را شکل میدهد.
زن ایرانی مهاجر به جامعه فرانسه چه استراتژی و مواجههایی به کار میبرد؟ نخستین سنخ ذیل بسیج منابع و سرمایه جنس زنانه انجام میگیرد بدن زنانه در این سنخ از کار روی خود زنان به عنوان ابژه شهوانی و زیباییشناسی فهم میشود، استراتژی پایه ادغام در جامعه میزبان و تاکتیکهایی به کار گرفته شده است بهرهگیری از کدهای پوشش زنانه و جذاب و اروتیک که در موقعیتهای کنش متقابل و تعاملهای اجتماعی به عنوان منبع قدرت زنانه در چانهزنیها با دیگری مردانه مورد استفاده قرار میگیرد.
در واقع با ارائه خود زنانه به دیگری بویژه دیگری مردانه در قالب دو کد پوشش و رفتاری انجام میشود یکی پوشیدن لباسهای تنگ، کوتاه تا سکسی و مدیریت دیده شدن بخشهایی از بدن با هدف بالابردن جذابیتهای فیزیکی و تقویت مهارتهای برقراری رابطههای اجتماعی بویژه با دیگری مردانه که یک زنانگی عشوهگرانه و لوند در رفتارها و ژستها که با هدف بالا بردن جذابیتهای اجتماعی انجام میشود این تاکتیکها زنانگی زن ایرانی را به زنانگی هژمون فرانسوی نزدیک میکند.
«زنانگی هژمون» زنانگیای است که در توافق با زمینههای اجتماعی و تاریخی خودش شکلهای مختلفی دارد و کاملا نسبی تلقی میشود بنابراین هر چند شکلهای مختلفی از زنان در جامعه فرانسه مانند جامعه ایرانی ارائه میشود اما برپایه تجربه زن ایرانی مهاجر زنانگی هژمونیک در فرانسه همچنان زنانگی جذاب، اروتیک و سکسی است زنانگی هژمون را در جامعه فرانسه بیشتر در تبلیغات تلویزیونی، در فضای همگانی و مجلههای زنان می توان مشاهده کرد.
دومین سنخ در سرپیچی از ایدهآلهای جنسیتی زنانه خودش را نشان میدهد که نتیجه آن به حاشیه راندهشدن از بازیهای اجتماعی میان دو جنس همراه با فریبندگی در جامعه میزبان است بدن زنانه به عنوان ابژه رهاییبخش به واسطه رهایی از کلیشههای جنسیتی زن فهم میشود و ابژه پیش پا افتاده در روابط با دیگری است.
استراتژی اصلی ادغام با اجتماع فمنیستها در قالب تاکتیکهایی که با کلیشههای جنسیتی زنانه که بازنماییکننده زن به عنوان ابژه ضعیف، جنس ضعیف و زیبا بازنمایی میشود.
در تعریف معیارهای زنانگی هژمون جایگاه مهاجر به مثابه فردی بیگانه و نابرابر از نظر دسترسی به فرهنگ مقتدر باعث میشود که تعریف معیارهای زنانگی هژمون در تجربه زنان همچون سیستم بازار و ذائقه مردانه تعریف میشود و کسی که زنانگی زن مهاجر را قضاوت میکند مرد اروپایی سفیدپوست است.