۰۳ مرداد ۱۳۹۴ ۱۳:۴۷
کد خبر: ۱۳۲۳۲

قرائت بیانیه مشترک توافق هسته ای توسط وزیر امور خارجه ایران و مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و به دنبال آن صدور قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد خط پایانی بر 23 ماه مذاکره بین ایران با نمایندگان گروه 1+5 بود


download (1)


این مقطع زمانی نقطه عطفی در تاریخ روابط خارجی ایران محسوب می شود و اهمیت آن به حدی است که از ابعاد مختلف به بررسی آن پرداخته خواهد شد؛ با این حال تاثیرات منطقه ای توافق ایران با گروه 1+5 توجه بسیاری از ناظران را به خود جلب کرده است.


به گزارش عطنا به نقل از  ایرنا ،در همین زمینه دکتر شجاع احمدوند استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی در گفت و گو با ایرنا بر این نکته تاکید می کند که ایران حفظ آرامش، ثبات سیاسی و امنیت در منطقه را نه در گرو تعمیق و توسعه رابطه با امریکا بلکه در گرو همکاری همه قدرت های منطقه و لو با عربستان و ترکیه می‎داند.


احمدوند اعتقاد دارد یکی از مهمترین تلاش های ایران در دوره پساتحریم و متعاقب توافقنامه هسته ای در امور منطقه باید این باشد که ذهنیت نظامی- امنیتی که از ایران توسط عربستان و اسرائیل ساخته شده است، را اصلاح کند و با تشکیل قطب های قدرت با قدرت های منطقه‎ای چون ترکیه و پاکستان در جهت توسعه اقتصادی منطقه بکوشد.


استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه همچنین می گوید: محور حمایت‎ها و کمک‎های غرب به دولت اسرائیل بر مبانی پروژه ایران هراسی سامان گرفته است. اینک در پرتو توافق به دست آمده طبیعی است که این سلاح کارساز از دست آنها گرفته شده و حتی بی‎تابی‎های آنها برای دولت آمریکا و برخی سیاستمداران واقع بین آن نیز خیلی اعتبار ندارد.


وی همچنین بر این باور است سران رژیم صهیونیستی بیش از هر کس دیگری قدرت و توان ایران را می‎شناسند وبه هیچ وجه ریسک بالای هر گونه اقدام غیرمعمول علیه ایران را برای خود نخواهند پذیرفت.


مشروح گفت و گوی ایرنا با دکتر شجاع احمدوند به شرح زیر است:


** دولت تدبیر و امید همکاری های منطقه ای را یکی از اولویت های سیاست خارجی خود اعلام کرده است. ایران و عربستان به عنوان دو قدرت اصلی منطقه به شمار می روند. سمت و سوی سیاستهای این دو کشور در سالهای اخیر به کدام مسیر بوده است و آِیا می توان با توافق هسته ای امیدوار به کاهش تنش ها در منطقه بود؟


نگاهی به وضعیت بازیگران منطقه ای طی سالهای گذشته نشان می دهد که بازیگران مذکور در ایفای وظایف منطقه ای خود حتی در قبال شرکای قدرتمند برون منطقه‎ای‎شان ناموفق بوده اند. به عنوان یک نمونه می توان به عربستان اشاره کرد. اگر منطق مسلط دنیای مدرن را پذیرفتن 'غیر' یا other و رعایت حقوق اقلیت ها تلقی کنیم که قدرتهای بزرگ نیز همواره آن را مورد تأکید قرار داده اند.


سوال این است آیا عربستان که خود را قدرت مهم منطقه دانسته از سویی خود را ام القرای عالم اسلامی تلقی می کند و از سوی دیگر روابط نزدیک با غرب برای خود متصور است، آیا توانسته است این خواسته اولیه کشورهای اسلامی و حتی دنیای غرب یعنی رعایت حقوق اقلیت شیعه در بخشهایی از جامعه عربستان و مردم یمن را مراعات کند؟


به نظر می رسد عربستان هرگز نتوانسته است این اقلیت را به خود جذب کند. اگر واقعا عربستان دیپلماسی قوی و معقولی داشت باید به هر طریق ممکن با اعطای برخی حقوق به این اقلیت های آنها را در کنار خود نگهدارد. اینکه این دولت چه رفتاری با اقلیت شیعه کرده که آنها را تا سرحد انفجار پبش برده حکایت از ناکارآمدی دستگاه سیاست داخلی این کشور دارد.


این ناکارآمدی داخلی به ناکارآمدی در عرصه سیاست خارجی نیز کشیده شده و باعث شده عربستان وارد منازعه ای شود که هم زندگی اهل یمن را به نابودی کشاند و هم خود را بیش از پیش در منظر و مرعی جهانیان منزوی سازد.


اما از این طرف به نظرم سیاست ایران در این زمینه تا حد زیادی موفق بوده چرا که با قدرت نرم خود توانسته این اقلیت را به سمت خود بکشاند یعنی بدون نیاز به اقدامات نظامی- امنیتی و صرفا با کارهای آموزشی، فرهنگی و حمایت‎های اقتصادی توانسته آنها را به خود جذب کند. عربستان به سبب اینکه در این منازعه خود را بازنده تلقی می‎کند تمام تلاش خود را در منطقه و بیرون از منطقه به کار می‎گیرد تا ترجمه‎ای نظامی- امنیتی از قدرت ایران ارائه دهد.


البته همین تلاش‎ها مشکلاتی نیز برای ایران به وجود آورده و به نظرم یکی از مهمترین تلاشهای ایران در دوره پسا تحریم و متعاقب توافقنامه هسته ای در امور منطقه باید این باشد که ذهنیت نظامی- امنیتی که از ایران توسط عربستان و اسرائیل ساخته شده است را اصلاح کند و با تشکیل قطب های قدرت با قدرت های منطقه‎ای چون ترکیه و پاکستان در جهت توسعه اقتصادی منطقه بکوشد بخصوص که جهان در پرتو این توافق ایران را به طور رسمی و قانونی به عنوان یکی از قدرت های منطقه ای به رسمیت شناخت.


این فضا ایران باید به جای تلقی نظامی- امنیتی دگر ساخته، تلقی اقتصادی، علمی و نرمافزاری از خود ارائه دهد. تمرکز بر مسائل واقعی مردم در فضائی که نزدیکی ما در پرتو توافق مذکور با قدرتهای جهانی بیشتر شده است سهل و آسانتر می‎شود.


** تهدید مشترک افراطی گری و تروریسم از جمله مباحثی است که خیلی ها انتظار دارند با همکاری ایران و غرب مقابله جدی با آن صورت بگیرد و در ویدئویی که قبل از توافق آقای ظریف منتشر کرد به آن اشاره شده بود.از نظر شما چه قدر می توان به این مسئله و اصولا مهار تروریسم امیدوار بود. با توجه به بسترهای اجتماعی فرهنگی و مذهبی افراطی گری و تروریسم در منطقه آیا مقابله سخت افزاری می تواند منجر به مهار این پدیده شود؟


تروریسم محصول سه عامل است: تحقیر، سؤ استفاده از تحقیر، بازگشت به سنت های پیشین؛در خصوص عامل نخست، به نظر می رسد افرادی که به هر علت به‎ویژه شرایط زیستی و خانوادگی با فقر مواجه بوده اند همواره در حاشیه زندگی قرار داشته‎اند. البته این تحقیر در بیان برخی متفکران اجتماعی در قالب نموداری میان دو قطب انتظارات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ازسوئی و دستاوردها یا توانایی نیل به دستاوردهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از سوی دیگر است.


چنانچه دو محور انتظارات و توانائی‎ها( خواه در امور فردی و خواه در امور اجتماعی) با هم رشد کنند یا با هم متوقف شوند و حتی اگر با هم نزول کنند اتفاقی نمی‎افتد، اما اگر مثلاً انتظارات رشد کنند و توانائی‎ها متوقف،نزول یا رشد آهسته تری داشته باشند. شکاف میان این دو محور می‎تواند به تحقیر یا احساس تحقیر بینجامد؛ وضعیتی که فرد را به هر حال به سمت واکنش‎های جبرانی و گاه افراطی می‎کشاند. اینجاست که پای دومین عامل به میان می‎آید و آن سؤ استفاده دیگران از این وضعیت است.


گروهی با در اختیار قرار دادن برخی امکانات افراد را تحریک می‎کنند که با این امکانات می‎توان مانع رشد کسانی شد که عامل این تحقیرند. در اینجا فرد دچار یک پارادوکس اخلاقی می‎شود و آن اینکه آیا درست که من عقب ماندگی خود را با توسل به این شیوه‎های خشونت آمیز جبران کنم؟ و آیا استفاده از این ابزار برای نیل به هدف مشروع است؟


اینجاست که پای سومین عامل به میان می‎آید و فرد برای اینکه به لحاظ روحی خود را اقناع کند به سنت‎های پیشین و در مورد افراط‎گرایان مذهبی به سنت‎های دینی و وجوه افراطی آن مراجعه می کند و مشروعیت رفتارهای خود را از آنها الهام می گیرد. در منطقه خاورمیانه گروه‎های افراطی چون طالبان و داعش که سالهاست حیات سیاسی منطقه را تحت تاثیر قرار داده اند دچار چنین وضعیتی هستند.


مقابله با این پدیده مستلزم اقدامات بلندمدت و کوتاه‎مدت است.در بلندمدت به نظرم هزینه‎هایی که صرف جنگ‎ها و منازعات بی‎حاصل قدرت می‎شود اگر صرف آموزش و توسعه اقتصادی مناطقی که ظرفیت رادیکالیسم دارند، بشود تا حدی زمینه‎های تحقیر مذکور را کمرنگ کرده یا از میان خواهد برد. اما در کوتاه‎مدت توافق کنونی می‎تواند همکاری‎های جهانی که قطعاً ایران و امریکا دو رکن اساسی آن هستند را در منطقه گسترش دهد. ایران البته حفظ آرامش، ثبات سیاسی و امنیت در منطقه را نه در گروه تعمیق و توسعه رابطه با امریکا بلکه در گروه همکاری همه قدرت های منطقه و لو با عربستان و ترکیه می‎داند.


البته عربستان در کنار اسرائیل ایران را منبع تهدید در منطقه می داند و همین نگاه، سیاست منطقه ای آمریکا را نیز در قبال ایران دچار سؤ برداشت و کج فهمی کرده و ترکیه به‎رغم مخالفت شدید با ایران در مسائلی چون بحران سوریه، ولی همچنان از دید ایران قدرت منطقه‎ای غیرقابل اجتنابی محسوب می‎شود.


لذا چنین ساختار جدید و برداشت نو از امنیت می‎تواند قدرت‎های منطقه‎ای را بدون آنکه امریکا هم مخالفتی با آن داشته باشد به سوی مبارزه با افراط‎گرائی و خشونت سوق دهد. البته در اینجا احتمالا در کنار اموری که بالاتر به انها اشاره کردم در مواردی شاید مقابله سخت افزاری نیز بتواند تا حدی در کوتاه مدت منجر به مهار این پدیده در خاورمیانه شود ولی در بلند مدت باید به همان ریشه ها و علل پرداخت و این همگرائی و همکاری همه قدرت‎ها به‎ویژه قدرت‎های منطقه‎ای و در رأس آنها ایران را می‎طلبد.


** برخی از کشورهای عرب منطقه به نظر می رسد از توافق ایران و غرب هراس دارند ریشه این هراس را در چه می بینید فکر می کنید توافق ایران و غرب در نهایت منجر به همگرایی منطقه ای شود یا واگرایی ها را تشدید می کند به ویژه با عنایت به تحولات یکی دو سال اخیر و اقدامات تهاجمی که عربستان طی ماههای اخیر در پیش گرفته است؟


متأسفانه تلقی برخی از کشورهای منطقه در اثر تبلیغات اسرائیل و عربستان و البته برخی ندانم‎کاری‎های گذشته تلقی نظامی- امنیتی است و شاید ریشه ترس آنها از ایران همین است. البته هر کشوری نیز دلایل خاصی دارد.


اسرائیل طبیعی است که همواره بر روی موج این ترس‎ها نشسته و توانسته دنیای غرب را با خود همراه کند. این روش اسرائیل سال‎هاست که حتی صدای پساصهیونیست‎ها را در آورده است. به لحاظ تاریخی از اوایل دهه 90 واژه پساصهیونیسم در گفتار سیاسی اسرائیل نمودار گشت. این جریان ابتدا در سطح آکادمیک و در میان روشنفکران چپ اسرائیل مطرح شد و نخستین مسئله‎ای که متعرض آن شدند مسئله فلسطین بود.


به اعتقاد پساصهیونیست‎ها بنیاد دولت اسرائیل به سبب غیرستیزی و نادیده انگاشتن حق فلسطینیان نامشروع است. برخی از متفکران آنها رفتار دولت اسرائیل در مقابل اعراب و فلسطینیان را مؤسس نوعی ساختار نازیستی می‎دانند. ایلان پاپِ از پیشتازان این تفکر علل شکل‎گیری این جریان را سه عامل تحول هویت و احساس ملی در میان شهروندان فلسطینی، انتفاضه فلسطین و جنگ لبنان و اولویت یافتن خصلت بی‎طرفی شرق شناسان به‎ویژه در مورد جنگ 1948 و تغییر کانون توجه از اسرائیل به هر دو سوی منازعه می‎داند. این دیدگاه در سطح آکادمیک باقی نماند و چون بحثی بر سر هویت است بنیان‎های هویتی دولت اسرائیل را به چالش و پرسش گرفت. به هر حال این متفکران نیز این نگاه غیرستیزانه اسرائیل را بر نمی‎تابند و عامل بسیاری از مشکلات یهودیان امروز جهان را این نگاه افراطی دولت صهیونیستی می‎دانند.


صرف نظر از اسرائیل ما باید 'منطق همگرایی' را به عنوان منطق مسلط سیاست‎های منطقه‎ای خود در نظر بگیریم. این منطقی است که دنیا نیز چند دهه است به سوی آن رفته است. دعواهای سنتی منطقه‎ای و حتی جهانی دیگر کارساز نیست، شاید به همین دلیل است که دیگر بمب اتم برای کسی قدرت محسوب نمی‎شود بلکه این نرم افزار، توان خلاقیت و نوآوری انسانی، پشتکار و کار مداوم و استفاده از منطق موقعیت است که قدرت محسوب می‎شود.


شما اگر اقتصاد امروز را با اقتصاد قدیم مقایسه کنید تنها کسی موفق است که توانسته باشد خواست های قدیم را با زبان و تکنیک امروزی که زبان و تکنیک نرم افراز است بیان کند. اقتصاد دیجیتالی امروز به لحاظ حجم، دامنه و سرعت مبادلات قابل مقایسه با گذشته نیست. طبیعتاً در منطق قدرت هم همین تحول اتفاق افتاده و لذا کسی منطق قدرت را می‎برد که از رفتارهای انفرادی و واگرایانه بپرهیزد و همگرائی پیشه کند. این همان چیزی است که در پرتو توافق هسته‎ای و دوره پساتحریم ما سخت به آن نیازمندیم.


ما در این توافق توانستیم جنگ را به گفت‎وگو تبدیل کنیم طبعاً وقتی در چنین سطحی این کار شدنی است در سطوح منطقه‎ای راحت‎تر می‎توان این الگو را تکرار کرد. عربستان امروز شاید به سبب جوانی و کم تجربگی کادر جدید مدیریتی‎اش رفتارهای دور از تدبیر را در پیش گرفته ولی به نظرم ایران اگر می‎خواهد نقش منطقه‎ای خود را دیکته کند باید بتواند معادلات منطقه را با منطق همگرائی پیش ببرد و طبعاً رفع کدورت‎ها با عربستان و ترکیه و برخی کشورهای دیگر عربی اولویت دارد به‎ویژه که برخی از این کشورها استقبال خوبی در حد ارسال پیام تبریک از توافق‎نامه هسته‎ای به عمل آورده اند.


** گفته می شود دیگر خاورمیانه دیگر اهمیت سابق را برای آمریکا ندارد و این کشور در حال نقل مکان به شرق آسیاست این تحلیل را آیا شما قبول دارید ؟در این صورت آیا شاهد بازگشت به سیاست دو ستون نیکسون -کیسینجر خواهیم بود و آیا اساسا زمینه های چنین سیاستی در خاورمیانه فعلی موجود است ؟


من تصور نمی کنم که این منطقه هیچ گاه اهمیت خود را از دست بدهد. این منطقه کانون رشد ادیان بزرگ الهی است. بزرگترین آبراه‎های بین المللی از اینجا می‎گذرد. برخی از قدرت‎های درجه اول سیاسی جهانی مثل روسیه و فرهنگی و تمدنی مثل ایران و مصر و بین‎النهرین در این منطقه قرار دارند. بزرگ‎ترین دولت‎ها و امپراتوری‎های زمان باستان در این منطقه بوده اند.


منابع اصلی هیدروکربن جهان در این منطقه قرار دارد. حتی راه‎های بزرگ جهانی چون جاده ابریشم با اهمیت فرهنگی، تجاری و الگوهای حکومت‎مندی از این منطق می‎گذرد. لذا به این دلایل و دلایل متعدد دیگری که می‎توان از ابعاد و زوایای مختلف به آنها پرداخت، این منطقه تا آینده قابل پیش‎بینی اهمیت خود را حفظ خواهد کرد. همه اینها برای امریکا و هر قدرت دیگری که بخواهد در کلاس جهانی رفتار کند مهم است.


البته شرق آسیا هم ویژگی‎های خود را دارد و برای امریکا و سایر قدرت‎ها مهم است که بدانند چگونه این کشورها که برخی از آنها بعد از جنگ جهانی دوم شکست خورده و مخروبه شدند با گذشت بیست سال از نو متولد شدند و اقتصاد دنیا را تحت سیطره خود قرار دادند. به همین خاطر است که امروزه فراگرفتن زبانهای شرق آسیا مثل زبان چینی مورد توجه قرار گرفته است.


اما این تنها یک جنبه از تحول دنیای جدید است و آن جنبه اقتصادی آن‎هم نه همه اقتصاد بلکه اقتصاد غیر انرژی آن است، در حالی که اقتصاد انرژی متمرکز در خاورمیانه است و فرهنگ، تمدن، آئین حکمرانی، تجارت و ... ریشه در این منطقه دارد. لذا هیچ قدرت جهانی نمی‎تواند از تعامل با این منطقه چشم بپوشد.


با این وصف این منطقه همچنان پُراهمیت باقی خواهد ماند، اما اینکه ما شاهد سیاست دو ستون نیکسون باشیم یا نه برای قضاوت قدری زود است. ولی آنچه مسلم است امریکا بعد از جنگ ویتنام و اتخاذ سیاست ویتنامیزه کردن مسائل منطقه‎ای (vietnamization policy)، در منطقه خلیج فارس در تداوم این سیاست که منطق آن سپردن مسائل منطقه‎ای به کشورهای منطقه با حمایت اتکائی امریکا بود سیاست دو ستون نیکسون (bipilar system of Nixon) را در پیش گرفت؛ ایران به عنوان ستون نظامی و ژاندارم امریکا در منطقه و عربستان به عنوان ستون اقتصادی قرار گرفتند و برخی بحران‎های منطقه‎ای مثل سرکوب جنبش ظفار در پرتو این سیاست انجام شد.


اما امروز بازیگران منطقه‎ای ضرورتاً همان بازیگران با همان دیدگاه ها نیستند. ایران خود قدرت منطقه‎ای متفاوتی است که به هیچ وجه تابع سیاست‎های امریکا نیست. عربستان هم ساختار سیاسی و قبیله‎ای و جوانی و کم‎تجربگی زمامدارانش اجاره ایفای چنین نقشی را در کلاس منطقه‎ای به او نمی‎دهد مگر در یک همگرایی مثبت با قدرت‎های بزرگی چون ایران.


اکنون امریکا بر سر یک دو راهی است یا اصرار بر بازی با همان متحدان قبلی منطقه‎ای که نه تنها نتوانسته‎اند از منافع خود دفاع کنند، بلکه مسائلی مثل حقوق بشر و رعایت حقوق اقلیت‎ها را نیز که جزو شعارهای جهانی امریکا بوده با بدترین شکل ممکن مورد بی‎توجهی قرار داده و با آلودن دست خود به خون مردم یمن و قائل نشدن حق برای اقلیت شیعه عربستان چهره خود را در عرصه افکار عمومی جهانی مکدر ساخته‎اند یا با رعایت احترام با ایران و دست کشیدن از زبان تهدید و جانشین کردن آن با زبان تکریم در صدد کمک های نرم افزاری برای مهار خشونت و افراط ‎گرایی باشد که این بهترین الگوست چیزی که در ویدئوی پخش شده از وزیر امور خارجه ایران آقای ظریف نیز مورد اشاره قرار گرفت و یکی از پیامدهای توافق هسته‎ای را همکاری همه قدرت‎ها برای مقابله با چالش‎های مهم و مشترک یعنی افراط‎ گرایی خشن و بربریت افسار گسیخته می‎داند.


اگر مقابله با این تهدید به یک اولویت جهانی تبدیل شود و همه کشورها منابع خود را برای مقابله با آن بسیج کنند می‎توان شاهد جهانی آرام‎تر و توأم با صلح و امنیت بود.


** اسرائیل از ابتدای مذاکرات هسته ای مخالف سرسخت مذاکرات هسته ای ایران و غرب بوده است با این وجود و علیرغم نفوذ بسیار بالای صهیونیست ها در آمریکا توافق هسته ای به نوعی در مسیر اجرایی شدن قرار گرفت . آیا شاهد تغییر در سیاست های آمریکا در قبال اسرائیل هستیم فکر می کنید آیا در نهایت اسرائیل امکان ماجراجویی در قبال ایران را خواهد داشت یا مقامات این کشور بلوف می زنند؟


البته در مورد علت مخالفت شدید اسرائیل با این توافق خیلی جای بحث نیست.اسرائیل از ابتدا بنیاد نظام سیاسی خود را بر غیرستیزی گذاشته است. به‎زعم بنده هر هویتی نیاز به غیر دارد،گاهی این هویت‎ها غیر را جهت رشد خود می دانند مثل دانش آموز درس خوانی که برای پیشرفت نیازمند رقیب است، گاهی مانند دولت اسرائیل غیر را برای بهره‎برداری سودجویانه و استفاده از فضای ایجاد شده می‎خواهند. محور حمایت‎ها و کمک‎های غرب به دولت اسرائیل بر مبانی پروژه ایران هراسی سامان گرفته است.


اینک در پرتو توافق به دست آمده طبیعی است که این سلاح کارساز از دست آنها گرفته شده و حتی بی‎تابی‎های آنها برای دولت امریکا و برخی سیاستمداران واقع بین آن نیز خیلی اعتبار ندارد.آن تصویر نظامی- امنیتی از ایران که در میان برخی از دولت‎های منطقه مثل عربستان نیز طرفدار پیدا کرده عمدتاً در نتیجه القائات مکرر دولت اسرائیل اتفاق افتاده است.


دولت نتانیاهو حتی سیاست داخلی خود و موفقیت در انتخابات کنست را نیز با استفاده از این سلاح پیش برده است. چه بسا اگر این سلاح گرفته شود شانس او برای تصاحب دولت در ادوار بعدی نیز با مشکل مواجه شود. بخصوص که ایران در نظر و عمل نشان داده که قدرت منطقه‎ای بودن را نه در دستیابی به سلاح اتمی بلکه در مشروعیت مردمی می‎داند. لذا این توافق احتمالا کار لابی‎های قدرتمند اسرائیل در امریکا را نیز با مشکل مواجه خواهد ساخت.


اما در بعد تهدیدهای دائمی اسرائیل برای حمله و ماجراجویی برضد ایران هم باید گفت که هرچند بلوفینگ(bluffing) نیز بخشی از سیاست است و چاره‎ای از آن نیست ولی گاهی اوقات این بلوفینگ آنقدر مبتذل می شود که خود بلوف زننده هم از آن منزجر می‎شود.


بخش عمده تهدیدهای اسرائیل از جنس این گونه بلوفینگ‎هاست. اسرائیل خود می‎داند که ایران به لحاظ اغلب شاخص‎های قدرت، یک قدرت منطقه‎ای اجتناب ناپذیر است و البته هیچ‎گاه از این قدرت برای تهدید یا تعرض به همسایگان و دیگران بهره نگرفته است. لذا اسرائیل بیش از هر کس دیگری قدرت و توان ایران را می‎شناسد وبه هیچ وجه چنین ریسک بالایی را برای خود نخواهد پذیرفت. ضمن اینکه با توافق به دست آمده مبنائی برای چنین تعرضی باقی نمی ماند.


تمام تلاش سال‎های اخیر اسرائیل ترساندن امریکا و دولت‎های منطقه از دستیابی قریب الوقوع ایرن به بمب هسته‎ای بوده است و اینک که ایران رسماً اعلام کرده هرگز به دنبال چنین پروژه‎ای نبوده و نیست چه جائی برای این دست ماجراجوئی‎ها باقی می‎ماند؟ لذا هر گونه رفتار از این نوع ازسوی اسرائیل با واکنش تند جهانی نیز مواجه خواهد شد. ضمن آنکه قدرت دفاعی ایران آنقدر قوی است که خیلی بعید است مجالی برای کوچک‎ترین تحرکات داده شود.


اما اینکه آیا سیاست‎های امریکا درقبال اسرائیل نیز تغییر کرده است یا نه؟ به نظر بنده هرچند نمی‎شود زودتر از موعد قضاوت کرد اما اینکه اسرائیل از ابتدای مذاکرات هسته‎ای مخالفت تند و شدید خود را با این مذاکرات گاه و بیگاه به اطلاع زمامداران کاخ سفید رساند ولی تأثیری روی آنها نگذاشت و به‎رغم نفوذ بسیار بالای آنها و لابی‎های قوی و قدرتمندی چون ایپک در آمریکا، توافق هسته‎ای مطابق برنامه از پیش تعیین شده پیش رفت خود حکایت از این می‎کند که شاید زمامداران فعلی اسرائیل در منظر زمامداران کنونی امریکا علائم شدیدی از 'چوپان دروغگو' بودن را به نمایش گذارده‎اند.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* :
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار