قرائت بیانیه مشترک توافق هسته ای توسط وزیر امور خارجه ایران و مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و به دنبال آن صدور قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد خط پایانی بر 23 ماه مذاکره بین ایران با نمایندگان گروه 1+5 بود
این مقطع زمانی نقطه عطفی در تاریخ روابط خارجی ایران محسوب می شود و اهمیت آن به حدی است که از ابعاد مختلف به بررسی آن پرداخته خواهد شد؛ با این حال تاثیرات منطقه ای توافق ایران با گروه 1+5 توجه بسیاری از ناظران را به خود جلب کرده است.
به گزارش عطنا به نقل از ایرنا ،در همین زمینه دکتر شجاع احمدوند استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی در گفت و گو با ایرنا بر این نکته تاکید می کند که ایران حفظ آرامش، ثبات سیاسی و امنیت در منطقه را نه در گرو تعمیق و توسعه رابطه با امریکا بلکه در گرو همکاری همه قدرت های منطقه و لو با عربستان و ترکیه میداند.
احمدوند اعتقاد دارد یکی از مهمترین تلاش های ایران در دوره پساتحریم و متعاقب توافقنامه هسته ای در امور منطقه باید این باشد که ذهنیت نظامی- امنیتی که از ایران توسط عربستان و اسرائیل ساخته شده است، را اصلاح کند و با تشکیل قطب های قدرت با قدرت های منطقهای چون ترکیه و پاکستان در جهت توسعه اقتصادی منطقه بکوشد.
استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه همچنین می گوید: محور حمایتها و کمکهای غرب به دولت اسرائیل بر مبانی پروژه ایران هراسی سامان گرفته است. اینک در پرتو توافق به دست آمده طبیعی است که این سلاح کارساز از دست آنها گرفته شده و حتی بیتابیهای آنها برای دولت آمریکا و برخی سیاستمداران واقع بین آن نیز خیلی اعتبار ندارد.
وی همچنین بر این باور است سران رژیم صهیونیستی بیش از هر کس دیگری قدرت و توان ایران را میشناسند وبه هیچ وجه ریسک بالای هر گونه اقدام غیرمعمول علیه ایران را برای خود نخواهند پذیرفت.
مشروح گفت و گوی ایرنا با دکتر شجاع احمدوند به شرح زیر است:
** دولت تدبیر و امید همکاری های منطقه ای را یکی از اولویت های سیاست خارجی خود اعلام کرده است. ایران و عربستان به عنوان دو قدرت اصلی منطقه به شمار می روند. سمت و سوی سیاستهای این دو کشور در سالهای اخیر به کدام مسیر بوده است و آِیا می توان با توافق هسته ای امیدوار به کاهش تنش ها در منطقه بود؟
نگاهی به وضعیت بازیگران منطقه ای طی سالهای گذشته نشان می دهد که بازیگران مذکور در ایفای وظایف منطقه ای خود حتی در قبال شرکای قدرتمند برون منطقهایشان ناموفق بوده اند. به عنوان یک نمونه می توان به عربستان اشاره کرد. اگر منطق مسلط دنیای مدرن را پذیرفتن 'غیر' یا other و رعایت حقوق اقلیت ها تلقی کنیم که قدرتهای بزرگ نیز همواره آن را مورد تأکید قرار داده اند.
سوال این است آیا عربستان که خود را قدرت مهم منطقه دانسته از سویی خود را ام القرای عالم اسلامی تلقی می کند و از سوی دیگر روابط نزدیک با غرب برای خود متصور است، آیا توانسته است این خواسته اولیه کشورهای اسلامی و حتی دنیای غرب یعنی رعایت حقوق اقلیت شیعه در بخشهایی از جامعه عربستان و مردم یمن را مراعات کند؟
به نظر می رسد عربستان هرگز نتوانسته است این اقلیت را به خود جذب کند. اگر واقعا عربستان دیپلماسی قوی و معقولی داشت باید به هر طریق ممکن با اعطای برخی حقوق به این اقلیت های آنها را در کنار خود نگهدارد. اینکه این دولت چه رفتاری با اقلیت شیعه کرده که آنها را تا سرحد انفجار پبش برده حکایت از ناکارآمدی دستگاه سیاست داخلی این کشور دارد.
این ناکارآمدی داخلی به ناکارآمدی در عرصه سیاست خارجی نیز کشیده شده و باعث شده عربستان وارد منازعه ای شود که هم زندگی اهل یمن را به نابودی کشاند و هم خود را بیش از پیش در منظر و مرعی جهانیان منزوی سازد.
اما از این طرف به نظرم سیاست ایران در این زمینه تا حد زیادی موفق بوده چرا که با قدرت نرم خود توانسته این اقلیت را به سمت خود بکشاند یعنی بدون نیاز به اقدامات نظامی- امنیتی و صرفا با کارهای آموزشی، فرهنگی و حمایتهای اقتصادی توانسته آنها را به خود جذب کند. عربستان به سبب اینکه در این منازعه خود را بازنده تلقی میکند تمام تلاش خود را در منطقه و بیرون از منطقه به کار میگیرد تا ترجمهای نظامی- امنیتی از قدرت ایران ارائه دهد.
البته همین تلاشها مشکلاتی نیز برای ایران به وجود آورده و به نظرم یکی از مهمترین تلاشهای ایران در دوره پسا تحریم و متعاقب توافقنامه هسته ای در امور منطقه باید این باشد که ذهنیت نظامی- امنیتی که از ایران توسط عربستان و اسرائیل ساخته شده است را اصلاح کند و با تشکیل قطب های قدرت با قدرت های منطقهای چون ترکیه و پاکستان در جهت توسعه اقتصادی منطقه بکوشد بخصوص که جهان در پرتو این توافق ایران را به طور رسمی و قانونی به عنوان یکی از قدرت های منطقه ای به رسمیت شناخت.
این فضا ایران باید به جای تلقی نظامی- امنیتی دگر ساخته، تلقی اقتصادی، علمی و نرمافزاری از خود ارائه دهد. تمرکز بر مسائل واقعی مردم در فضائی که نزدیکی ما در پرتو توافق مذکور با قدرتهای جهانی بیشتر شده است سهل و آسانتر میشود.
** تهدید مشترک افراطی گری و تروریسم از جمله مباحثی است که خیلی ها انتظار دارند با همکاری ایران و غرب مقابله جدی با آن صورت بگیرد و در ویدئویی که قبل از توافق آقای ظریف منتشر کرد به آن اشاره شده بود.از نظر شما چه قدر می توان به این مسئله و اصولا مهار تروریسم امیدوار بود. با توجه به بسترهای اجتماعی فرهنگی و مذهبی افراطی گری و تروریسم در منطقه آیا مقابله سخت افزاری می تواند منجر به مهار این پدیده شود؟
تروریسم محصول سه عامل است: تحقیر، سؤ استفاده از تحقیر، بازگشت به سنت های پیشین؛در خصوص عامل نخست، به نظر می رسد افرادی که به هر علت بهویژه شرایط زیستی و خانوادگی با فقر مواجه بوده اند همواره در حاشیه زندگی قرار داشتهاند. البته این تحقیر در بیان برخی متفکران اجتماعی در قالب نموداری میان دو قطب انتظارات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ازسوئی و دستاوردها یا توانایی نیل به دستاوردهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از سوی دیگر است.
چنانچه دو محور انتظارات و توانائیها( خواه در امور فردی و خواه در امور اجتماعی) با هم رشد کنند یا با هم متوقف شوند و حتی اگر با هم نزول کنند اتفاقی نمیافتد، اما اگر مثلاً انتظارات رشد کنند و توانائیها متوقف،نزول یا رشد آهسته تری داشته باشند. شکاف میان این دو محور میتواند به تحقیر یا احساس تحقیر بینجامد؛ وضعیتی که فرد را به هر حال به سمت واکنشهای جبرانی و گاه افراطی میکشاند. اینجاست که پای دومین عامل به میان میآید و آن سؤ استفاده دیگران از این وضعیت است.
گروهی با در اختیار قرار دادن برخی امکانات افراد را تحریک میکنند که با این امکانات میتوان مانع رشد کسانی شد که عامل این تحقیرند. در اینجا فرد دچار یک پارادوکس اخلاقی میشود و آن اینکه آیا درست که من عقب ماندگی خود را با توسل به این شیوههای خشونت آمیز جبران کنم؟ و آیا استفاده از این ابزار برای نیل به هدف مشروع است؟
اینجاست که پای سومین عامل به میان میآید و فرد برای اینکه به لحاظ روحی خود را اقناع کند به سنتهای پیشین و در مورد افراطگرایان مذهبی به سنتهای دینی و وجوه افراطی آن مراجعه می کند و مشروعیت رفتارهای خود را از آنها الهام می گیرد. در منطقه خاورمیانه گروههای افراطی چون طالبان و داعش که سالهاست حیات سیاسی منطقه را تحت تاثیر قرار داده اند دچار چنین وضعیتی هستند.
مقابله با این پدیده مستلزم اقدامات بلندمدت و کوتاهمدت است.در بلندمدت به نظرم هزینههایی که صرف جنگها و منازعات بیحاصل قدرت میشود اگر صرف آموزش و توسعه اقتصادی مناطقی که ظرفیت رادیکالیسم دارند، بشود تا حدی زمینههای تحقیر مذکور را کمرنگ کرده یا از میان خواهد برد. اما در کوتاهمدت توافق کنونی میتواند همکاریهای جهانی که قطعاً ایران و امریکا دو رکن اساسی آن هستند را در منطقه گسترش دهد. ایران البته حفظ آرامش، ثبات سیاسی و امنیت در منطقه را نه در گروه تعمیق و توسعه رابطه با امریکا بلکه در گروه همکاری همه قدرت های منطقه و لو با عربستان و ترکیه میداند.
البته عربستان در کنار اسرائیل ایران را منبع تهدید در منطقه می داند و همین نگاه، سیاست منطقه ای آمریکا را نیز در قبال ایران دچار سؤ برداشت و کج فهمی کرده و ترکیه بهرغم مخالفت شدید با ایران در مسائلی چون بحران سوریه، ولی همچنان از دید ایران قدرت منطقهای غیرقابل اجتنابی محسوب میشود.
لذا چنین ساختار جدید و برداشت نو از امنیت میتواند قدرتهای منطقهای را بدون آنکه امریکا هم مخالفتی با آن داشته باشد به سوی مبارزه با افراطگرائی و خشونت سوق دهد. البته در اینجا احتمالا در کنار اموری که بالاتر به انها اشاره کردم در مواردی شاید مقابله سخت افزاری نیز بتواند تا حدی در کوتاه مدت منجر به مهار این پدیده در خاورمیانه شود ولی در بلند مدت باید به همان ریشه ها و علل پرداخت و این همگرائی و همکاری همه قدرتها بهویژه قدرتهای منطقهای و در رأس آنها ایران را میطلبد.
** برخی از کشورهای عرب منطقه به نظر می رسد از توافق ایران و غرب هراس دارند ریشه این هراس را در چه می بینید فکر می کنید توافق ایران و غرب در نهایت منجر به همگرایی منطقه ای شود یا واگرایی ها را تشدید می کند به ویژه با عنایت به تحولات یکی دو سال اخیر و اقدامات تهاجمی که عربستان طی ماههای اخیر در پیش گرفته است؟
متأسفانه تلقی برخی از کشورهای منطقه در اثر تبلیغات اسرائیل و عربستان و البته برخی ندانمکاریهای گذشته تلقی نظامی- امنیتی است و شاید ریشه ترس آنها از ایران همین است. البته هر کشوری نیز دلایل خاصی دارد.
اسرائیل طبیعی است که همواره بر روی موج این ترسها نشسته و توانسته دنیای غرب را با خود همراه کند. این روش اسرائیل سالهاست که حتی صدای پساصهیونیستها را در آورده است. به لحاظ تاریخی از اوایل دهه 90 واژه پساصهیونیسم در گفتار سیاسی اسرائیل نمودار گشت. این جریان ابتدا در سطح آکادمیک و در میان روشنفکران چپ اسرائیل مطرح شد و نخستین مسئلهای که متعرض آن شدند مسئله فلسطین بود.
به اعتقاد پساصهیونیستها بنیاد دولت اسرائیل به سبب غیرستیزی و نادیده انگاشتن حق فلسطینیان نامشروع است. برخی از متفکران آنها رفتار دولت اسرائیل در مقابل اعراب و فلسطینیان را مؤسس نوعی ساختار نازیستی میدانند. ایلان پاپِ از پیشتازان این تفکر علل شکلگیری این جریان را سه عامل تحول هویت و احساس ملی در میان شهروندان فلسطینی، انتفاضه فلسطین و جنگ لبنان و اولویت یافتن خصلت بیطرفی شرق شناسان بهویژه در مورد جنگ 1948 و تغییر کانون توجه از اسرائیل به هر دو سوی منازعه میداند. این دیدگاه در سطح آکادمیک باقی نماند و چون بحثی بر سر هویت است بنیانهای هویتی دولت اسرائیل را به چالش و پرسش گرفت. به هر حال این متفکران نیز این نگاه غیرستیزانه اسرائیل را بر نمیتابند و عامل بسیاری از مشکلات یهودیان امروز جهان را این نگاه افراطی دولت صهیونیستی میدانند.
صرف نظر از اسرائیل ما باید 'منطق همگرایی' را به عنوان منطق مسلط سیاستهای منطقهای خود در نظر بگیریم. این منطقی است که دنیا نیز چند دهه است به سوی آن رفته است. دعواهای سنتی منطقهای و حتی جهانی دیگر کارساز نیست، شاید به همین دلیل است که دیگر بمب اتم برای کسی قدرت محسوب نمیشود بلکه این نرم افزار، توان خلاقیت و نوآوری انسانی، پشتکار و کار مداوم و استفاده از منطق موقعیت است که قدرت محسوب میشود.
شما اگر اقتصاد امروز را با اقتصاد قدیم مقایسه کنید تنها کسی موفق است که توانسته باشد خواست های قدیم را با زبان و تکنیک امروزی که زبان و تکنیک نرم افراز است بیان کند. اقتصاد دیجیتالی امروز به لحاظ حجم، دامنه و سرعت مبادلات قابل مقایسه با گذشته نیست. طبیعتاً در منطق قدرت هم همین تحول اتفاق افتاده و لذا کسی منطق قدرت را میبرد که از رفتارهای انفرادی و واگرایانه بپرهیزد و همگرائی پیشه کند. این همان چیزی است که در پرتو توافق هستهای و دوره پساتحریم ما سخت به آن نیازمندیم.
ما در این توافق توانستیم جنگ را به گفتوگو تبدیل کنیم طبعاً وقتی در چنین سطحی این کار شدنی است در سطوح منطقهای راحتتر میتوان این الگو را تکرار کرد. عربستان امروز شاید به سبب جوانی و کم تجربگی کادر جدید مدیریتیاش رفتارهای دور از تدبیر را در پیش گرفته ولی به نظرم ایران اگر میخواهد نقش منطقهای خود را دیکته کند باید بتواند معادلات منطقه را با منطق همگرائی پیش ببرد و طبعاً رفع کدورتها با عربستان و ترکیه و برخی کشورهای دیگر عربی اولویت دارد بهویژه که برخی از این کشورها استقبال خوبی در حد ارسال پیام تبریک از توافقنامه هستهای به عمل آورده اند.
** گفته می شود دیگر خاورمیانه دیگر اهمیت سابق را برای آمریکا ندارد و این کشور در حال نقل مکان به شرق آسیاست این تحلیل را آیا شما قبول دارید ؟در این صورت آیا شاهد بازگشت به سیاست دو ستون نیکسون -کیسینجر خواهیم بود و آیا اساسا زمینه های چنین سیاستی در خاورمیانه فعلی موجود است ؟
من تصور نمی کنم که این منطقه هیچ گاه اهمیت خود را از دست بدهد. این منطقه کانون رشد ادیان بزرگ الهی است. بزرگترین آبراههای بین المللی از اینجا میگذرد. برخی از قدرتهای درجه اول سیاسی جهانی مثل روسیه و فرهنگی و تمدنی مثل ایران و مصر و بینالنهرین در این منطقه قرار دارند. بزرگترین دولتها و امپراتوریهای زمان باستان در این منطقه بوده اند.
منابع اصلی هیدروکربن جهان در این منطقه قرار دارد. حتی راههای بزرگ جهانی چون جاده ابریشم با اهمیت فرهنگی، تجاری و الگوهای حکومتمندی از این منطق میگذرد. لذا به این دلایل و دلایل متعدد دیگری که میتوان از ابعاد و زوایای مختلف به آنها پرداخت، این منطقه تا آینده قابل پیشبینی اهمیت خود را حفظ خواهد کرد. همه اینها برای امریکا و هر قدرت دیگری که بخواهد در کلاس جهانی رفتار کند مهم است.
البته شرق آسیا هم ویژگیهای خود را دارد و برای امریکا و سایر قدرتها مهم است که بدانند چگونه این کشورها که برخی از آنها بعد از جنگ جهانی دوم شکست خورده و مخروبه شدند با گذشت بیست سال از نو متولد شدند و اقتصاد دنیا را تحت سیطره خود قرار دادند. به همین خاطر است که امروزه فراگرفتن زبانهای شرق آسیا مثل زبان چینی مورد توجه قرار گرفته است.
اما این تنها یک جنبه از تحول دنیای جدید است و آن جنبه اقتصادی آنهم نه همه اقتصاد بلکه اقتصاد غیر انرژی آن است، در حالی که اقتصاد انرژی متمرکز در خاورمیانه است و فرهنگ، تمدن، آئین حکمرانی، تجارت و ... ریشه در این منطقه دارد. لذا هیچ قدرت جهانی نمیتواند از تعامل با این منطقه چشم بپوشد.
با این وصف این منطقه همچنان پُراهمیت باقی خواهد ماند، اما اینکه ما شاهد سیاست دو ستون نیکسون باشیم یا نه برای قضاوت قدری زود است. ولی آنچه مسلم است امریکا بعد از جنگ ویتنام و اتخاذ سیاست ویتنامیزه کردن مسائل منطقهای (vietnamization policy)، در منطقه خلیج فارس در تداوم این سیاست که منطق آن سپردن مسائل منطقهای به کشورهای منطقه با حمایت اتکائی امریکا بود سیاست دو ستون نیکسون (bipilar system of Nixon) را در پیش گرفت؛ ایران به عنوان ستون نظامی و ژاندارم امریکا در منطقه و عربستان به عنوان ستون اقتصادی قرار گرفتند و برخی بحرانهای منطقهای مثل سرکوب جنبش ظفار در پرتو این سیاست انجام شد.
اما امروز بازیگران منطقهای ضرورتاً همان بازیگران با همان دیدگاه ها نیستند. ایران خود قدرت منطقهای متفاوتی است که به هیچ وجه تابع سیاستهای امریکا نیست. عربستان هم ساختار سیاسی و قبیلهای و جوانی و کمتجربگی زمامدارانش اجاره ایفای چنین نقشی را در کلاس منطقهای به او نمیدهد مگر در یک همگرایی مثبت با قدرتهای بزرگی چون ایران.
اکنون امریکا بر سر یک دو راهی است یا اصرار بر بازی با همان متحدان قبلی منطقهای که نه تنها نتوانستهاند از منافع خود دفاع کنند، بلکه مسائلی مثل حقوق بشر و رعایت حقوق اقلیتها را نیز که جزو شعارهای جهانی امریکا بوده با بدترین شکل ممکن مورد بیتوجهی قرار داده و با آلودن دست خود به خون مردم یمن و قائل نشدن حق برای اقلیت شیعه عربستان چهره خود را در عرصه افکار عمومی جهانی مکدر ساختهاند یا با رعایت احترام با ایران و دست کشیدن از زبان تهدید و جانشین کردن آن با زبان تکریم در صدد کمک های نرم افزاری برای مهار خشونت و افراط گرایی باشد که این بهترین الگوست چیزی که در ویدئوی پخش شده از وزیر امور خارجه ایران آقای ظریف نیز مورد اشاره قرار گرفت و یکی از پیامدهای توافق هستهای را همکاری همه قدرتها برای مقابله با چالشهای مهم و مشترک یعنی افراط گرایی خشن و بربریت افسار گسیخته میداند.
اگر مقابله با این تهدید به یک اولویت جهانی تبدیل شود و همه کشورها منابع خود را برای مقابله با آن بسیج کنند میتوان شاهد جهانی آرامتر و توأم با صلح و امنیت بود.
** اسرائیل از ابتدای مذاکرات هسته ای مخالف سرسخت مذاکرات هسته ای ایران و غرب بوده است با این وجود و علیرغم نفوذ بسیار بالای صهیونیست ها در آمریکا توافق هسته ای به نوعی در مسیر اجرایی شدن قرار گرفت . آیا شاهد تغییر در سیاست های آمریکا در قبال اسرائیل هستیم فکر می کنید آیا در نهایت اسرائیل امکان ماجراجویی در قبال ایران را خواهد داشت یا مقامات این کشور بلوف می زنند؟
البته در مورد علت مخالفت شدید اسرائیل با این توافق خیلی جای بحث نیست.اسرائیل از ابتدا بنیاد نظام سیاسی خود را بر غیرستیزی گذاشته است. بهزعم بنده هر هویتی نیاز به غیر دارد،گاهی این هویتها غیر را جهت رشد خود می دانند مثل دانش آموز درس خوانی که برای پیشرفت نیازمند رقیب است، گاهی مانند دولت اسرائیل غیر را برای بهرهبرداری سودجویانه و استفاده از فضای ایجاد شده میخواهند. محور حمایتها و کمکهای غرب به دولت اسرائیل بر مبانی پروژه ایران هراسی سامان گرفته است.
اینک در پرتو توافق به دست آمده طبیعی است که این سلاح کارساز از دست آنها گرفته شده و حتی بیتابیهای آنها برای دولت امریکا و برخی سیاستمداران واقع بین آن نیز خیلی اعتبار ندارد.آن تصویر نظامی- امنیتی از ایران که در میان برخی از دولتهای منطقه مثل عربستان نیز طرفدار پیدا کرده عمدتاً در نتیجه القائات مکرر دولت اسرائیل اتفاق افتاده است.
دولت نتانیاهو حتی سیاست داخلی خود و موفقیت در انتخابات کنست را نیز با استفاده از این سلاح پیش برده است. چه بسا اگر این سلاح گرفته شود شانس او برای تصاحب دولت در ادوار بعدی نیز با مشکل مواجه شود. بخصوص که ایران در نظر و عمل نشان داده که قدرت منطقهای بودن را نه در دستیابی به سلاح اتمی بلکه در مشروعیت مردمی میداند. لذا این توافق احتمالا کار لابیهای قدرتمند اسرائیل در امریکا را نیز با مشکل مواجه خواهد ساخت.
اما در بعد تهدیدهای دائمی اسرائیل برای حمله و ماجراجویی برضد ایران هم باید گفت که هرچند بلوفینگ(bluffing) نیز بخشی از سیاست است و چارهای از آن نیست ولی گاهی اوقات این بلوفینگ آنقدر مبتذل می شود که خود بلوف زننده هم از آن منزجر میشود.
بخش عمده تهدیدهای اسرائیل از جنس این گونه بلوفینگهاست. اسرائیل خود میداند که ایران به لحاظ اغلب شاخصهای قدرت، یک قدرت منطقهای اجتناب ناپذیر است و البته هیچگاه از این قدرت برای تهدید یا تعرض به همسایگان و دیگران بهره نگرفته است. لذا اسرائیل بیش از هر کس دیگری قدرت و توان ایران را میشناسد وبه هیچ وجه چنین ریسک بالایی را برای خود نخواهد پذیرفت. ضمن اینکه با توافق به دست آمده مبنائی برای چنین تعرضی باقی نمی ماند.
تمام تلاش سالهای اخیر اسرائیل ترساندن امریکا و دولتهای منطقه از دستیابی قریب الوقوع ایرن به بمب هستهای بوده است و اینک که ایران رسماً اعلام کرده هرگز به دنبال چنین پروژهای نبوده و نیست چه جائی برای این دست ماجراجوئیها باقی میماند؟ لذا هر گونه رفتار از این نوع ازسوی اسرائیل با واکنش تند جهانی نیز مواجه خواهد شد. ضمن آنکه قدرت دفاعی ایران آنقدر قوی است که خیلی بعید است مجالی برای کوچکترین تحرکات داده شود.
اما اینکه آیا سیاستهای امریکا درقبال اسرائیل نیز تغییر کرده است یا نه؟ به نظر بنده هرچند نمیشود زودتر از موعد قضاوت کرد اما اینکه اسرائیل از ابتدای مذاکرات هستهای مخالفت تند و شدید خود را با این مذاکرات گاه و بیگاه به اطلاع زمامداران کاخ سفید رساند ولی تأثیری روی آنها نگذاشت و بهرغم نفوذ بسیار بالای آنها و لابیهای قوی و قدرتمندی چون ایپک در آمریکا، توافق هستهای مطابق برنامه از پیش تعیین شده پیش رفت خود حکایت از این میکند که شاید زمامداران فعلی اسرائیل در منظر زمامداران کنونی امریکا علائم شدیدی از 'چوپان دروغگو' بودن را به نمایش گذاردهاند.