۲۶ مرداد ۱۳۹۶ ۱۵:۱۶
کد خبر: ۱۳۳۸۰۴
moalem

آموزگار فداکار عشایری امروز تجلیل می شود. «عزیز محمدی‌منش»، معلم فداکار لرستانی است که سال‌ها دغدغه‌اش، تعلیم و تعلم به کودکان عشایری است که در مناطق محروم و صعب‌العبور زندگی می‌کنند و از داشتن مدرسه و کلاس درس محرومند.
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه ایران، از روزهایی که با خواهش و التماس پیش مسئولان وزارت آموزش و پرورش می‌رود بلکه آنها کمکش کنند تا مدرسه‌ای و معلمی را برای برخی از روستاییان بفرستند اما او فقط در تمام این سال‌ها از مسئولان آموزش و پرورش شنیده که برای تحت پوشش قرار دادن آموزش همه دانش‌آموزان بودجه کافی ندارند برای همین خودش دست به کار می‌شود. به روستاهایی می‌رود که مدرسه ندارند، برای این کودکان مدرسه می‌سازد و خواندن و نوشتن به آنها یاد می‌دهد.
«عزیز محمدی‌منش»، معلم فداکار لرستانی است که سال‌ها دغدغه‌اش، تعلیم و تعلم به کودکان عشایری است که در مناطق محروم و صعب‌العبور زندگی می‌کنند و از داشتن مدرسه و کلاس درس محرومند. او با تلاش زیاد برای آنها قلم، دفتر و کتاب تهیه می‌کند و با گذر از رودخانه‌ها و کوه‌ها خود را به آنها می‌رساند تا خواندن و نوشتن را بیاموزند. الگوی او «محمد بهمن بیگی» معلم کهنه کار ایلیاتی است که نخستین مدارس را برای عشایر برپا کرد. خودش می‌گوید که دوست دارد قدمی بردارد بلکه کمی از درد و رنج کودکان عشایر کم کند. بارها و بارها طی گفت‌و‌گو تأکید می‌کند دختران و پسران زیادی چشم انتظار معلم و کلاس درس هستند. آنها منتظرند بلکه کسی برایشان کاری کند و خیلی‌ها همچنان در همین رؤیا مانده‌اند. عزیز محمدی منش 38 ساله به اندازه تمام لحظه‌های زندگی‌اش به مردم عشایر کمک کرده است. او معلمی را از 20 سالگی شروع کرده، دو سالی در دانشگاه تربیت معلم درس خوانده و 8 سال هم به عنوان معلم حق التدریس در روستاهای لرستان به دانش‌آموزان درس داده و حالا 8 سالی می‌شود که معلم پیمانی وزارت آموزش و پرورش است و کارش در این 8 سال شناسایی روستاهایی است که دانش‌آموز دارد اما معلم و مدرسه نه. خودش می‌گوید: «اهل کوه و کوهستانم. از طبیعت سیر نمی‌شوم. من یک شخصیت شهری و یک شخصیت عشایری دارم. اما خودم را متعلق به کوه نشین‌ها می‌دانم. هیچ وقت خودم را پایبند شهر و شهرنشینی نکرده‌ام برای همین وقتی معلم شدم با خودم عهد بستم که فقط برای کوه نشین‌ها معلمی کنم. محبت و میهمان نوازی آنها برایم همه چیز است. به همین خاطر همیشه از این کوه به آن کوه می‌رفتم و این مدل زندگی موجب شد تا نتوانم ازدواج کنم. البته صحبت‌هایی برای ازدواج شده و از همان ابتدا به همسر آینده‌ام هم گفتم که اهل ماندن در یک منطقه نیستم. برای من باسواد کردن کودکان نخستین اولویت است.» این معلم فداکار درباره چگونگی شناسایی دانش‌آموزان بی‌سواد عشایر می‌گوید: «نوروز هر سال به کوه می‌روم. 7 شبانه روز فقط راه می‌روم مناطقی را پیدا می‌کنم که در آنجا عشایر حضور دارند. وارد منطقه می‌شوم و درباره وضعیت کودکان می‌پرسم. خیلی وقت‌ها کودکان و نوجوانانی در این مناطق وجود دارند که الفبای خواندن و نوشتن را نمی‌دانند. با خانواده‌ها حرف می‌زنم با کمک همان عشایر مدرسه سنگی درست می‌کنیم و از مهرماه سال تحصیلی بعدش من در همان مدرسه می‌مانم. اوایل کار وقتی می‌فهمیدم در روستایی تعدادی کودک و نوجوان بی‌سواد وجود دارد سریع به منطقه آموزش و پرورش اطلاع می‌دادم اما می‌دیدم که آنها هیچ کاری برای دانش‌آموزان نمی‌کنند برای همین تصمیم گرفتم خودم دست به کار شوم.»
او برای اثبات حرفش هم این چنین توضیح می‌دهد: «سال 92 بود که روستایی را پیدا کردم که 114 کودک و نوجوانش سواد خواندن و نوشتن نداشتند. این تعداد دانش‌آموز بسیار زیاد بود به شهر آمدم و با مدیرکل استان صحبت کردم او گفت که هیچ کمکی نمی‌تواند بکند چون بودجه ندارند. این بچه‌ها هنوز معلم ندارند و همچنان بی‌سواد هستند هر باری که به مسئولان درباره این کودکان و نوجوانان حرف می‌زنم آنها پشت گوش می‌اندازند. خیلی وقت‌ها در سفرهایم با خانواده‌هایی آشنا شدم که دستشان به دهنشان می‌رسید و دختر و پسرشان را به شهر فرستادند تا درس بخوانند اما خیلی از دخترها به خاطر نگاه سنتی خانواده به سن 14 سال که می‌رسند به خانه بخت می‌روند.»
شعارش این است «ایران سرای من است» برایش فرقی نمی‌کند خرم آباد باشد یا خوزستان هر کجا که دانش‌آموز باشد و مدرسه‌ای نباشد او دست به کار می‌شود: «یاد دادن الفبا چیز زیادی نمی‌خواهد یک مدرسه، یک تخته سیاه و پرچم. نشان پرچم برای اهمیت مدرسه است تا خانواده‌ها بدانند که اینجا خانه نیست. تا حالا هم به 360 دانش‌آموز مستقیم خواندن و نوشتن یاد داده‌ام و 300 دانش‌آموز هم غیرمستقیم با فرستادن کتاب، خواندن و نوشتن یاد گرفتند و تا امروز هم توانسته ام 20 مدرسه بسازم.»
او علاوه بر معلمی بیش از 10شغل دیگر هم دارد؛ هم مدیر است و هم معاون والبته یک سرایدار. او علاوه بر این آشپز و فیلمبردار عشایر برای عروسی‌ها، هیزم شکن، آرایشگر، محیط‌بان، پرستار، همکار اورژانس هوایی وبعضی وقت‌ها هم کمک چوپان می‌شود. اینها برایش لذت‌بخش است: «کوه نشین‌ها و امثال این بچه‌ها به من نیاز دارند. من نباشم خیلی هاشان از دست می‌روند.خیلی وقت‌ها مددکار خانواده‌ها می‌شوم متأسفانه در استان مواد مخدر زیاد است؛ برخی از پدرها جلو کودکانشان تریاک می‌کشند و در تحقیقی که کردم متوجه شدم پسران هم از پدران الگو برمی‌دارند برای همین چند سالی می‌شود که با خانواده‌ها درباره این رفتار حرف می‌زنم. از آسیب هایش می‌گویم. البته دختران این منطقه هم خیلی مشکل دارند خانواده‌ها خیلی زود آنها را شوهر می‌دهند برایشان هم فرقی نمی‌کند که همسر آینده‌شان معتاد باشد یا نه. من تکلیف دارم که برای این دختران کاری کنم اما تاکنون نتوانسته‌ام.»
امروز قرار است فرهنگستان هنر و سازمان عشایری به پاس فعالیت‌هایش از او قدردانی کنند.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار