عطنا - پس از سخنرانی مقام معظم رهبری در چهارشنبه ۲۱ آذر ماه ۱۴۰۳ پیرامون مسئله سوریه بازتابهای گوناگونی مبنی نوع نگاه رهبر ایران به این مسئله از سوی تحلیلگران سیاست خارجی و روابط بین الملل مطرح شد.
در این سخنرانی رهبر جمهور اسلامی در شرایطی که نیروهای مستشاری ایران مجبور به ترک خاک سوریه بهدلیل سقوط بشار اسد شدهبودند و عملاً رقبای منطقهای و بینالمللی ایران توانستهبودند بر پیکره ژئوپلیتیکی جبهه مقاومت زخمی عمیق وارد کنند، بیان کردند که: «مقاومت این است، جبهه مقاومت این است: هرچه فشار بیاورید محکمتر میشود. هر چه جنایت کنید پر انگیزهتر میشود. هرچه با آن بجنگید، گستردهتر میشود و من به شما عرض میکنم به حول و قوه اللهی گستره مقاومت بیش از گذشته تمام منطقه را فراخواهد گرفت».
اما سوالی که از سوی تحلیلگران روابط بین الملل و سیاست خارجی مطرح میشد این بود که این گونه بیانات پیروزمندانه و امیدواری به آینده ریشه در چه امری دارد؟ آیا ایران در مجموعه توان نظامی خود برگ برندهای رو نشدهای دارد؟ یا دادههایی در اختیار رهبر ایران است که با وجود چرخش ژئوپلیتیکی گسترده منطقه به نفع جبهه غربی باز هم به این شکل با استوار و صلابت در این حالت مطمئن صحبت میکند یا صرفاً به گمان برخی تحلیلگران این لزوم جایگاه رهبری سیاسی و هدایتگری سازمانی است که ضعفی نشان ندهد؟
اولاً اینکه خود رهبر جمهوری اسلامی در ابتدای مطلب بیان میکنند این سخنرانی تحلیل نیست و تبیین و ترسیم است. دوم اینکه تحلیلگرانی که سخنان ایشان را موردتوجه قرار میدهند با استفاده از عینک نظریات مرسوم روابط بینالملل و سیاست خارجی به مسئله نگاه دارند و مبنای روشی مورد استفاده آنها عموماً بر اساس مبنای روشهای موجود، چون عینیگرایی، رفتارگرایی و... است و سطح تحلیل آنها در چهارچوب سطح امنیتی، نظامی، سیاسی و... است.
آنچه که رهبر ایران در این سخنرانی و در کلیه نظراتشان پیرامون مسائل منطقهای مربوط به ایران به کرات استفاده کردند کلمه مقاومت و جبهه مقاومت و ادبیات مقاومت و... است که به وفور به چشم میخورد. اگر کمی عمیقتر و با وا نهادن پردههای ادبیات علمی مرسوم روابط بینالملل به سخنان رهبر ایران توجه کنیم به این مسئله خواهیم رسید که ایشان بر اساس یک نظریه برگرفته از علوم اسلامی و فقه سیاسی به تحلیل اتفاقات و تحولات منطقه و جهان میپردازند.
در حقیقت میتوان گفت که ایشان در این سخنرانی بهنحوی به تبیین نظریه مقاومت و ترسیم وضعیت میدان بر اساس این نظریه پرداختهاند. این نظریه بهمانند دیگر نظریههای علمی روابط بینالملل و سیاست خارجی دارای مبنای روشی خاص خود است. همانگونه که تجربهگرایی و رفتارگرایی و عینیگرایی بهعنوان مبانی روشی مطرح در نظریات مرسوم روابط بینالملل هستند در نظریه مقاومت هم مبنای روشی فطرتگرایی بهعنوان پایه و اساس روشی نظریه مطرح است و بهجای استفاده از سطوح تحلیل نظامی، سیاسی و... و یا امنیتی از سطح تحلیل ایمانی استفاده شدهاست و روابط بین بازیگران بر اساس یک پیکره عقلانی است و عنصر پیونددهنده اجزا در این سیستم عنصر ایمانی است.
بر همین اساس است که ایران با اینکه بهعنوان رهبر جبهه مقاومت شناخته میشود؛ ولی جبهه مقاومت دارای یک پیکره مستقل عقلانی استکبارستیز و دارای پیوند ایمانی میان اعضا خود هست که میتوانند در عین راهبرد مشترک و بعضاً تاکتیک هماهنگ در موقع لزوم بهصورت مجزا و مبتکرانه کنش و واکنش داشتهباشند.
این دقیقاً برعکس رویکرد کشورهای جبهه غرب است که با استفاده از دستنشاندههای خود در کشورهای بلوک خود سعی در پیشبرد اهداف خود دارند؛ زیرا عینیگرایی و عملگرایی بهدنبال نتیجه عینی است و آن را بهعنوان هدف در نظر میگیرد درحالیکه بر اساس مبنای فطرتگرای در نظریه مقاومت باتوجهبه ارزشهای فطری انسان، ملتها دارای کرامت انسانی بوده و خودشان باتوجهبه کرامتی که دارند باید استقلال داشتهباشند؛ بنابراین باید با آنها کریمانه برخورد شود به همین دلیل است که باوجود امکان کودتا و هدایت از طریق گماشته در برخی کشورها بر اساس نظریه مقاومت، ایران این کار را انجام نداده است، زیرا که هدف در اینجا رشد جامعه انسانی مورد نظر است.
آنچه که در ادبیات مقاومت قوامبخش مقاومت ایمانی و کرامت انسانی است، شکوفایی عناصر فطری، چون ظلمستیزی، فساد ستیزی، عدالتخواهی و دیگر شعارهای فطری است. در یک کلام ارتقا این معیارها و ایجاد حساسیت به آن؛ بهبیان عمیقتر شکوفایی فطری جوامع انسانی هدف اصلی در این نظریه است.
اصلیترین بازیگر در نظریه مقاومت، ملتها یا به عبارتی مردم بهمعنای تام ناس است بهطوری که رهبر ایران بهعنوان سردمدار این نظریه در سخنرانی که موضوع آن به یک کشور دیگر (سوریه) مربوط میشود، به بررسی اوضاع این کشور در دل تحولات منطقهای و جهانی میپردازد و سپس مخاطب خود را مردم ایران و بهمعنای تام، ناس قرار میدهد و از کلمه اقشار مردم برای مخاطبین بیانات خود استفاده میکند.
در ادبیات حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر فعلی و هم در ابیات امام راحل بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، انقلاب بهعنوان کارخانه انسانسازی معرفی میشود و به همین دلیل تکیه اساسی این نظریه برای ایجاد و تثبیت قدرت، بر روی مردم و شکوفایی ویژگیهای فطری مردم است. ازاینرو دلیل ضعف پیشآمده در سوریه را اینگونه بیان میکنند که باید خود مردم و ارتش سوریه در مقابل این حرکت ایستادگی میکردند و زمانی که خود سوریها این کار نمیکنند ما نمیتوانیم جلوتر از آنها باشیم. دلیل این امر همان بحث کرامت انسانی و عدم اجازه دخالت در امور داخلی این ملتها است. بهبیان ایشان اگر خود مردم سوریه خواستار ایستادگی بودند، ما هم به کمکشان میرفتیم.
اما چرا رهبر انقلاب بر اساس نظریه مقاومت معتقد به گسترش جبهه مقاومت و محکمتر شدن آن در فضای امروز هستند؟ گر چه وقتی از سطح تحلیل سیاسی، نظامی و حتی امنیتی به مسئله سوریه نگاه کنیم باتوجهبه اینکه در نظریات کلاسیک روابط بینالملل، معیارهای قدرت برتری نظامی، اقتصادی و ژئوپلیتیکی تعریف شدهاستو لذا پیروزی میدانی و نظامی جبهه غرب در سوریه قابلانکار نیست؛ ولی چنانچه از سطح ایمانی به مسئله نگاه شود و تاریخ تحولات جهانی و بهخصوص تاریخ تحولات اسلام را بهعنوان آزمایشگاه نظریات روابط بینالملل و سیاست خارجی در نظر بگیریم، میتوان نمونههایی را بیان کرد که در آن هرچه مسلمانان در فشار بیشتری بودند شکوفایی فطری جامعه در سطح بالاتری قرار گرفته است.
مثلاً در صدر اسلام زمانی که مسلمان در شعب ابیطالب قرار میگیرند و پیشترها در ابتدای بعثت زمانی که ماجراهای اذیت یاران پیامبر(ص) بهمانند سمیه و عمار رخ میدهد، یکپارچگی و اتحاد جامعه ایمانی موجب رشد جامعه اسلامی میشود. اگر چه بهلحاظ سطح سیاسی آنها از جامعه تردد شده و بهلحاظ اقتصادی در انزوا قرار دارند. در حالی که در دوران حکومت پیامبر اسلام در مدینه و یا حکومت حضرت امیر نفاق بهعنوان یک عامل تضعیفکننده فطرت در جامعه موجب انحراف حکومت اسلامی و تضعیف جامعه در رسیدن به اهداف خود میشود.
ازاینرو رهبر انقلاب اسلامی، علیرغم فشار وارده بر جبهه مقاومت در میدان نظامی آن را عامل گسترش جبهه مقاومت میداند؛ چون آزمایشگاه تاریخی نشاندهنده این است که عامل فشار در صورت عدم غفلت در سطح راهبردی و تاکتیکی و عملیاتی موجب رشد ایمانی میشود که بر اساس یکی از اصول نظریه مقاومت (همان سنتهای الهی) منتج به تولید عمل صالح میشود که خروجی آن بر اساس اصل بیان شده در آیه یاأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ان تَنصُرُواْ ٱللَّهَ یَنصُرکُم وَیُثَبِّت أَقدَامَکُم موجب پیروزی خواهد شد.
برای مثال کمی پیشتر از تحولات سوریه میتوان در دل اتفاقات همان منطقه مشاهده کرد که بهعلت اتکا بر بسیج مردمی، رژیم اشغالگر علیرغم واردکردن ضرباتی بر پیکره حزبالله وادار به پذیرش آتشبس میشود. این پیروزی برای حزبالله است؛ چرا که هدف ازبینبردن حزبالله بود. با در نظر گرفتن پشتیبانی همهجانبه جهانی از اسرائیل و اینکه هدف از بین رفتن قطعی حزبالله بود. حزبالله عملاً پیروز است و یا بهعنوانمثال به این دلیل که در ادبیات مقاومت تکیه اصلی بر مردم و رشد مردم است هدفگذاری اسرائیل در غزه برای ازبینبردن کامل حماس بود که به دلیل مقاومت مردم غزه با شکست مواجه شد؛ و حتی گروههای جدیدی از حماس در اردن تشکیل شد. در اینجا هم عامل پیشرفت تکیه بر توان مردمی و آگاهی بخشی و رشد آنان است.
اما اگر بخواهیم به یک سؤال دیگر با ادبیات نظریه مقاومت مطرح شده در سخنرانی رهبر انقلاب جواب دهیم چرایی شروع تحولات سوریه همزمان با آتشبس در لبنان است. رهبر انقلاب بیان میکنند این جنایات رژیم اشغالگر عامل پیروزی مقاومت است. این جمله نیز بر اساس مبنای فطرتگرایانه این ادبیات نظری است؛ چرا که با وجود این همه جنایات غرب به نمایندگی رژیم صهیونیستی در غزه و لبنان بهعلت بیداری فطرتهای مرد جهان جبهه مقاومت رشد پیدا کرده است. زیرا که فطری گرایی در مقابل قوم گرایی یا شریعت گرایی جایگاه خود را جوامع اروپایی و آمریکایی در اعتراض به مسئله کشتار و جنایات صورت گرفته در غزه علیرغم تفاوت ظاهری در دین و مذهب خود را به وضوح نشانمیدهد.
دلیل این امر بیداری فطری و شکوفایی ویژگیهای فطری، چون ظلم ستیزی و عدالت خواهی در فطرتهای انسانی در این جوامع است. در این حال جبهه غرب برای جلوگیری از گسترش جبهه مقاومت و بیداری فطری دیگر جوامع از عامل ضد فطری نفاق در جامعه سوریه بهرهمند شده و از طرفی غفلتهای صورت گرفته در جامعه سوری در راستای تأمین کرامت انسانی از سوی دولت با ایجاد حرکت بر خلاف فطرت موجب تضعیف جبهه مقاومت میشود که این هم علیرغم عدم غفلت راهبردی و تاکتیکی بهدلیل غفلت عملیاتی صورتگرفته از سمت بازیگری سوری موجب تضعیف و ضربه به مقاومت میشود.
باتوجهبه همین مبنای فطرتگرایی و تکیه بر عام مردمی و قائلشدن کرامت انسانی برای مردم سوریه و با در نظر گرفتن اینکه مردم سوریه شیرینی مقاومت را تا حدی در این سالها چشیدهاند و ویژگیهایی، چون عدم ظلمپذیری و عدم استکبارپذیری طبق بیان رهبر انقلاب موجب خواهد شد که سوریه بهدست جوانان سوریه آزاد شود. نمونه این مطلب و اینکه مطالبه مبارزه با ظلم در سوریه و مردمش بهعنوان عامل فطری قابل رؤیت است را میتوان در اعزام نمادین لشگری از سوی جولانی رهبر تحریر الشام برای مقابله با رژیم اشغالگر درحالیکه خود این گروه قدرت در سوریه را بهکمک اسرائیل در دست گرفت، مشاهده می کنیم.
بنابراین، اگر از سطح تحلیل ایمانی به این مسائل نگاه نکنیم نمیتوان بر اساس نظریه مقاومت این اتفاقات را تحلیل کرد و استعداد مقاومت وزمینه رشد ملت دیده نمیشود. بهطور مثال در ماجرای شهدای ۷ تیر و شهادت ۷۲ تن از سران انقلاب در دفتر حزب جمهوری اسلامی و دیگر ترورهای صورت گرفته آن دوران هیچکس نمیتواند بگوید که به انقلاب فشاری وارد نشد؛ لذا بهدلیل ظرفیت سازندگی انقلاب این حرکت موجب غفلت زدایی و بیداری عمیق ملت شد. مردم ایران دیگر از منافقین به اندازهای متنفر شدهبودند که این گروه که روزی از سمت صدام و غرب برای جایگزینی جمهوری اسلامی بر روی آنها سرمایهگذاری میشد تا عملیاتی به وسعت فروغ جاویدان را انجام دهند یا روزی در انتخاب ریاست جمهوری تأثیرگذار بودند، دیگر با این حادثه علیرغم ضربه سخت به انقلاب به زبالهدان تاریخ پیوستند و این فشار باعث غفلت زدایی و شکوفایی مردم ایران شد.
بر همین اساس است که علیرغم اینکه مأموریت مستشاران نظامی ایرانی تشکیل قرارگاه، آموزش تاکتیک و در صورت لزوم عملیات در جبهه مقاومت است، ولی اصلیترین مأموریت تعریف شده برای فرماندهان و رهبران مقاومت رشد عناصر ایمانی و تبیین میباشد. دلیل دیگر که اثبات میکند اتفاقات صورت گرفته در سوریه از نگاه نظریه مقاومت موجب گسترش جبهه مقاومت شدهاست بمباران شدید زیر ساختهای سوریه توسط اسرائیل است.
این حجم بمباران به دو دلیل است اولاً جانی بودن اسرائیل که باز موجب شکوفایی فطرتهای سوری خواهد شد، زیرا که نشان دهنده دشمنی اسرائیل با ملت سوریه است نه دولت سوریه چرا که تحریر الشام که الان دولت دست نشانده خود اسرائیل است. دوماً خود اسرائیل هم میترسد که این سنگر و امکانات دوباره بهدست جبهه اسلام بیافتد و این احتمال را قبول میکند که مقاومت در سوریه از بین نرفته است، چون کسی که یقین پیدا کند پیروز شده و ماندنی است، زیرساخت و امکانات موجود را از بین نمیبرد، اما چون خود اسرائیل هم میداند امکان قدرت گیری دوباره مقاومت است. کاملاً برعکس عمل کرده و همه چیز را از بین میبرد.
دلیل دیگری که برای اثبات گسترش جبهه مقاومت میتوان شمرد این است که هستههای خاموش مقاومت در آفریقا هیچ واکنشی هنوز در مسئله غزه از خود نشان ندادهاند و هم چنین مقاومت در اروپا و آمریکا صرفاً از توان مدنی خود بهره برده و مقاومت در آمریکای لاتین فعلاً واکنشی نداشته است و صرفاً بخشی از مقاومت منطقه بهجز مقاومت بحرین، پاکستان و آذربایجان و افغانستان؛ بهطوری که فقط در حد محدودی از توان مقاومت عراق و یمن در کمک به لبنان و غزه استفاده شدهاست و ظرفیتهای عظیم مقاومت که بر پایه مردم است نه سلاحهای نظامی؛ هنوز دستنخورده است.
باتوجهبه همزمانی آتشبس لبنان و حوادث سوریه دلیل دیگری که میتوان بیان کرد که مقاومت نابود نشده و این صرفاً یک ضربه و سختی طبیعی در طی جنگ است، این است که بهمانند مثال تاریخی که بعدازاین که انقلاب اسلامی رخ داد و همه سرمایهگذاری نظامی غرب که در ارتش شاهنشاهی کرده بود و سرمایهگذاری امنیتی در ساواک و یا حتی آموزش کادر اداری ایران که سرمایهگذاری در بخش فرهنگی – اجتماعی محسوب میشد همه و همه با وقوع انقلاب از دست غرب خارج شد؛ بنابراین غرب بلافاصله برای اینکه پژواک این شکست در دنیا موجب بیداری فطرتها نشود جنگ ایران و عراق را راهاندازی کرد.
در مسئله سوریه این اتفاق برای این ترتیب داده شد که علیرغم حمایت اطلاعاتی با تمام ماهوارهها و بیگ دیتا موجود در دست آمریکا و فناوری هوشمصنوعی و حمایت تمامقد پدافندی ناتو و آمریکا از اسرائیل و بیشترین کمکهای اقتصادی آمریکا به یک کشور در طول تاریخ؛ نه حماس از بین رفت بهطور کامل نه گروگانها بهطور کامل آزاد شدند و نه در لبنان رژیم راهی از پیش برد. حال جبهه غرب نمیخواست این شکست در دنیا باور شود و نمیخواستند مردم دنیا این را باور کنند که اتکای به نیروی ایمانی موجب پیروزی شدهاست. به همین دلیل با راهاندازی حوادث سوریه در این زمان بهخصوص خواستند فطرتهای ملتها را به انفعال بکشانند و از این قدرت ایمانی ناامید کنند که رهبر انقلاب در این سخنرانی باتوجهبه ادبیات نظری مقاومت به دوری از انفعال و داشتن امید دعوت کردند.
نشانه دیگر عدم درک سطح ایمانی، در تحلیل رویداد ایران همدل است و اینکه حجم نهایی کمکهای جمعآوریشده در رویداد ایران همدل حدوداً طبق برآوردها ۱۰۰۰ در صد بیشتر از پیشبینی اولیه بوده است. این خود نشان دهنده گسترش مقاومت در داخل ایران بوده است و یا اینکه استکبار ملعون اجازه حمل و تشیع سید حسن نصرالله در ایران و منطقه را به این دلیل نداد که امکان بروز و ظهور این ظرفیت ایمانی را در سطح منطقه ندهد. زیرا که موجب تقویت جبهه مقاومت و بیداری تمام مردم جهان میشد.
بیانات رهبر انقلاب با تکیه بر ایمان مردم و مقابله با کفر بود، زیرا که این دو از معیارهای قدرت در ادبیات نظری مقاومت بهحساب میآید و همچنین ایشان آفات مقاومت را انفعال در شکستها و غره شدن در پیروزیها بیان کردند.
النهایه ضعف مدیریتی دولت سوریه و همچنین به رغم اینکه بشار اسد با اندیشه مقاومت مخالفت جدی نداشت؛ ولی عدم تکیه بر مردم و ادبیات مقاومت موجب سقوط سوریه شد. آنچه که امروز در سوریه راهگشا خواهد بود تکیه بر بیداری ملت سوری است و نه عامل فیزیکی همان چیزی که بشار اسد بهجای تکیه بر آن بر چراغ سبزهای غربی تکیه کرد. در اصول نظم تمدنی اسلامی نباید موجب رشد ملتها شد اگر دخالت خارجی مانع رشد ملتها شود اولویت با رشد ملتها است و این عامل عدم دخالت بیش از این ایران در ماجرای سوریه بود؛ بنابراین آزادی سوریه بهبیان رهبر معم انقلاب بهدست جوانان سوری که نتیجه رشد ویژگیهای فطری (چون عدم پذیرش استکبار و استبداد) در جامعه سوریه است؛ اتفاق خواهد افتاد.
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: