دکتر محمدصادق دهقان در جشن نوروز کانون فرهنگی پویش در دانشگاه علامه طباطبائی با برشمردن هشت ویژگی برای اهمیت نوروز در ایران و افغانستان گفت: متاسفانه به اسطورههای خود علمی نگاه نمیکنیم، ما که در خاورمیانه پر از آتش و ظلم و انتحار و جهل زندگی میکنیم، یا در گذشتههای دور به سر میبریم یا در آیندههای خیالی و خوابهای پنبهدانهای، در حالی که سرزمینهای علمی و آرام که درست زندگی میکنند، یک ویژگی دارند و آن زندگی در «حال» است.
ایوب قادری-عطنا؛ نخستین جشن نوروزی کانون فرهنگی پویش دانشگاه علامه طباطبائی عصر دوشنبه، ۲۳ اسفندماه در سالن شهید بهشتی دانشکده حقوق و علوم سیاسی با حضور جمعی از دانشجویان افغانستانی دانشگاههای سطح تهران برگزار شده است؛ جشنی که سرشار از غربت بود، غربتی که میتوانیم آن را در خاطرهها، شعرها و لطیفههایی که گفته میشود ببینیم، غربتی که در موسیقیهایی که اجرا میشود، به وضوح شنیده میشود؛ غربتی که در نگاه تک تک مهمانان موج میزد، چه آنان که در ایران زندگی کردهاند و حرفهای کوچک و درشت بسیار شنیدهاند، چه آنان که برای تحصیل چند صباحی اینجا سکنی گزیدهاند؛حالیا غربت نه از آن که در خانه همسایهاند، نه! غربت از این جهت که خانهشان دردمند است؛ خانهای که دیوار دارد اما سقفی بر آن نیست، خانهای که به اسم کاشانه و به رسم، ویرانه است؛ خانه ملتی که اسیر است، دهها سال است که اسیر است؛ اسیر دست جهل و تریاک و قمپاره و طالب و تقلب و فساد و مرگ و وحشت و ترور و ترور و ترور.
قصه درد را بگذاریم کنار، که عید است، جشن است، خجسته سالروز نوروز است و حالا دکتر محمدصادق دهقان، پژوهشگر و دبیر خانه ادبیات افغانستان در این مراسم، به ارائه سخنانی در باب اهمیت نوروز برای دو ملت ایران و افغانستان میپردازد و از ویژگیهای این عید باستانی برای ملت افغانستان میگوید که چگونه این عید به وحدت ملی در این کشور کمک خواهد کرد، امری که خیلی از بدخواهان و طالباندیشان با آن بیگانه و مخالفاند.
دکتر محمدصادق دهقان، در سخنان خود ضمن قدردانی از کانون فرهنگی پویش که برای احیای این فرهنگ ملی گام بر میدارند، برای توصیف حال و هوای نوروز در افغانستان بخشی از رمان «تصویر عبرت» را میخواند: «ابر است و بهار است و هوا هم مزه دارد/ برخیز که لغزیدن پا هم مزه دارد؛ پسفردا، یوم دوشنبه نوروز وارد میشود، چون نوروز در ممالک وسط آسیا، بهترین موسم در شمار است، لهذا این موسم دلافروز را در ایران و افغانستان از ایام سلطنت سلاطین کیان تا این زمان جشن میگیرند. چه امیر و چه فقیر، چه پادشاه و چه وزیر، به قدر حیثیت خویش مکانات خود را مزین مینمایند و اطفال و عیالاتشان را لباسهای فاخر به حسب وضع میپوشند.
کسی در خانه خویش، این یوم فیروز را به سر میبرد، برخی در باغها و غیره. اکثریت جهت تبریک و تهنیت، به جای خویشان و اقربا میرود. غرض به هر نهج که ممکن باشد سعی بلیغ مینمایند که به مسرت به سر شود و این آیینه تمامنمایی از نوروز در افغانستان است».
دهقان با بیتی از ملکالشعرای بهار ادامه میدهد که «رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود/ درود باد بر این موکب خجسته، درود». ادامه سخنان این پژوهشگر ادبیات را در زیر میخوانید؛
نسبت ما با نوروز مشخص است، نوروز از خاستگاه باکتریا یا همان باختر (=بُخدی؛ بلخ) آمده است. نوروز از سلطنت جم، پادشاه اسطورهای در بلخ آغاز میشود که بعد از پیروزی در برابر اهریمن، لقب «شید» به اسم او اضافه میشود و نام «جمشید» (جم نورانی) را به خود میگیرد، چنانچه حکیم فردوسی طوسی در شاهنامه چنین یاد میکند:
«چو خورشید تابان میان هوا / نشسته بر او شاه فرمانروا/ جهان انجمن شد بر تخت اوی/ از آن بر شد قره بخت اوی/ به جمشید بر گوهر افشاندند/ مر آن روز را روز نو خواندند/ سر سال نو هرمز فرودین/ بر آسوده از رنج روی تن دل ز کین/ به نوروز تو شاه گیتی فروز/ بر آن تخت بنشست فیروز روز/ بزرگان بشادی بیاراستند/ می و جام و رامشگران خواستند/ چنین جشن فرخ از آن روزگار/ بما ماند از آن خسروان یادگار»
پس جشن نوروز، جشنی به جامانده از اسطورههای ماست که تاکنون ادامه پیدا کرده است و نکته دیگر اینکه، تمام آیینهای نوروزی (با وجود کمرنگ شدنهای تدریجی در طول تاریخ) اعم از هفت سین (یا هفت شین)، خانهتکانی، چهارشنبهسوری، جشن بابا دهقان، سبزهکاری و غیره، همه و همه ریشه در حکمت و فلسفه دارند. با این نگاه، چندین ویژگی وجود دارد که بر اهمیت این عید در افغانستان تاکید میکند.
اولین ویژگی نوروز، توجهی است که آیینهای نوروزی به آفرینندگی و خلیفهاللهی انسان دارد. نهالکاری، سبزهکاری و در کنار آن بخشش و بخشایش، هدیه و عیدی، دیدارها و آشتیکنان و در کنار همه اینها، احسان و مهربانیهای این ایام که در قالب صله رحم و نذر و نیاز دیده میشود، همگی نشان از آیینی است که میخواهد به ما شادی عطا کند. همان شادی که انرژی منفی و نیروهای اهریمنی را از ما دور میکند.
علاوه بر حرکت و پویایی که در نوروز وجود دارد، بنای این روز بر «ساختن» دارد، ساختنی که سبب میشود یاد صفاتی بیافتیم که نشان از خدا دارند. ما در این روز، نشانی از خراب کردن نمیبینیم، آنچه هست میل به آبادگری و ساختن است، تنها یک جا سخن از «سوختن» است و آن روشن کردن آتشی است که قرار است پلیدیها و کهنگیها را در آن بریزیم.
جالب است بدانید در افغانستان روز سوم و سیزدهم عید، نوروز زنان نام داشته است و چهارشنبهها فقط زنان به دو زیارتگاه افغانستان برای نیایش میروند و مردان در این روز، این حق را ندارند
ویژگی دوم نوروز، دلالت آن بر حکمرانی عادلانه است، سه چهار دهه است که ایده «Good governance» یا حکمرانی مطلوب در جهان مطرح است، این ایده از قدیم در آیین نوروز متبلور بوده است؛ یکی از این نمونهها جمشید است که پادشاه دادگری شناخته میشود؛ آنجا که تنها درگیریهای این پادشاه برابر نیروهای اهریمنی و دیوها است. زمانی که انسانها نمیمردند و سه بار زمین گسترانده میشود و این حکومت دیرپا بوده است. حکومت ضحاک را به زمین میزند و حاصلش جشن نوروز است. لذا این جشن، جشنی برای دادگری است.
در کنار آن، در مبارزه بعدی با ضحاک که فریدون و کاوه جنبش مردمی را بر عهده میگیرند باز جشن مهرگان را داریم که باز هم تاکیدی بر حکومت مطلوب و انسانی است که این نوع حکومتداری را میتوان به حکومت دینی سلیمان نبی (ع) و امیرالمومنین علی(ع) پیوند معنایی داد. مورد سوم اسطوره «میر نوروزی» است، کسی که احکام شاه را لغو میکند، حق مردم را میگیرد و دنبال یک حکومت عادلانه و مردمسالار است.
ویژگی سوم، حفظ محیط زیست و بهداشت است، میدانیم که آب و آتش خاصیت پاککنندگی دارند که در این میان، آتش حضور پررنگتری دارد، طوری که در افغانستان برای آتش به جای استفاده از تعبیر خاموشی و مردن، از تعبیر «گل کردن» استفاده میکنیم که مثال قصه ابراهیم، آتش گل میکند.
ویژگی چهارم، تحکیم پیوندهای خویشاوندی در قالبهای اجتماعی است؛ جشن چله بهاری بر خلاف ایران هنوز در افغانستان دایر است، یعنی علاوه بر چلههای زمستان، ما در افغانستان یک چله نوروز داریم که آن را در اردیبهشت و در دو زیاتگاه معروف افغانستان جشن میگیریم.
علاوه بر بازدیدهایی که از پدرکلان و مادرکلان (پدربزرگ و مادربزرگ) مرسوم است، باید یادآور شوم که در مزار و کابل جشن نوروز یک جشن اجتماعی است که مردم را فارغ از لحظه سال تحویل که در ایران مهمتر از باقی روزهای نوروز است، دور هم جمع میشوند و در همه روزهای این ایام دید و بازدید رونق میگیرد.
افسانههایی که به خاله نوروز و موردهایی مثل «رابعه» و «ملاممدجان» اشاره دارد همه به زنده کردن پیوندهای اجتماعی تاکید میکند.
ویژگی پنجم، توجهی است که در آیینهای نوروز به زن میشود؛ در اینجا «کمپیر» (=خاله نورور؛ بیبی نوروز) به عنوان ایزدبانو و فرشته نگهبان طبیعت، آب و کشاورزی مطرح است که در چله زمستان به یاد یار خود آتش روشن میکند و در سرمای جانفرسا، خوابش میبرد، بابا نوروز را از دست میدهد و از رسیدن به دلدار باز میماند.
همچنین یک جشن ویژه زنان افغانستان وجود دارد به اسم «سمنکپزان» که مردان به آن راه ندارند، البته بعدها با اضافه شدن فرهنگ مذهبی «بیبی فاطمه» و «بیبی حوا»، تقدس دیگری هم گرفته است، اما در اصل مرتبط با ایزدبانوی آب (آناهیتا) است، به هرحال این مراسم نذر مقدسی است که فقط زنان میپزند و برای همه خیرات میکنند.
جالب است بدانید در افغانستان روز سوم و سیزدهم عید، نوروز زنان نام داشته است و چهارشنبهها فقط زنان به دو زیارتگاه افغانستان برای نیایش میروند و مردان در این روز، این حق را ندارند. لذا حضور زنان در این آیین بسیار مهم است چه در آمادهسازی مراسمها و چه در خرید مایحتاج آیینها که به دست زنان صورت میگرفته و میگیرد.
ویژگی ششم، بعد اقتصادی است که به شغلهایی مانند کشاورزی، باغداری و دامداری که در گذشته و هم اکنون از اهمیت بالایی برخوردار بوده، توجه میشده است و در کنار آن مواردی مثل جشن بابا دهقان، و نمادهایی مثل الیاس و خضر را داریم که در نهایت موسوم میشود به حضرت آدم، به عنوان آغازگر آفرینش و کشاورزی.
ویژگی هفتم، «ارجمندی هنر» شامل موسیقی، رقص، شعر، داستان، نمایش و ورزش در آیینهای نوروزی است. همانطور که میدانید تمام آیینهای این عید با شادی و بزم ورقص همراه است. شعرخوانی، داستانخوانی، نمایش قاشق زنی، نمایش حاجیفیروز و غیره که در دربارها رونق داشته و هنوز در بین ما ادامه دارد. در زمینه ورزش هم، این آیین ورزشهایی مثل ورزش پهلوانی، زورخانهای، کشتی، اسبدوانی، بزکشی و خیلی از بازی های محلی را دربرمیگیرد.
و هنوز هم کسانی که در این طرف و آن طرف، از جمله در صفحات اجتماعی در لوای دین علیه نوروز مینویسند همان تاریکاندیشانی هستند که از این ویژگیهای نوروز که برشمردم (حضور صلح، حضور زن، موسیقی، شادی و...) ترس و واهمه دارند، زیرا هیچکدام از این ویژگیها در قاموس طالباندیشان جایی ندارد
تمامی این ویژگیها ما را به این نکته میرساند که «نوروز» یک سبک زندگی است، سبکی که برای ما مجموعهای از امیدواری، نظم، رواداری، صلح، توجه به همنوعان، آشتی و نیکوکاری همراه دارد و جالب است که تنها جشنی است که می توان گفت به همه انسانها اعم از مرده و زنده، فارغ از جنسیت، سن، نژاد و مذهب توجه میکند. در حالی که آیینهای دیگر این ویژگی را ندارند، برای مثال، یک آیین مذهبی در درون خود، تنها به پیروان آن مذهب محدود میشود.
همچنین دلیل اینکه نوروز به مردگان بها میدهد، در همان آیین خانهتکانی نهفته است، امری که طی آن انسانها به پیشواز ارواح فَروَهر میروند. به این دلیل که ما آنها را نیز در زندگی خود شریک میدانیم و یک نشانه آن، حلواپزان در روز قبل از نوروز (حلوای شب عید) است.
ویژگی آخر که در مجموع این ویژگیها به آن میرسیم، «هویت فرهنگی، ملی و دینی» ما را در برمیگیرد، حال چرا این سه شاخصه در کنار هم مطرح است، باید گفت نظام طبیعت، ایجاب میکرده که ما اعتدال بهاری را جشن بگیریم، امری که در بین سایر اقوام از جمله غربیها هم موضوعیت داشته است و خیلی از کشورها از جمله مناطق فرانسه تلاش کردهاند همین اعتدال بهاری را به عنوان آغاز سال نو جشن بگیرند، اما گویا قدرت کلیسا این اجازه را نداده و این جشن همان زمستان مانده است.
این در حالی است که جشن نوروز را دین امضا میکند، چرا که در دنیای اسلام، به جز سختگیری امویان که در نوروز بهانهای برای گرفتن باج و خراج بیشتر به دست داشتند و نوروز را زجرآور کرده بودند، در دوران عباسی که منصور آن را ترویج میدهد و در دورههای بعدی که هارون الرشید، مأمون، متوکل و دیگران سر کار هستند، این آیین رونق میگیرد که همانا دلیل آن، حضور خاندان برمکیان بلخ آنجا در دربار خلیفه عباسی است.
برمکیان در دربار عباسیان موجب برجسته شدن و رونق نوروز در این بلاد میشوند، همچنین در دوران سلسلههایی مانند غزنویان، غوریان، سامانیان و تیموریان، ما نوروز را به صورتی بسیار ویژه در افغانستان جشن میگرفتیم.
همچنین در دوران نزدیکتر، تا زمان امیر عبدالرحمنخان (۱۸۸۰–۱۹۰۱)، این جشن در کابل پراکنده بود که از زمان این حاکم به بعد، جشن نوروز در تپه سخی که موسوم به زیارتگاه حضرت علی است، متمرکز میشود.
ما به گذشتهای دل بستهایم که هیچ یک از آیینهایش را به درستی درک نکردهایم و به چیزی افتخار میکنیم که در زندگی خود به کار نمیگیرم، وقتی فلسفه زندگی خود را ندانیم به چه چیز افتخار میکنیم؟!
در مجموع، نوروز برای افغانستانیها به این دلیل دینیتر و ملیتر است که وحدت شیعه و سنی را فریاد می کند، چرا که همین دو زیارتگاه منسوب به حضرت علی(ع) مرجع است که هم امام شیعیان و هم خلیفه چهارم اهل سنت است و باعث وحدتآفرینی این اجتماعات میشود. گفتنی است حضرت علی (ع) قطب تمام فرقههای صوفیه جهان به ویژه قادری و نقشبندی است که در افغانستان شانه به شانه شیعیان زندگی میکنند.
به همین دلیل این تلفیق مدنیت، دین و ملیت، سبب شده ما این جشن فرخنده را یک مجموعه خاصتری بدانیم که ما را به وحدت ملی رهنمون سازد. مواردی که باعث شد طالبان دو چیز را در افغانستان ممنوع اعلام کند، اول عاشورا و دوم نوروز بود؛ چراکه پیام هر دو آیین، وحدت شیعه و سنی و تمامی مردم افغانستان را میرساند.
و هنوز هم کسانی که در این طرف و آن طرف، از جمله در صفحات اجتماعی در لوای دین علیه نوروز مینویسند همان تاریکاندیشانی هستند که از این ویژگیهای نوروز که برشمردم (حضور صلح، حضور زن، موسیقی، شادی و...) ترس و واهمه دارند، زیرا هیچکدام از این ویژگیها در قاموس طالباندیشان جایی ندارد.
متاسفانه ما به اسطورههای خود علمی نگاه نمیکنیم، ما که در خاورمیانهای پر از آتش و ظلم و انتحار و جهل زندگی میکنیم، انگار یا در گذشتههای دور به سر میبریم و یا در آیندههای خیالی و خوابهای پنبهدانهای، در حالی که سرزمینهای علمی که با آرامش و درست زندگی میکنند، یک ویژگی برجسته است و آن زندگی کردن در «حال» است؛
ما به گذشتهای دل بستهایم که هیچ یک از آیینهایش را به درستی درک نکردهایم و به چیزی افتخار میکنیم که در زندگی خود به کار نمیگیرم، وقتی فلسفه زندگی خود را ندانیم به چه چیز افتخار میکنیم؟!
از سوی دیگر، غرق در آیندهای هستیم که امروز باید میساختیم، غربیها از اسطورههایشان برای زندگی حال سود میبرند، ما چه؟! ما از کدام اسطورهیمان در زندگی خود سود میبریم، این همه در اعیاد و جشنها خرج میکنیم، مصرف میکنیم، اما دریغ از یک لحظه نگاه مردمشناختی، جامعهشناختی، روانشناختی، سیاستورزی، فرهنگی وامثال آنها. گویی خبری از این اخلاق و منش در زندگی ما نیست.؛کدام یک از ما بعد از عید تغییری در زندگیمان دادهایم! هر سال نوروزی میآید و میرود و ما غافلیم از اینکه تفاوتی در خود و بینشمان به زندگی و حال ایجاد کنیم.
باید اضافه کنم این سالها مهاجران ایرانی و افغانستانی که به غرب میروند، میتوانند پرچمدار نوروز باشند، اما به راستی، خودشان و خودمان چقدر از این آیین کهن علم و بینش داریم!
در پایان به این بیت از خیام اکتفا میکنم و آرزوی بهترین ها را برای ملت دو سرزمین ایران و افغانستان دارم:
«از دی که گذشت، هیچ از او یاد مکن/ فردا که نیامده ست فریاد مکن/ بر نآمده و گذشته بنیاد مکن/ حالی خوش باش و عمر بر باد مکن.»