عطنا - در فضای ملتهب ژئوپلیتیکی که مرزهای سیاسی به علت نظم شبکهای حاکم تاثیر گذشته خود را از دست دادهاند؛ امروزه مسئله مهاجرت به طور فزاینده مورد توجه دولتمردان قرار گرفته است. بحرانهای سیاسی ناشی از این امر نوع خاصی از روابط را ایجاد کرده است. در این وضعیت امید به کارکردهای دیپلماسی برای دستیابی به منافع مشترک دوچندان شده است.
در این وضعیت که مهاجرت به سطح بی سابقهای رسیده است. جامعه دیاسپورای خارج از کشور به عنوان دیپلماتهای غیر رسمی میتوانند زمینه گفتوگوی فراملی بین دولت-ملتها را فراهم آورند. به طوری که دیاسپوراها به عنوان بازیگران دیپلماتیک بالقوه برای انجام وظایف اصلی دیپلماسی یعنی کارکردهای ارتباطی، نمایندگی و مذاکره، ظرفیتی بالقوه در جهت فعالیتهای متعدد دارند. مفهوم باستانی دیاسپورا در اشاره به تاریخ قوم یهودی و مصیبت یهودیان که «در میان ملل» پراکنده شده بودند بهکار گرفته میشد.
اما در اواخر قرن بیستم این اصطلاح عامیانه در مقیاس بزرگتری تعمیم یافت. از دهه ۱۹۷۰، دیاسپورا به طور فزایندهای برای نشان دادن تقریباً همه مردمی که دور از اجداد یا سرزمین قبلی خود زندگی میکردند استفاده میشد. اگر چه این اصطلاح در ابتدا برای توصیف جابهجایی اجباری مردم خاص بود، دیاسپورا در حال حاضر به طور کلی برای توصیف کسانی استفاده میشود که با یک وطن شناسایی میشوند، اما خارج از آن زندگی میکنند. تعاریف «دیاسپورا» همچنین نه تنها مهاجران نسل اول، بلکه فرزندان خارجی متولد شده این افراد را نیز در بر میگیرد، البته تا زمانی که آنها پیوندی با کشور مادری خود داشته باشند.
این پیوندها – چه فرهنگی، زبانی، تاریخی، مذهبی یا عاطفی – چیزی است که گروههای دیاسپورا را از سایر جوامع متمایز میکند. دیاسپورا به علت هویت بین المللی که دارد نقش مکملی در کارکردهای دیپلماسی عمومی ایفا میکند، چرا که دیپلماسی عمومی به فرایندی گفته میشود که برقراری ارتباط یک دولت، مجموعهای از دولت ها، بعضی از بازیگران فرودولتی و غیردولتی برای شناخت فرهنگ ها، نگرشها و رفتار؛ برقراری و مدیریت روابط و تاثیرگذاری بر افکار و تحریک اقدامات به منظور تامین و توسعه منافع و ارزشهای آن است.
اصطلاح فرار مغزها مفهومی است که در چند دهه گذشته جزء اساسیترین مسائل جمهوری اسلامی ایران بوده که تبلور آن بر جامعه علمی این مرز و بوم نمایان شده است. بهطوری که حدودا ۵۱۲,۳۰۳ نفر در سال ۲۰۲۰ به اروپا مهاجرت کرده اند که بخش اعظم آنها جزء جامعه نخبگانی کشور محسوب میشوند؛ بنابراین برای توصیف این وضعیت بحرانی به بررسی أمواج مهاجرت در ایران معاصر میپردازیم: اولین مرحله مهاجرت از ایران، که از سال ۱۹۵۰ شروع شد و تا انقلاب ۱۹۷۹ ادامه یافت، با احیای آرام اقتصادی ایران و از سرگیری تولید نفت پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد. درآمد حاصل از صادرات نفت تغییر نسبتاً ناگهانی را در جامعه ایران از سنت گرایی به مدرنیزه شدن امکانپذیر کرد و خانوادههای طبقه متوسط و بالا را برانگیخت تا فرزندان خود را برای تحصیلات عالی به خارج بفرستند تا به عنوان ابزاری برای تضمین امنیت اجتماعی - اقتصادی و دسترسی سیاسی پس از بازگشت، به خارج از کشور بفرستند.
این گروه که نسل اول دیاسپورا را تشکیل دادند دانشجویان، اعضای دولت، پرسنل نظامی، اعضای اقلیتهای مذهبی مانند بهائیان و گروههای مذهبی - قومی مانند یهودیان، ارامنه و آشوریها را شامل میشدند. گروه اول که از اواخر دهه ۱۹۴۰ تا انقلاب، مهاجرانی بودند که از ایران به ایالات متحده وارد میشدند، عمدتاً دانشجویان بینالمللی به همراه متخصصان و گردشگران بودند. ایرانیان ۹ درصد از کل دانشآموزان بینالمللی ایالات متحده را در سال تحصیلی ۷۵-۱۹۷۴ و ۱۸ درصد در سال ۸۰-۱۹۷۹ را تشکیل میدادند که بزرگترین گروه در هر دو سال بود. مرحله دوم مهاجرت بعد از انقلاب اتفاق افتاد. عناصر سوسیالیست و لیبرال اولین کسانی بودند که ایران را ترک کردند و پس از آن مردان جوانی که از خدمت سربازی و جنگ ایران و عراق گریختند و به دنبال آن زنان جوان و خانوادهها از محدودیتهای جنسیتی بسیار محدود فرار کردند. از آنجایی که موج دوم تعداد زیادی از متخصصان، کارآفرینان و دانشگاهیان را شامل میشد، «فرار مغزها» را تسریع کرد. در نهایت، موج سوم مهاجرت اخیر در دهه گذشته، تقریباً از سال ۱۹۹۵ تا کنون، ظاهر شده است.
این موج از دو جمعیت بسیار متمایز تشکیل شده است، افراد بسیار ماهر که دانشگاهها و موسسات تحقیقاتی را ترک میکنند، ادامه روند قبلی، و مهاجران کارگری و پناهندگان اقتصادی از طبقه کارگر، که گاهی با سطح تحصیلات پایینتر و مهارتهای کمتر قابل انتقال نسبت به مهاجران قبلی هستند. امروزه تبیین نقش دیاسپوراها در دولتهای مبدا و مقصد امری اساسی تلقی شده است. کشور مبدا بهدنبال بازگشت مجدد و بهکارگیری استعداد و منابع دیاسپوراها هستند در حالی که کشور مقصد به دنبال جذب و ادغام این گروه متناسب با سیاستهای زیرساختی خود در جهت توسعه حرکت میکنند.
مهاجران ماهر میتوانند یک منبع قابل توجهی برای توسعه کشورهای خود باشند. به عنوان مثال، چینیهای خارج از کشور ۷۰ درصد از سرمایه گذاری مستقیم خارجی چین را طی سالهای ۱۹۸۵ تا ۲۰۰۰ به عهده داشتند. تا سال ۱۹۹۵، ۵۹ درصد از انباشته مستقیم خارجی سرمایه گذاری در چین از هنگ کنگ (چین) و ماکائو با ۹ درصد بیشتر از سرمایه گذاری انجام شده در تایوان است؛ بنابراین با رویکردی تطبیقی یکی از مثالهای ملموس نقش دیاسپورا در سیاست خارجی جمهوری اسلامی تاثیر آنها در سرمایه گذاری بر کشت بیناسرزمینی است. امروزه با توجه به بحران آب ناشی مصرف فزاینده آبهای زیرزمینی یکی از چالشهای اساسی جمهوری اسلامی ایران تامین امنیت غذایی است.
با توجه به چالشهای پیش روی وزارت امور خارجه و وزارت جهاد کشاورزی در یافتن سرمایه گذار در این بخش، نیاز به دیاسپورای ایرانی بیش از پیش احساس میشود. دیاسپوراها سه نقش کلی در دیپلماسی عمومی ایفا میکنند، به عنوان کارگزاران، ابزار برنامههای دیپلماتیک دیگران، شریک عمدی یا تصادفی با دیگر بازیگران از طریق تلاشهای ناهماهنگ در تعقیب منافع مشترک. همچنین دیاسپوراها نقش مهمی در تاثیرگذاری بر مجامع بین المللی و سیاست خارجی کشورهای مختلف دارند. آنها بازیگرانی هستند که میتوانند در اشکال مختلف دیپلماسی مانند دیپلماسی پنهان، دیپلماسی فرهنگی، دیپلماسی مسیر یک و نیم، دیپلماسی اقتصادی نقش اساسی ایفا کنند. همچنین دیاسپوراها به عنوان شبکههای گروههای ذینفع در جامعه بین الملل نقش اساسی در نمایش قدرت و تغییر سیاست کشورهای مقصد بازی میکنند.
دیاسپوراها نقش مهمی در ترویج سرمایه گذاری خارجی، تجارت، نوآوری، دسترسی به فناوری، ارائه کمکهای اقتصادی و نظامی، یا تأثیرگذاری بر نتایج سیاسی در کشورهای اصلی خود دارند. آنها حوالههایی را ارسال میکنند که در آموزش، بهداشت، مسکن و سایر زیرساختها سرمایه گذاری میشود که معیشت خانوادهها و جوامع را در کشورهای مبدا آنها بهبود میبخشد؛ بنابراین دیاسپورا توانایی تبدیل قدرت معنایی به قدرت مادی را دارند؛ دیاسپورا شبکهای از کارگزاران است که علاوه بر جامعه جهانی بر دولتها نیز تاثیر میگذارند. در این شرایط، دیاسپوراها یک منبع قدرت نرم بزرگ در آموزش کشورهای میزبان خود در مورد فرهنگ و میراث خود بوده اند. بزرگترین دیاسپورای ایرانی در کالیفرنیای جنوبی، به ویژه لس آنجلس واقع شده است.
با توجه به روابط طولانی مدت بین ایران و ایالات متحده، مهمتر است که جامعه ایرانی مقیم ایالات متحده نقش فعال تری در ارائه خود و فرهنگ خود به جامعه در سطح وسیع داشته باشد. سازمانهایی که هنر و فرهنگ ایرانی را ترویج میکنند، راه بسیار خوبی برای نفوذ ایرانیان دیاسپورا هستند. چالشهای پیش رو یکی از بزرگترین چالشهای پیش رو در مدیریت و بسیج دیاسپورا عدم سیاست گذاری مشخص در این جهت است؛ چرا که امروزه اگر چه موجی از علاقمندی دولت در بکارگیری و بازگشت این گروه مطرح میشود، اما اقدامی در جهت این بلاتکلیفی سیاسی صورت نگرفته است. اگر چه دیاسپورا مزایا بسیار دارد، اما مانند شمشیر دولبهای عمل میکند برای مثال: بخش اعظم جامعه دیاسپورایی ایران از جامعه اپوزویسون خارج از کشور محسوب میشوند که به علت دلایل مختلف سیاسی و اقتصادی قهر سیاسی کرده اند.
تبلور بسیج این گروه توسط اپوزوسیون خارج کشور را میتوان در جنبش "زن زندگی آزادی" مشاهده کرد؛ بنابراین جمهوری اسلامی ایران راه طولانی در جهت وفاق ملی با این گروه خواهد داشت. بحران هویت از جمله چالشهای اساسی دیگری است که جمهوری اسلامی ایران در نسلهای دوم و سوم دیاسپورا با آن رو به رو خواهد شد. چرا که دیاسپورای ایرانی به عنوان یک دیاسپورا که در امتداد خطوط قومی، مذهبی، سیاسی و طبقاتی تکه تکه شده قرار دارد، هر گونه تصوری از جامعه محدود و همبستگی مبتنی بر ارجاعات فرهنگی و قومی مشترک را به چالش کشیده است. امواج مختلف مهاجرت و تجارب متفاوت دیاسپورا، این دیاسپورا را بیشتر متلاشی کرده است؛ بنابراین مفهوم میهن به عنوان پل میان دولت و ملت در حال از دست دادن تاثیر خود است.
اگر چه دیاسپورای ایرانی دروازهای از سرمایه گذاری مالی و گردش ارزی ناشی از گردشگری است، اما فشارهای بین المللی بلاخص تحریمهای آمریکا مانعی اساسی در مقابل اهداف حمایتی قرار گرفته است. نتیجه با بسیج دیاسپورا میتوان تقویت قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران و تبدیل آن به فرصتی برای منافع اقتصادی شاهد بود. همچنین با در دست داشتن شبکهای از متحدین غیردولتی خارج از مرزها افزایش میدان مانور استراتژیک ناشی تعاملی پویا بین دیاسپورا و دولت، تعامل آزاد در جهت دستیابی به فن آوریهای روز، قدرت روایتگری و جذب سرمایه گذار به ویژه در عرصههای فراملی مانند کشت فراسرزمینی را میتواند شاهد بود؛ بنابراین بهنظر میرسد در صورت داشتن نگاهی استراتژیک به این جامعه فراملی فرصتی استثنایی در جهت دور زدن بن بستهای دیپلماتیک دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در وهله اول و ساختاری دیپلماتیک در جهت پیشروی دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران در سراسر جهان میتوان ایجاد کرد که این امر زمینه افزایش مقدورات و در مقابل محذورات دستگاه دیپلماسی را فراهم میکند. بنابراین، همانطور که اشاره شد، بهکارگیری دیاسپوراها به عنوان نیروهای نیابتی در عرصه دیپلماسی میتواند هزینههای مربوط به دیپلماسی رسمی را کاهش دهد و به کشور مبدأ این امکان را بدهد تا از طریق کانالهای غیررسمی به اهداف خود دست یابد.
این رویکرد در مقایسه با نیروهای نیابتی نظامی جمهوری اسلامی ایران، مانند گروههایی نظیر حماس و حزبالله، که به صورت غیررسمی و خارج از ساختار نظامی رسمی، در راستای تحقق اهداف امنیتی و نظامی ایران فعالیت میکنند، کمتر ملموس است. با این حال، دیاسپوراها میتوانند در قالب نیروهای نیابتی دیپلماتیک، از طریق شبکههای غیررسمی و خارج از چارچوب دیپلماسی رسمی، به پیشبرد اهداف دیپلماتیک و فرهنگی یک کشور کمک کنند. علاوه بر این، با توجه به فشارهای اقتصادی که زمینه گسترش جوامع دیاسپورایی را فراهم کرده است، جمهوری اسلامی میتواند روند کاهش مشروعیت سیاسی خود را تا زمان بهبود شرایط اقتصادی تعدیل کند.
نویسندگان: هانیه زاهدی، کارشناس علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی و سید محمد علی مدرسی یزدی، دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات منطقه دانشگاه تهران