نشست «نهاد دانشگاه در ایران» در ادامه سلسله نشستهای پنجشنبههای پرسش با حضور محمد مالجو، عباس کاظمی و مقصود فراستخواه برگزار شد. در این نشست مالجو درباره موضوع «دانشگاه در عصر اعتدال به کجا میرود؟»، عباس کاظمی درباره موضوع «پرولتاریای دانشگاهی در ایران» و مقصود فراستخواه درباره «دانشگاه و گفتمان ایدئولوژیک» سخنرانی کردند.
به گزارش عطنا به نقل از مهر، مالجو به عنوان اولین سخنران این نشست با طرح پرسش «دانشگاه در عصر اعتدال به کجا میرود؟» سخنرانی خود را آغاز کرد. وی گفت: این پرسش کلی شامل سه پرسش جزئی میشود؛ «نظام حکمرانی در نهاد دانشگاه به چه ترتیب است؟»، «نحوه تامین مالی در دانشگاه چگونه است؟» و «فعالیتهای آموزشی و پژوهشی درخدت چه بخشهایی از جامعه است؟»
مالجو افزود: پیش روی سیاسی دولت به دانشگاهها با انقلاب فرهنگی آغاز شد و دولت کنترل همه جانبه و از بالا به پائین به همه شئونات حیات اجتماعی از جمله دانشگاه داشته است. این پیش روی سیاسی تلاش براین داشته است که افرادی را جذب هیئت علمی و دایره اساتید کند که بیشتر از بدنه قدرت باشند. در سالهای پس از جنگ دولت تکنیک کالایی سازی آموزش عالی را در پیش گرفته است، نمونه این تکنیک راه اندازی دانشگاه آزاد، موسسات غیرانتفاعی، دانشگاه پیام نور و راه اندازی دورههای شبانه دانشگاه دولتی است.
این نویسنده و پژوهشگر حوزه اقتصاد ادامه داد: در خصوص پرسش دوم هم اینکه دولت از حوزه تامین مالی و اقتصاد دانشگاهها عقب نشینی کرد و بار مالی را به دوش خانوادهها انداخت و این موضوع تخطی از اصل سی ام قانون اساسی است که میگوید هزینه تحصیل باید رایگان و برای همه فراهم باشد. دادههایی که در این سالها به دست آمده نشان میدهد که نسبت جذب دانشجوهایی که به صورت رایگان تحصیل میکنند به دانشجوهایی که شهریه میپردازند از رقم ۴۱ درصد به رقم ۲۲ درصد رسیده است و این یعنی اینکه بار مالی تحصیل دانشجوها بیشتر بر دوش خود دانشجویان و خانوادههای آنهاست تا دولت و به نظرم در اینجا شاهد نوعی پیوند بین نئولیبرالیسم و محافظه کاری هستیم.
مالجو در پایان گفت: پرسش سوم که در خصوص فعالیتهای آموزشی و پژوهشی است فعلا در حد یک ایده است که هنوز خیلی عملی نشده است. براساس این پرسش موضوع تجاری سازی علوم انسانی مطرح میشود به این معنی که دانشگاهها و فعالیتهای پژوهشی باید در خدمت تقاضا در جامعه باشد. البته تا به حال کم و بیش شاهد چنین موضوعاتی در خصوص تجاری سازی علوم انسانی بوده ایم ولی هنوز به مرحله اجرای نرسیده است.
دومین سخنران این نشست، کاظمی بود که صحبت خود را با تعریف کردن یک تجربه شخصی آغاز کرد و گفت: از سال ۱۳۸۹ که از فضای دانشگاه جدا شدم حس فرودستانی که به فرادستان خود نگاه میکردند را داشتم و انگار با چنین اتفاقاتی تازه متوجه میشویم که زندگی چقدر سخت است و گروههایی که موقعیت متزلزل دارند چقدر روزگارشان سخت است. من نام آن دسته از اساتید دانشگاه که در مجموعه دانشگاه نیستند و به صورت حق التدریس و حق الزحمه ای کار میکنند پرولتاریای دانشگاهی میگذارم. گروههایی که موقعیت متزلزل و فرودست در جامعه دارند.
وی افزود: از بدو امر، دانشگاه به امید به تاخیر انداختن بیکاری راه اندازی شد تا هم مُسَکنی باشد برای دولت و هم به خانوادهها و دانجویان امید بدهد در حالی که این اتفاق نیفتاد و نه تنها با راه اندازی دانشگاه معضل بیکاری حل نشد بلکه نابرابری موقعیتها بیشتر هم شد.
کاظمی ادامه داد: در ابتدا باید تاکید کنم که بین مفهوم سرقت علمی، سایه نویسی و پرولتاریای دانشگاهی باید تفاوت قائل شویم. سرقت علمی یعنی اینکه کسی متن یا مقاله ای را از جایی یا کسی میگیرد و به نام خود میزند. سایه نویسی یعنی اینکه کسی مواد تحقیقش را به ما میدهد تا برای او مقاله و کتاب تهیه کنیم و بعد هم در مقاله و کتاب خود اشاره میکند که فلانی در این کار به من کمک کرد. این اتفاقی است که در غرب هم خیلی رایج است اما پرولتاریای دانشگاهی با این دو مفهوم تفاوت دارد. اتفاقی که میافتد این است که خوشحالیم کارخانه ای به نام دانشگاه داریم که تولید میکند ولی غافل از این هستیم که چه کسانی این مقالات و کتابها را تهیه میکنند.
نویسنده کتاب امر روزمره در جامعه پساانقلابی اضافه کرد: براساس تحقیقات آماری که انجام شده در سال ۱۳۴۹ تعداد دانشگاهها ۱۳ و در سال ۱۳۵۸ به رقم ۲۴۱۰ رسیده است. همچنین سیر بیکاری دانش آموختگان از سال ۱۳۵۶ که ۴.۱ بوده است در سال ۹۱به رقم ۱۵.۳ رسیده است. بنابراین همانطورکه ارقام میگویند نرخ بیکاری دانش آموختگان در طول سه چهار دهه اخیر افزایش داشته است. همچنین در طول این سالها با اینکه دانشگاهها بزرگ شده اند میزان وابستگی مالی دانشجویان از خانوادهها کم نشده است به همین دلیل هم میتوان گفت که افزایش بی رویه دانشگاهها محصول تجاری سازی است که در سالهای اخیر صورت گرفته است. به میزانی که دانشگاهها به سمت خصوصی شدن میروند از مزیتهای دستیابی به شغل کم میشود یعنی ما از یک طرف عرصه را برای ورود دانشجو باز میکنیم از طرفی امکان پیدا کردن شغل برابر را محدود میکنیم.
استاد سابق دانشگاه تهران در ادامه دونوع پرولتاریا را از هم جدا کرد و گفت: من اصطلاح پرولتاریای دانشگاهی را از غرب گرفتم به این معنا که دانشگاه نیروی کار خود را میفروشد تا بتواند به زندگی ادامه دهد. این اصطلاح در غرب به اساتیدی گفته میشود که موقعیت متزلزل دارند، بیمه و سنوات ندارند و از طبقه فرودست جامعه هستند. بنده در اینجا پرولتاریای دانشگاهی را به دو دسته پرولتاریای آموزشی و پژوهشی تقسیم میکنم. پرولتاریای آموزشی همان اساتید حق التدریس و پاره وقت و بدون بیمه و سنوات هستند اما پرولتاریای پژوهشی همان کسانی هستند که تحقیق ومقاله و پایان نامه برای دانشجویان و اساتید مینویسند. نکته مهم اینکه وضعیت پرولتاریای پژهشی از آموزشی اسف بارتر است چون پرولتاریای آموزشی هرچه باشد هویت استادی دارد ولی پرولتاریای پژوهشی هیچ هویتی ندارند و ناشناخته هستند ضمن اینکه بخشی از درآمد خود را به موسساتی که برای آنها کار میکنند میدهند.
وی در پایان گفت: سخن پایانی من اینکه پرولتاریای دانشگاهی از هر دو نوع در طول این سالها افزایش داشته است و در آینده کم کم به استانها هم تسری پیدا میکند و حتما تبعات و پیامدهای منفی برای نهاد علم و جامعه به بار خواهد آورد.
آخرین سخنران این نشست مقصود فراستخواه بود. وی گفت: غلامحسین صدیقی به عنوان بنیانگذار علم جامعه شناسی در ایران برای اولین بار واژه نهاد را در مقابل معادل انگلیسی آن قرار داد. براین اساس، نهاد به لحاظ جامعه شناسی عبارت است از ساختهای اجتماعی که از شیوههای زیست تکرار شونده به وجود میآید. به همین دلیل نهاد، نهاد است چون ارزش بقا پیدا میکند و همینجاست که نظم نمادین به وجود میآید.
وی افزود: نکته ای که درا ین میان مطرح میشود این است که دانشگاه هیچ گاه در ایران نهاد نبوده و یا حداقل اینکه اگر هم نهاد بوده، نهاد نیرومندی نبوده است در حالی که در اروپا همیشه یک نهاد بوده است، دلیلش هم اینکه هسته اجتماعی دانشگاه در ایران همیشه ضعیف بوده است. ما ستارههای دانش بسیاری مثل ابوریحان داشتیم ولی هیچ گاه موسس نداشتیم. در عصر زرین تمدن هم مدارسی که داشتیم همیشه ملحقات نهادهای دیگر بودند.
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی در پایان اضافه کرد: به دلیل اینکه دانشگاه هسته اجتماعی نیرومند نداشته همیشه در تصاحب ایدئولوژیهای مسلط درآمده است. تا به امروز ایدئولوژیهای مختلفی بر دانشگاه تصاحب داشتند که تازه ترین آنها هم ایدئولوژی بازار است که میخواهد برآن سیطره پیدا کند. جالب اینکه دانشگاه امروز تبدیل به یک بنگاه سودآور شده که به نوعی تحت سیطره و تصاحب دولت هم هست. نمونه اش اینکه ۱۷ نهاد که اغلب آنها هم باهم موازی کاری دارند بر دانشگاه نظارت میکنند و این پارادوکس عجیب است که هم ۸۵ درصد پول مردم در تصاحب دانشگاه و دولت است وهم تحت نظارت هستند.