دانشیار انسانشناسی پژوهشگاه علومانسانی، آموزشعالی را محل رشد و بالندگی ظرفیتهای شناختی، اخلاقی و وجودی انسان دانست و گفت: دانشگاه عموماً برای تربیت و پرورش انسان مدرن گسترش پیدا کرده است و به همین دلیل «مسأله آموزش» را باید بواقع مهمترین مسأله آموزشعالی در نظر گرفت.
به گزارش عطنا به نقل از ایران، دکتر نعمتالله فاضلی وقتی رئیس دانشگاه معتبری چون هاروارد درباره «از تپش افتادن قلب دانشگاه» سخن میگوید، این پرسش به ذهن متبادر میشود که چرا و چه زمانی این قلب از تپش میایستد؟ میتوان گفت وقتی دانشگاه قادر نباشد روح را در دانشجویان بدمد از کارکرد اصلی خود دور شده و بتدریج از تپش باز میایستد.
اما قلبِ آموزشعالی کجاست؟ معتقدم، قلب آموزش عالی «دوره کارشناسی» است؛ چون دورهای است که نقش پایهای دارد. و اگر این دوره نتواند به جامعه پذیری دانشگاهی منجر شود و روح و خون را در دانشجوی ما بدمد، به خسران بزرگی دامن زده است. زیرا دوره کارشناسی در خود، چهار سالی از دوره جوانی را دارد که در این دوره بیشترین آمادگی شناختی و روانی برای یادگیری وجود دارد و فرصتی برای استقرار دانشجویان در یک فرهنگ جدید است.
دوره کارشناسی قلب آموزش عالی است، چون فرد طولانیترین زمان را در آموزشعالی طی میکند و دانشجو در این دوره، به تجربهای از زیست - جهان میرسد و هویت دانشگاهی او سامان میگیرد؛ چون سن جامعه پذیری مجدد و هویت نسلی است، سن استقلال یافتن از خانواده است و دانشجویان میتوانند انتخاب کنند و بیندیشند.
دوره «کارشناسی» قلب آموزشعالی است، چون بیشترین جمعیت آموزش عالی را به خود اختصاص میدهد و ما بیشترین فضاهای آموزشعالی را به آن اختصاص دادهایم. اما چرا امروز از افول این دوره سخن میگوییم؟ من چند مؤلفه اساسی را در این زمینه مؤثر میدانم:
1. در دوره کارشناسی با کمبود استاد مواجهیم. در حالی که اساسیترین بخش آموزشعالی «استادان» هستند. ظرفیت آموزشی استادان ما به مرحله تحصیلات تکمیلی سوق داده شده است، درحالی که باید در این دوره از زبده ترین استادان استفاده کرد. از این رو، معتقدم قلب آموزشعالی از کار افتاده است چون استادان زبده در این مقطع کم داریم.
2. ارزش نمادین دوره کارشناسی فرو ریخته است. در حالی که در گذشته کسی که لیسانس داشت، واجد اعتبار و تشخص اجتماعی و علمی بود.
3. دوره کارشناسی از سوی نظام آموزشی منزوی و تنها شده است. مهمترین کاری که نظام آموزشی در رابطه با دوره کارشناسی باید انجام دهد «کنترل کیفی» است؛ این در حالی است که اساساً ما در این دوره هیچ نوع ارزشیابی نداریم.
4.نظام ارزشیابی ما در دوره کارشناسی ظرفیتهای شناختی و عاطفی و اخلاقی دانشجویان را نه بالا میبرد و نه ارزشیابی میکند. در بهترین حالت حافظه کوتاه مدت و اطلاعاتمحور آنان را ارزشیابی میکند.
5. دوره کارشناسی ناتوان از خلق انرژی و تکیهگاه عاطفی برای دانشجویان است. ناتوان از خلق انگیزش برای یادگیری و یاددهی است. این در حالی است که مهمترین کاری که دوره کارشناسی باید انجام دهد، پیوند وجودی بین منِ یادگیرنده با فضای یادگیری و رشته و دانشگاه است. متأسفانه برونداد ما امروز از آموزشعالی کالاهای آموزش عالی است نه انسانهای آموزش عالی.