۲۹ تير ۱۳۹۶ ۱۷:۳۲
کد خبر: ۱۲۸۶۵۰
ebrahim fayaz 01

ما در ایران با دو فرقه عرفانی روبه‌رو هستیم. گاهی یکی از این فرقه‌ها مورد تکفیر قرار می‌گیرد و فرقه دیگری تقدیس می‌شود. یک نحله عرفانی، «عرفان شرقی» است که ریشه‌اش در هند است. این عرفان در ایران اغلب مورد پذیرش قرار گرفته است و بزرگ‌ترین و شاخص‌ترین چهره این نحله که برای این عرفان چارچوب تئوریک درست کرده است، امام محمد غزالی است.


به گزارش عطنا، ابراهیم فیاض، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران یادداشتی درباره عرفان نوشته است که در روزنامه صبح‌نو به چاپ رسیده است. متن این یادداشت در ادامه می‌آید:


او در قالب کلامی هم بحث کرده است و عرفان شرقی را بازتولید کرده است و نظم عقلانی به آن داده شده است؛ اما آن کسی که این عرفان را به‌ویژه در زبان شعر به کمال می‌رساند «حافظ» است. او کاملاً «هندوییسم اسلامی» را بازتولید می‌کند. حافظ تا همین امروز ایران را طلسم کرده است و هر چه در غزل و شعر بعد از حافظ آمده اغلب بازتولید حافظ است.


در مقابل این عرفان شرقی، «عرفان غربی» قرار دارد که نمونه تمام‎عیارش«ابن عربی» است. این عرفان از ترکیب اسلام با یهودیت و مسیحیت به وجود می‌آید. ادامه دهنده این عرفان در زبان و ادبیات فارسی، «مولوی» است. عرفان شرقی در اهل سنت شافعی دیده می‌شود و عرفان غربی در اهل سنت حنفی.


این مسأله که گفتیم فقه و عرفان با هم درگیر می‌شوند، ذیل عرفان غربی اتفاق می‌افتد. حافظ در ایران تقدیس می‌شود و حتی به او تفأل هم زده می‌شود و هیچ کس او را تکفیر نکرده است ولی مولوی به شدت مورد تکفیر واقع شده است.  در عرفان غربی اومانیسم عرفانی به شدت پررنگ است؛ اما در عرفان شرقی اومانیسم نیست. به همین دلیل در عرفان غربی «أنا بقیت الله» یا «أنالحق» دیده می‌شود اما در حافظ «أنا» وجود ندارد.


این اومانیسم به دلیل نزدیکی به یهودیت و مسیحیت در عرفان غربی پررنگ شده است. در عرفان شرقی رهبانیت هم دیده نمی‌شود. حتی خدای عرفان شرقی تمثیل زنانه دارد اما رهبانیت در عرفان غربی وجود دارد. این هم به دلیل نزدیکی به یهودیت و مسیحیت است. حتی به شدت خشن و بددهن است. مانند بعضی قصه‌های مولوی. در عرفان شرقی اما خشونت مشاهده نمی‌شود. مارکسیست‌ها به عرفان غربی متمایل می‌شدند چرا که مارکسیسم هم نوعی عرفان الحادی است. آن‌ها سعی می‌کردند از عرفان مولوی برای بحث‌های دیالکتیک و جنگ و خشونت خودشان استفاده کنند.


در بحث‌های سیاسی ایران عرفان شرقی بیشتر دیده می‌شود. زیرا کسانی که دنبال تساهل و تسامح سیاسی و آزادی هستند، این را در عرفان شرقی بیشتر پیدا می‌کنند. اینجا باید مکتب اعتدال را بازخوانی کرد. اعتدال در مقابل «عدالت» قرار می‌گیرد. عدالت را در حوزه غرب بیشتر سوسیالیست‌ها مطرح می‌کنند و به رهبانیت و سازمان‌گرایی و دولت برمی‌گردد. یعنی این دولت است که باید عدالت برقرار کند. یا کلیسا باید عدالت ایجاد کند. عرفانش هم عرفان غربی است و سازمان‌گراست.



اما شرقیت است که اعتدال را مطرح می‌کند و از باب افتعال است که پذیرا بودن و نوعی انفعال را متبادر می‌کند. این عدالت فعال نیست که سازمان ایجاد کند، بلکه پذیرنده عدالت است. به همین دلیل فردگراست و جمع‌گرا نیست. بر همین اساس دولتی که اعتدالی است به لیبرالیسم و غریزه‌گرایی متمایل می‌شود. غریزه فردی انسان ملاک عمل واقع می‌شود و غریزه جنسی به عنوان مهم‌ترین غریزه برجسته می‌شود. متضاد با این، عرفان غربی است که ضد غریزه جنسی است و رهبانیت را قبول دارد و در رابطه با عرفان جنسی خشن است.


جنگ آینده ایران بین اعتدال و عدالت است. آیا باید «جود» اصل باشد یا «عدل»؟ امام علی؟ع؟ می‌فرماید عدالت مهم‌تر است. منتها امام علی؟ع؟  و اسلام دچار عرفان غربی نمی‌شوند که بگویند عدالت ضدغریزه جنسی و آزادی است. در اسلام عدالت فردی هم وجود دارد که همان تقواست. اسلام هر دو را با هم جمع کرده است. در عرصه دولت هم باید بر اساس قاعده «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» با تقواترین انسان‌ها حاکم و مجری عدالت باشند.


سرمایه‌داری خصوصی بر اساس همین اعتدال و «جود» شکل می‌گیرد. به همین دلیل می‌بینید که سرمایه‌داران آمریکایی مانند بیل گیتس و راکفلر اهل جود هستند؛ اما آن‌چیزی که در آمریکا نیست عدالت است. در تفکر اسلامی نه اعتدال شرقی پذیرفته می‌شود و نه عدالت غربی. اسلام هم فرد را در نظر می‌گیرد و هم جامعه را. اسلام نه سوسیالیسم را قبول می‌کند و نه سرمایه‌‎داری را.


به همین دلیل شهید مطهری در جامعه و تاریخش می‌گوید که ما هم اصالت فرد را قبول داریم و هم اصالت جمع را. ما به این رویکرد شهید مطهری می‌گوییم: اصالت فرهنگ. ما عقلانیت فرهنگی را قبول داریم.  مرحوم علامه طباطبائی بیشتر به سمت اعتدال و حافظ رفته است و بحث عدالت را در اندیشه ایشان نمی‌بینیم.


حتی اعتباریات در اندیشه علامه تا جایی پیش می‌رود که عدالت زیر سؤال می‌رود. از طرف دیگر کسی که عرفان غربی را دنبال می‌کند و به سمت مولوی می‌رود، علامه جعفری است. بر همین اساس علامه جعفری فلسفه سینایی و مشایی را دنبال می‌کند و عدالت را به اعتدال فرونمی‌کاهد و به شدت در بحث‌های اخلاقی تعینی عمل می‌کند. مانند بحث وجدانی که مطرح کرده است؛ اما اندیشه‌های او هیچ گاه چارچوب‌مند انتشار نیافت و کسی آن را پی نگرفت. بر عکس علامه طباطبائی که بسیار بسط پیدا کرد.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار