۲۸ آبان ۱۳۹۵ ۰۳:۱۵
کد خبر: ۵۶۵۹۱
dr-mosleh-2

انتخابات اخیر امریکا و گزینش ترامپ دلالت‌های بسیاری در سطوح و جنبه‌های مختلف داشت. یکی از دلالت‌های مهم آن مربوط به آینده همزیستی و صلح و خشونت است. این موضوع با نظر به محتوای سخنان دو کاندیدا و مواضع آنها برای کسب آرای رأی‌دهندگان، آشکارتر می‌شود. بیشترین درگیری دو کاندیدا، در موضوع نحوه رفتار با «دیگران» بود. در انتخابات اخیر امریکا مشخص شد که این کشور نیز به سویی که خوشبینانه به آن می‌نگریستیم، پیش نمی‌رود. در امریکا اکثریت به کسی رأی داده‌اند که رنگین پوستان و بخش بزرگی از مهاجران را امریکایی نمی‌داند و خواهان رفتار متفاوت با آنها است.


به گزارش عطنا، علی اصغر مصلح، فیلسوف ایرانی، پروفسور گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی و عضو گروه غرب‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی درباره  آمریکا و اهمیت انتخاب دونالد ترامپ در روزنامه ایران نوشته که متن این یادداشت را در ادامه می‌خوانیم:


1- هگل در درس‌گفتارهای خود درباره فلسفه تاریخ، امریکا را «سرزمین آینده» می‌نامد. این سخن هگل نمودی از تلقی غالب در اروپای قرن هجدهم و نوزدهم از کشور امریکا است. اروپا از آغاز شکل‌گیری نهادهای مدرن، نگاهی خاص به امریکا داشته است. امریکا سرزمینی گسترده و بکر بوده و مردم اروپا انتظار داشته‌اند که محل تحقق آرمان‌های دوران روشنگری باشد. از این منظر، امریکا ادامه تمدن اروپای مدرن است در حالی که خود را آزاد می‌داند؛ از جمله آزاد از قید و بندهای تاریخی. امریکا از آغاز قرن بیستم پشتیبان و در بسیاری از زمینه‌ها پیشرو تمدن اروپایی بوده است. جهان معاصر بیش از آنکه به اروپا شبیه باشد، به امریکا شبیه شده است. یکی از جهات مرکزیت امریکا برای جهان معاصر، تکثر بی‌نظیر این جامعه است.


جامعه امریکا، جامعه متکثری است که بخشی از همه فرهنگ‌ها و اقوام دیگر در این کشور جای گرفته است. این ویژگی سال‌ها است که نشانه امتیاز این کشور بر سایر کشورها تلقی شده و تا یک دهه قبل حتی در کشورهای اروپایی این عبارت زیاد شنیده می‌شد که وضع کنونی امریکا، آینده همه کشورهای دیگر است. در این تلقی نگاه به امریکا، نگاه به مرکز عالم است. مهم‌ترین نشانه این مرکزیت استقرار سازمان ملل متحد در نیویورک است. اگر چنین باشد، هر چه در امریکا روی دهد، رویدادی برای آینده دیگر کشورها هم هست.


2- در سال 2001 بعد از یازده سپتامبر و سیاست‌های تند امریکا علیه کشورهای اسلامی و طرح موضوع حمله امریکا به عراق، در برخی از کشورها بخصوص در اروپا، اینگونه سیاست‌ها مورد مخالفت قرار گرفت. در همین زمان «هابرماس» و «دریدا» مقاله مشترکی در روزنامه «فرانکفورت آلگماینه» نوشتند. اساس سخن دو فیلسوف این بود که امریکا با سیاست‌های جدید خود، جهان را به سوی جنگ و خشونت بیشتر می‌کشاند. در این مقاله پیشنهاد شده بود که اروپا راه خود را از امریکا جدا کند و به نقش تاریخی خود که در دوران روشنگری ایفا کرده بود، بازگردد. این مقاله در ضمن حاوی این برداشت بود که مسیری که امریکا در پیش گرفته با طرح مدرنیته منافات دارد.


آنچه که هابرماس و دریدا 15 سال پیش مطرح کردند، در این مدت بارها در ذهن‌ها به یاد آمده است. آیا امریکا نقش مرکزی خود را از دست داده است؟ از سال 2001 خشونت‌ها افزایش یافت و روش‌های جدیدی در حوزه سیاست بین‌الملل برای برخورد با مخالفان شکل گرفت و در مقابل، رفتارهای افراطی و خشن علیه دولت‌های غربی هم تندتر و خشن‌تر شد. آیا خشونت فراگیری که از آن سال آغاز شد و به کل خاورمیانه و اروپا کشیده شد، نشانه نادرستی روشی نیست که امریکا در پیش گرفته است؟


3- انتخاب اوباما امید را به دل بسیاری از مردم جهان که همچنان به قدرت و قوام نظام سیاسی - اجتماعی امریکا اعتقاد داشتند، بازگرداند. اوباما با اینکه معقول‌تر و منطقی‌تر و بااحتیاط‌‌تر از بوش سیاست‌های خود را تنظیم کرد، اما روند حاکم بر تحولات جهانی را تغییر اساسی نداد. افراط‌گرایی افزایش یافت و به صورت خشونت آشکارتر و در قالب ارتش‌های غیردولتی و حتی بین‌المللی افراطی درآمد. طالبان و القاعده و بوکوحرام به صورتی حادتر در داعش ظاهر شد. حتی اروپا دستخوش رفتارهای خشنی شد که بی‌سابقه بود.


4- اگر در قرنی که اکنون در سال شانزدهم آن هستیم این سؤال مطرح شود که بزرگترین چالش این سال‌ها چه بوده است، شاید در این برداشت اتفاق داشته باشیم که معضل بزرگ همچنان«همزیستی» ما با یکدیگر است. با این توجه شاید این پرسش بجا باشد که آیا «فرهنگ مدرن جهانی شده» توان حل معضل همزیستی و صلح و زیستن با یکدیگر را دارد. این پرسش را به صورت جزیی‌تر می‌توان مطرح کرد. آیا «نظم جهانی» که بیش از همه حاصل اعمال سیاست‌های دولت امریکا در جهان است، توان حل چالش‌های پیش‌رو را دارد؟ امروز معضل خشونت و کنار آمدن با هم، گریبان همه ما را گرفته است. در این معضل بین کابل و پاریس و نیویورک و بغداد فرقی نیست.


5- انتخابات اخیر امریکا و گزینش ترامپ دلالت‌های بسیاری در سطوح و جنبه‌های مختلف داشت. یکی از دلالت‌های مهم آن مربوط به آینده همزیستی و صلح و خشونت است. این موضوع با نظر به محتوای سخنان دو کاندیدا و مواضع آنها برای کسب آرای رأی‌دهندگان، آشکارتر می‌شود. بیشترین درگیری دو کاندیدا، در موضوع نحوه رفتار با «دیگران» بود. در انتخابات اخیر امریکا مشخص شد که این کشور نیز به سویی که خوشبینانه به آن می‌نگریستیم، پیش نمی‌رود. در امریکا اکثریت به کسی رأی داده‌اند که رنگین پوستان و بخش بزرگی از مهاجران را امریکایی نمی‌داند و خواهان رفتار متفاوت با آنها است.


6- ترامپ با آنچه که از وی ظاهر شده بخصوص با منش خشن و قدرت‌طلب و مهاجمش، دنیا را به سوی خشونت بیشتر سوق خواهد داد. نحوه سخن گفتن و یادآوری گذشته وی و نحوه قدرت یافتن وی حاوی درس‌های نامطلوبی برای نسل آینده است. در این ماجرا باید توجه داشت که در جهان به‌هم‌پیوسته کنونی سقوط اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی امریکا، سقوط برای همه جهان است. سرنوشت‌ها به هم وابسته شده است. امروز مسائل هند و ایران و برزیل و امریکا و کشورهای دیگر به گونه‌ای مسائل مشترک همه جهان است. بخصوص در مقابل تغییر رویه‌ها و به طور اخص آنچه در مورد نحوه رفتار با «دیگران» است، باید حساس‌تر از گذشته بود.


7- انتخاب ترامپ در کنار همه مشکلات و معضلاتی که در آینده پدید خواهد آورد، آزمونی دیگر برای امریکا و نقش آن در «آینده نظام بین‌الملل» از جهت مناسبات میان فرهنگی و آینده صلح و همزیستی است. آیا این انتخاب دلیلی بر درستی سخن هابرماس و دریدا است که سیاستمداران خردمند اروپا و دیگر کشورها باید راه خود را از امریکا جدا کنند؟ چشم مردمان طرفدار عقل مسالمت‌جو در فرهنگ‌های مختلف، بیش از گذشته به رویه‌های جدید امریکا خواهد بود. انتخاب ترامپ علاوه بر همه دلالت‌هایش، نشانه استعدادهای بروز خشونت و خودمطلق‌بینی و نفی دیگران در همه فرهنگ‌ها است. مواجهه با این خطر شاید در آینده باعث نزدیکی بیشتر خردمندان مهرورز و طرفداران صلح و دوستی، در درون جوامع و فرهنگ‌های مختلف به یکدیگر شود.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* :
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار