روزهای داغ تابستان با گرم شدن بازار نقل و انتقالات بازیکنان تیمهای فوتبال نیز همراه است و عموما در این مقطع از سال تیمها برای تقویت خود و دستیابی به اهداف مورد نظرشان به جذب بازیکنان یا فروش آنها دست میزنند. در این میان، گاهی رقمهای هنگفتی برای انتقال این بازیکنان از یک باشگاه به باشگاهی دیگر شنیده میشود.
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه دنیایاقتصاد، ارقامی که برای عموم مردم شاید غیرقابل باور باشد. در این شرایط پرسشهایی مطرح میشود از جمله اینکه آیا چنین پرداختهایی اقتصادی است؟ ارزش یک بازیکن خوب چقدر است؟ چه عواملی در این تعیین قیمت نقش دارند؟ این مساله تنها منحصر به ایران نیست، بلکه در کشورهای غربی نیز وجود دارد.
مدتی پیش در تحقیقات در یک نشست تخصصی ناگهان به یک تز جذاب در زمینه عناصر بحثبرانگیز تجارت مدرن فوتبال برخوردم: بازار ترانسفر بازیکنان. یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد اقتصاد در دانشگاه آراسموس در شهر روتردام هلند تحقیقاتی کرده است که به بررسی و درک پرداختهای ترانسفر در یک بازار تخصصی و منحصربهفرد میپردازد که در آن ارزش این پرداختها براساس ویژگیهای دارایی، چارچوب معامله یا هر دو مورد تعیین میشوند.
از نظر وی آزمایشگاه مناسب مطالعه این نظریه، لیگ برتر انگلستان است که ویژگیهای دارایی به مثابه سنجش عملکرد بازیکنان است و چارچوبهای معامله نیز رفتارهای خرید و فروش باشگاهها را نشان میدهد.
دو بخش مهم در تز وی وجود دارد: بحث در مورد بازار ترانسفر در فوتبال و نیز تحلیل ارزش بازیکنان در لیگ برتر انگلستان.
وی عواملی را که یک بازار ترانسفر با آن کار میکند، چنین عنوان کرده است: «تعادل رقابت، مدل تجاری سنتی باید مبتنی بر حضور تماشاگران باشد، ساختارهای مقرراتی و اکتساب بازیکن و فرآیند فروش که شامل نقش کارگزاران است.» این بخشی از این تز بود که پیشزمینهای برای نیمی دیگر از این پژوهش است.
به نظر میرسد دو مکتب فکری در این خصوص وجود داشته است و دو اقتصاددان در دهه 1950 و 1960 میلادی نخستین کسانی بودند که رفتارهای اقتصادی تیمهای ورزشی، مانند فوتبال را مطالعه کردند.
اقتصاددانی به نام روتنبرگ اعلام کرد که توزیع نابرابر استعداد برای وجود پیشبینیناپذیری درآمدهای ورزشی لازم است و مالکان تیمهای ورزشی انگیزه لازم را برای بیشینه کردن سود دارند؛ ایدهای که موجب میشود یک مالک، تیمی را بخرد و ربطی به هیجان مالکیت ورزشی یک تیم ندارد.
اقتصاددان دیگری به نام اسلون مخالف این امر است و معتقد است مالکان تیمهای ورزشی میتوانند و اغلب هم مالکیت تیم را بهدلیل لذت و نفس کار انجام میدهند و به بیشتر کردن پیروزیها یا مطلوبیتهای خود (از جمله موفقیت در میدان بازی و گلزنی) فکر میکنند، حتی اگر این به آن معنا باشد که این تیم ورزشی برای وی مقادیر زیادی بدهی بر جای بگذارد. دلالتهای این ادعا این است که باشگاههای فوتبال از نظر مالی به صورت کارآمد اداره نمیشوند و به همین دلیل ترانسفر بازیکنان نیز احتمالا ناکارآمد خواهد بود.
بخش دیگر این بررسی به تحلیل پرداختهای ترانسفر انجام شده در سالهای 2008 تا 2009 و 2009 تا 2010 در فصلهای لیگ برتر انگلستان میپردازد. دو هدف مهم در این راه برای تحقیقات وجود دارند: ارزیابی مدلهایی که رفتار خرید و فروش را توصیف میکنند و دوم تحقیق در مورد اهمیت عملکرد و متغیرهای مفهومی در زمینه پرداختهای ترانسفر.
مدل نخست به رویکرد چانهزنی توجه دارد که طبق آن، ارزش یک بازیکن از دید خریدار و فروشنده تعیین میشود، یک الگوریتم نظریه بازیها بهکار گرفته میشود و این مدل با تحلیل رگرسیونی آزمون میشود.
مدل دوم یک رویکرد غیر چانهزنی را نشان میدهد که ارزش تمام بازیکنان و نه فقط آنهایی که ترانسفر میشوند را در نظر میگیرد و نهادههای زیر را لحاظ میکند: استعداد ذاتی، آموزش- توسعه و جریان درآمدهای اضافی.
تحقیق در مورد متغیرهای مهم، جذابترین و چالشبرانگیزترین بخش کار محسوب میشود. تحقیقات انجام شده بهرغم محدودیتهایی که دسترسی به اطلاعات داشتهاند، برخی متغیرها را مورد توجه قرار دادهاند که برخی از آنها معنادار بوده است.
مهمترین نتایج حاصل از این تحقیقات این بود که متغیرهای زیر، بزرگترین عوامل تاثیرگذار در ارزش ترانسفر بودند: بازیهای انجام داده در فصل قبل، گلهای به ثمر رسانده، سن (تا سال مشخصی که به اوج میرسد، معمولا اواخر دهه بین 20 تا 30 سالگی)، انتقال داخلی، اندازه باشگاه خریداری کننده که با اندازه استادیوم آن مدلسازی شده است، مشارکت باشگاه خریدار در رقابتهای باشگاهی قارهای. تاثیر اندازه بزرگی باشگاه خریداریکننده بازیکن، در پرداختهای ترانسفر، شرح میدهد چرا باشگاههای بزرگتر که در لیگ قهرمانان اروپا شرکت میکنند، مبلغ بالاتری به بازیکنان میپردازند.
وی رفتار را بهعنوان یک حالت ریسک گریزی باشگاهها نشان میدهد که ممکن است به معنی اجتناب باشگاهها از این امر باشد که چنین کاری را انجام میدهند تا بازیکنی را بخرند و از رسیدن وی به حریف جلوگیری کنند. در نهایت با تمام آنچه گفته شد به نظر میرسد ارزیابی یک بازیکن بسیار بسیار دشوار باشد. گام بعدی نیز یافتن ناکارآمدیهای موجود در بازار خواهد بود.
صدها میلیون دلار دست به دست میشود و صدها بازیکن تیمهای خود را در طول پنجره تابستانی نقل و انتقالات، تغییر میدهند اما آیا کسی میداند قیمت مناسب یک بازیکن چه میزان است؟در میان تیمهای لیگ برتر انگلستان، هزاران ساعت کار و کیلووات نیرو صرف شده است تا به این پرسش ساده پاسخ دهد: چطور قیمت واقعی ترانسفر را ارزیابی کرده و در مورد آن قضاوت میکنید؟
هر متغیری میتواند برای پاسخگویی به این پرسش مورد استفاده قرار گیرد، خواه ملموس باشد یا غیرملموس، عینی باشد یا ذهنی. علاوه بر منابع فراوان اطلاعاتی در مورد عملکرد و نتیجه کاری هر بازیکن، در کنار آن عواملی مانند سن، جایگاه، ملیت، طول قرارداد و ارزش تجاری نیز باید به حساب آیند.
همچنین قدرت خرید بازیکن از سوی باشگاه خریداریکننده و هزینه جایگزینی یک همتا برای بازیکن فروخته شده از سوی باشگاه فروشنده و تعدیل این مبالغ با تورم نیز باید مورد محاسبه قرار بگیرند.
مدلهایی که در این خصوص پیشنهاد شده است، همواره در حال بهبود هستند، با وجود این برخی باشگاهها احساس میکنند که یک سیستم ارزیابی خیلی محکم در فوتبال وجود دارد که البته یک رقم دقیق را محاسبه نمیکند، بلکه در عوض خطمشیای را تعیین میکند که چه حقالعملی میتواند برای مدیری که میخواهد هدف خاصی را دنبال کند، منطقی باشد و ارزش اقتصادی واقعی بازیکن در چه حدودی است.
با این حال، بسیاری از فعالان این حوزه میدانند که رقم اعلام شده میتواند غیرمنطقی باشد. حتی آنتونیو کونته، مربی چلسی نیز به این مساله انتقاد میکند و معتقد است: «قیمتها بهطور کلی بسیار زیاد هستند؛ بازار دیوانه شده است. وقتی سعی کنید یک بازیکن جدید بخرید، هزینه بسیار بالا میرود. این ارزش واقعی بازیکن نیست. وضعیت بسیار عجیبی است.»
افرادی که در زمینه فوتبال فعالیت میکنند، مدتها است با رشد قیمتی به وجود آمده در نتیجه ثروت نقدی و درآمد فزاینده باشگاههای بزرگ اروپا روبهرو بودهاند و به تازگی نیز تهدید ثروتمندان چینی برای وارد کردن بازیکنان به سوپر لیگ چین به آن افزوده شده است. آنچه مشخص است، این است که در بسیاری از موارد هیچ الگوی مشخصی برای قیمتهایی که اعلام میشوند، وجود ندارد. به نظر میرسد به قول کونته هیچ کس دقیقا در مورد آنچه رخ میدهد، یعنی ارزیابی دقیق، مطمئن نباشد.
برای مثال اورتون، بازیکن خط حمله خود روملو لوکاکو را به قیمت 100 میلیون پوند معادل 126 میلیون دلار ارزشگذاری کرده، در حالی که بارسلونا ممکن است همین رقم را برای به خدمت گرفتن مارکو وراتی ایتالیایی از پاریسنژرمن بپردازد.
این در حالی است که لوکاکو 24 ساله که فورواردی بلژیکی است با وراتی که بازیساز، خلاق و تکنیکی است اشتراک اندکی دارد. در واقع این دو بازیکن تقریبا هیچ نقطه مشترکی ندارند، اما قیمت تعیین شده برای آنها یکسان است. حتی قیمت برای بازیکنانی که از نظر تئوری قابل مقایسه هستند، نیز علائم واضحی نشان نمیدهد.
منچستریونایتد اخیرا 30 میلیون پوند یعنی تقریبا 38 میلیون دلار برای یکی از بازیکنان ارزشمند دفاعی بنفیکا، لیندولف، پرداخت. اما لیورپول همین مقدار را برای ساخو، مدافعی که 5 سال از لیندولف بزرگتر است و در بیشتر سال گذشته از سوی مربی این تیم، یورگن کلوپ، بهکار گرفته نشد، خواسته است. تیم ساوتهمپتون نیز معتقد است دفاعش، ویرژیل ون دایک دو برابر لیندولف و ساخو ارزش دارد.
با این حال به نظر میرسد این قیمتگذاری تا حدود زیادی بستگی به وزش باد موافق برای آنها داشته باشد. برای مثال، تا چند هفته پیش استوک سیتی برای دروازهبان جوان خود مبلغی در حدود 30 میلیون پوند میخواست اما پس از موافقت اورتون با تیم ساندرلند برای یک دروازهبان جوان دیگر، استوک سیتی رقم درخواستی خود را تعدیل کرد.
این دروازهبان همان دروازهبان چند هفته پیش است، فقط اینکه او اکنون برای هر تیمی که بخواهد وی را به خدمت بگیرد، بیشتر هزینه خواهد داشت. بازار میتواند مقادیر را تغییر بدهد، اما شاید بتواند محیط را هم تغییر دهد. وقتی نیوکاسل به لیگ پایینتر سقوط کرد، میدانست که باید برخی از داراییهای قابل فروش خود را نقد کند و بنابراین دو بازیکن خود محمد سیسوکو و جورجیو وینالدام را فروخت.این باشگاه در ابتدا فکر میکرد 15 میلیون پوند برای هر بازیکن، قیمت منصفانهای است.
وقتی رئال مادرید پیشنهاد مبلغی دو برابر آن را داد، نیوکاسل نیز ارزش وی را افزایش داد. وقتی رسانههای خبری اعلام کردند که وینالدام ممکن است به ارزش 25 میلیون دلار ترانسفر شود، نیوکاسل با وی نیز همین کار را کرد. هر دو بازیکن به زودی جدا میشدند، اما هر یک قیمت جدیدی پیدا کرده بودند.
هرچند این یک مثال افراطی است، اما در بسیاری از باشگاهها قیمتگذاری بیشتر از روی غریزه و احساس آنها انجام میشود. ایگلی تاره، مدیر ورزشی باشگاه ایتالیایی لاتزیو، عوامل بسیار دیگری را نیز در این باره دخیل میداند و به مواردی همچون سن، اهمیت برای تیم و کیفیت بازی آنها در فصول گذشته نیز اشاره میکند، اما همچنین میگوید که فیلتر نهایی «دانش و درک بازار ترانسفر» است.
مدیر ورزشی ولفسبورگ، الاف ربه نیز میگوید که هر باشگاهی روش خود را در مورد هزینهکردن برای یک بازیکن دارد و این میتواند با باشگاههای دیگر متفاوت باشد. هنری استات، بنیانگذار موسسه «تکنولوژی تصمیم» که کارش مشاوره تحقیقاتی دادن به برخی از تیمها است، میگوید: «ما مدلهایی برای ارزیابی بازار ساختهایم.
اما هنوز حقایق مشاهده نشده زیادی در این بحث وجود دارد.» او و تیم آکادمیکش بر ارائه «قیمتی با رقم منطقی» تمرکز دارند، ایدهای که بگوید یک بازیکن چقدر میتواند ارزش داشته باشد.
آنها با استفاده از اطلاعات برای ایجاد سیستمی قابل اطمینان که بازیکنان را بر اساس مواردی همچون توانایی رتبهبندی میکند، میتوانند اثر بیرون کشیدن یک بازیکن از یک تیم و جایگزینی وی با عضوی دیگر را بررسی کنند که بر اساس احتمال اجتناب از سقوط به دستههای پایینتر، انتخاب شدن برای رقابتهای اروپایی یا جایگاه تیم در پایان فصل در لیگ، متغیر باشد.
این کار به نوعی قیمت تعیین میکند. اسلات در ادامه میگوید: «قیمت بازاری با تمایل به خرید و فروش تعیین میشود. اما در کل افراد پول کمتری برای بازیکنان باشگاههای کوچکتر میپردازند.» با این حال استات، کارش را تعیین قیمت نمیداند و آن را به مذاکرات تیمها واگذار میکند. وی توصیهاش را در این نکته میداند که «اگر شما بتوانید بازیکنی را با پول کمتری به خدمت بگیرید، باید این کار را بکنید. اما اگر مجبور باشید بیشتر بپردازید، شاید نباید این کار را بکنید.»
در سال 2014، پیش از آغاز رقابتهای لیگ برتر انگلستان در روز 16 آگوست، برخی کارشناسان لیورپول را شانس پنجم قهرمانی این لیگ در نظر میگرفتند. سال پیش از آن، این تیم در رده دوم انگلستان قرار گرفته بود.
دلیل اصلی این بدبینی آن بود که در طول تابستان این تیم بازیکن خود لوئیس سوآرز را که ستاره این تیم محسوب میشد، به مبلغ 75 میلیون پوند معادل با 124 میلیون دلار آن زمان به بارسلونا فروخته بود. این موضوع موجب شد او در آن هنگام، عنوان سومین قرارداد گرانقیمت در تاریخ فوتبال را به خود اختصاص دهد.
سرمربی لیورپول در آن زمان، برندان راجرز، احتمالا انتخاب اندکی در این زمینه میتوانست داشته باشد: مدتی بود که آقای سوآرز مشتاق به رفتن بود. اما تاریخ میگوید حتی وقتی باشگاهها چنین ثروتهای به دست آمده از محل فروش بازیکنان ستاره خود را وارد تیمهای خود کرده و با آن سرمایهگذاری مجدد میکنند، همچنان برای جایگزینی بازیکنان بسیار سطح بالا مشکل وجود دارد.
برخی از محققان با استفاده از نظریه بازیها به نقل و انتقالات کلان بین باشگاههای انگلیسی نگاهی انداختهاند تا بتوانند به درکی از این موضوع دست یابند که فروش یک دارایی ارزشمند چه اثری بر آینده یک باشگاه خواهد داشت.
این محققان همچنین به ارزیابی راههایی پرداختهاند که باشگاههای فروشنده، درآمد به دست آمده ناشی از انتقال بازیکن را دوباره سرمایهگذاری میکنند. جدول زیر تغییر در میانگین امتیازات لیگ برتر انگلستان را برای باشگاه فروشنده در دو فصل قبل و پس از بزرگترین انتقالات در باشگاههای لیگ برتر نشان داده است.
چند قرارداد گرانقیمت مانند انتقال خوآن ماتا از چلسی به منچستر یونایتد نیز در این زمینه در نظر گرفته شدهاند. همچنین این محققان نگاهی به تغییر در میزان کلی صورتحساب پرداخت دستمزد انداختهاند، زیرا تحقیقاتی که در گذشته انجام شده بودند، نشان میدادند که ارتباط بین دستمزد و جایگاه تیمها در لیگ در بلندمدت به شدت مثبت بوده و حدود 90 درصد است.
نگاهی به این نمودار نشان میدهد که در بیشتر موارد (تقریبا دو سوم تیمهای مورد بررسی در این تحقیق) با فروش ستارگان در تیمهای مختلف، هرچند بازیکنان جدیدی خریداری شده و دستمزدهای پرداختی بالاتر رفتهاند؛ اما با از دست رفتن ستارگان، امتیازات کسبشده از سوی این تیمها در فصول بعد از فروش، نسبت به زمانی که این بازیکنان سرنوشتساز را در اختیار داشتند، کاهش یافته است.
برای مثال، اگر بخواهیم یک نمونه موردی را بررسی کنیم، لیورپول پیشتر نیز دچار این وضعیت شده بود. در سال 2011 این تیم یکی دیگر از ستارگان خط حمله خود، فرناندو تورس را به مبلغ 50 میلیون پوند به چلسی فروخت. این باشگاه کمی بعد و با پایان فصل بعد 20 امتیاز کمتر نسبت به فصل قبل کسب کرده بود.
این امر به رغم آن بود که این پول مجددا در باشگاه سرمایهگذاری شده و حداقل در تئوری به نظر میآمد که تیم قویتر شده باشد. شاهد این رویداد هم بالا رفتن صورتحساب دستمزد به مبلغ 30 میلیون پوند بود. این تیم که با جادوی فرناندو تورس در پایان فصل به رتبه دوم دست یافته بود، بدون او به رتبههای ششم و سپس هشتم سقوط کرد.
این باشگاه فورا 35 میلیون پوند از حقالعملی را که از فروش تورس به دست آورده بود، صرف خرید یک بازیکن گلزن جایگزین کرد و اندی کارول را از نیوکاسل به خدمت گرفت. در اینجا باز هم یک سوال باقی میماند و آن هم مواقعی است که جایگزینی ستارهها رخ میدهد.
شکی در این وجود ندارد که هزینه خرید بازیکن از نیوکاسل با تورم مواجه شده بود؛ زیرا باشگاه نیوکاسل میدانست که لیورپول بهطور ناگهانی دسترسی به مقادیر زیادی پول نقد پیدا کرده است. آقای کارول نیز محبوب هواداران بود اما عملکرد وی و سبک بازیاش مناسب با سیستم این تیم نبود. وی پیش از انتقالش، در لیگ تنها 6 گل برای این باشگاه به ثمر رسانده بود.
استونویلا نیز در سال 2010 و به دنبال فروش جیمز میلنر به منچسترسیتی اوضاع ناخوشایندی را تجربه کرد. میلنر پیش از اینکه به مبلغ 26 میلیون پوند فروخته شود، این تیم را از مرکز میدان رهبری و هدایت میکرد. استونویلا یک بازیکن میانی دیگر به نام استیفن ایرلند را به خدمت گرفت تا این فروش را تا حدودی جبران کند.
پس از آن، 6 ماه بعد، بیشتر پولی را که از این نقل و انتقال به دست آورده بود، صرف این کرد تا دارن بنت را که یک مهاجم بود، به خدمت بگیرد. با این وجود، همانند لیورپول این اشتباه آنها با جایگزینی فردی در پست مشابه جبران نشد. ایرلند ثابت کرد که قابلیت دفاعی کمتری دارد و این تیم گلهای زیادی دریافت کرد.
این در حالی بود که بنت، نمیتوانست به اندازه هزینهای که برای وی شده بود، مثمر ثمر باشد. با تمام این مباحث، صورتحساب دستمزد باشگاه ثابت بود و بهطور میانگین، دو فصل بعد 20 امتیاز کمتر کسب کرد.
فروش فوروارد تاتنهام هاتسپر، دیمیتار برباتف به منچستر یونایتد در سال 2008 موفقتر بود. این تیم با 31 میلیون دلاری که دریافت کرد، سه بازیکن فوروارد را به خدمت گرفت: ر.من پاولوچنکو، جرمین دفو و رابی کین. دو مورد آخر پیشتر برای این باشگاه در لیگ بازی کرده بودند اما پاولیوچنکو به تازگی به لیگ آمده بود و در نتیجه خطرات بالاتری داشت. از این سه نفر، تنها دفو موفقیتی به دست نیاورد، اما باشگاه شانسهای جایگزینی گلهای برباتف را با گروهی از افراد خط حمله جبران کرد.
افزایش صورتحساب دستمزد حدود 32 درصد، بیش از افزایش امتیازات یعنی 14 درصد بود اما گویای اتفاقی مثبت بود. با این حال، این یک استراتژی نیست که همواره جواب بدهد. این باشگاه در سال 2013 و پس از فروش گرت بیل به رئال مادرید و دریافت مبالغی هنگفت، سعی کرد تا این راهکار را تکرار کند.
مبلغ 90 میلیون پوندی که این تیم دریافت کرد به آن کمک کرد تا نیمی از بازیکنان جدیدش را بخرد. با این وجود، در مجموع بسیاری از بازیکنان جدید چندان مناسب عمل نکردند.
اثر فروش یک بازیکن ستاره محدود به باشگاه فروشنده نمیشود. از سوی دیگر این خطر وجود دارد که رقیبی قدرتمند به وجود بیاید. برای مثال، فروش رابین فن پرسی هلندی به مبلغ 24 میلیون یورو در سال 2012 از آرسنال یکی از این موارد بود. روی کاغذ، این معامله خوبی برای توپچیها به نظر میرسید.
این پول برای یک بازیکن مستعد آسیب دیده، به رغم خوب بودن این فوتبالیست، زیاد به نظر میآمد. در واقع، این تیم بدون او امتیازات بیشتری به دست آورد و رتبه چهارم خود را در لیگ انگلستان حفظ کرد. با این حال، فروش وی به حریف آرسنال یعنی منچستریونایتد، منجر به کمک به یونایتد برای فتح لیگ شد. شمار اندکی از هواداران آرسنال این انتقال را بهعنوان یک گام مثبت تلقی کردند.
اطلاعات نشان داده شده در اینجا گویای این هستند که از کامل بودن بازار دور هستیم. نمونه کوچک است و بحث زیادی پیرامون آمارهای آن وجود دارد. هزینه یک بازیکن فوتبال بیش از آن چیزی است که منعکسکننده توانایی فردی وی باشد، بلکه چیزهای دیگری مانند سن، طول قرارداد و ناامیدی باشگاه از خریدهایش را نیز به حساب میآورند.
حتی بیش از این، عملکرد یک باشگاه میتواند در نتیجه تغییر مربی تحت تاثیر قرار بگیرد. با این وجود منصفانه به نظر میرسد اگر بگوییم که باشگاهها وضعیت بهتری پیدا میکنند، اگر توانایی آن را داشته باشند که ستارههای خود را حفظ کنند، تا اینکه آنها را به فروش برسانند و درآمد حاصل شده از آن را صرف بهبود کلی تیم کنند. فوتبالیستهایی که توانایی تغییر بازیها را آن هم به تنهایی دارند، تقریبا غیرقابل جایگزین بهنظر میرسند.