عطنا - کارگاه آموزشی "فهم منطق وارونه در روزنامهنگاری" با حضور اساتید دانشگاه در دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی روز شنبه 17 اردیبهشت برگزار شد. حاضران در نشست با تشریح شیوههای فهم منطق وارونه در رسانه ها به ضعف و چالش رسانههای داخلی در برابر رسانههای خارجی پرداختند.
دکتر عباس اسدی، مدیر گروه روزنامهنگاری دانشکدۀ علوم ارتباطات به بررسی ابعاد، شیوهها و تکنیکهای مربوط به فهم منطق وارونه در روزنامه نگاری پرداخت که مشروح صحبتهای وی در پی می آید:
مصداق شیوهها و تکنیکهای مربوط به فهم منطق وارونه در رسانه ها را میتوان در موارد زیر یافت: زمانی که رسانهها میخواهند مناقشهای را پوشش خبری بدهند، به شرایط و زمینههای شکلگیری مناقشه توجهی نشان نمیدهند که این امر در قالب فهم منطق وارونه در رسانه قابل جستجو و بررسی است. در واقع رسانهها موضوع و فاجعه را پوشش میدهند اما به زمینههای بروز آن توجهی نشان نمیدهند.
دوانگاری هم تکنیکی است که در فهم منطق وارونه رسانه و روزنامه نگاری بر آن تاکید میشود. بر مبنای این منطق، رسانهها نام دو طرف جنگ را مطرح میکنند، بدین معنا که دو طرف دعوا در رسانه حضور دارند اما طرف و عامل سوم نادیده گرفته میشود. به عنوان مثال در جنگ میان داعش و سوریه، عامل سوم، کشورهای غربی است که حذف و نادیده گرفته میشود.
با تصویر کردن طرفهای دعوا و تکنیک برچسبزنی و تصویرسازی طرفهای دعوا به گونهای فارغ از هر گونه ارزشگذاری، انصاف خبری رعایت نمیشود. رسانهها با این تکنیک به استقبال فهم منطق وارونه میروند.
در فهم منطق وارونه، رسانهها تلاش میکنند تنها راه حل در بحرانها را درگیری نشان دهند. بر مبنای این منطق، باید درگیری انجام شود و هیچ راهحل یا برونرفت از این وضعیت، جز درگیری فراهم و ممکن نیست.
در تکنیک فهم وارونه رسانه، همیشه روی اعمال انفرادی خشونتها تاکید میشود، درحالی که رسانهها بر روی بستر و عوامل شکلگیری و دخالت منجر به خشونتها تاکید نمیکنند. رسانهها آستانه و حدود خشونت را نشان میدهند اما به عوامل خشونت توجهی نمیکنند. در واقع رسانهها بیشتر به محل رویداد یا رخداد اشاره دارند تا عوامل مربوط به خشونت.
در منطق فهم وارونه، رسانهها به مصیبت دیدگان کمتر توجه نشان میدهند و آنها نادیده گرفته میشوند. به عنوان مثال، در خصوص خشونتها، خانوادههای داغدیده که دچار خسران میشوند، کمتر دیده میشوند.
همچنین ناکامی رسانهها در ریشهیابی دلایل و عوامل خشونتها از همان شیوههای فهم منطق وارونه است.
ناکامی رسانهها در واکاوی، فهم و شناسایی مقاصد دولتهای خارجی در مسئله خشونتها از دیگر شیوههای فهم منطق وارونه رسانه است.
القای شکنندگی در صلح از دیگر شیوههای فهم منطق وارونه رسانههاست. رسانهها اینطور القا میکنند که صلح در حال شکست است و به نتیجه نمیرسد. رسانهها نسبت به صلح واقعی و آتشبس و مذاکرات موقت توجهی نشان نمیدهند. در خصوص صلح موقت رسانهها ناراضی هستند. رسانهها در چارچوب فهم منطق وارونه، سعی میکنند هر گونه تلاش میان اقوام یا طرفهای درگیری به شکست منتهی شود. رسانهها تمایل دارند افکار عمومی را همواره در جریان اخبار خشونتها قرار دهند.
البته نکته حایز اهمیت اینجاست که شرایط اجتماعی و فرهنگی روزنامهنگاران، آموزش روزنامهنگاران، تربیت خانوادگی و تاثیر آموزش و محیط از جمله زمینههایی هستند که در فهم منطق وارونه رسانهها باید به آن توجه شود.
دکتر علی اصغر کیا، رئیس دانشکدۀ علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی هم در خصوص شیوه های فهم منطق وارونه در روزنامه نگاری به ایراد نکات مهمی پرداخت که مشروح آن به شرح زیر است:
در سمینار دانشگاهی در تاریخ 30 و 31 مه امسال در استانبول به بحث درباره اهمیت جنگ اوکراین پرداخته میشود که در آن بحث مهاجرت بسیار جدی است و اتفاقا یکی از سرفصلهای آن بحث وارونگی در رسانههاست، با این پرسش که چرا واقعیت با آنچه توسط رسانهها ارایه میشود، متفاوت است.
نمونه اخیر در این باره مقوله اسلام هراسی است؛ به طوریکه سالهای متمادی بیشتر اخباری که توسط رسانههیا غربی از ایران مخابره میشود، مباحث تبعیضهای نژادی، تبعیضهای جنسیتی یا حتی نحوه وضعیت روزنامه نگاران با وجود تنوع روزنامه و رسانهای که در کشور داریم، است. اگرچه قطعا ما محدودیتها و ضعفهایی داریم و نمیتوان کتمان کرد اما این با آنچه دیگران از ما میگویند، متفاوت است.
در این سمینار مباحثی درباره ایران و مقالاتی از ایران هم قرار است ارایه شود که به نحوه پوشش اخبار و رویدادها و مسئله بیگانه هراسی میپردازد. نمونهای از مقایسه نحوه پوشش اخبار رسانههای بینالمللی از ایران مثل بیبیسی یا ایران اینترنشنال درباره نحوه پوشش بحث دادگاه مردمی اتفاقات آبان 98 است. بحث پوشش اخبار مربوط به این رویداد با نحوه نگاه در این دو شبکه متفاوت است؛ به طوریکه حتی با واکنش بیبیسی نسبت به نحوه پوشش آن همراه میشود. ایران اینترنشنال در نود جلسه دادگاهی، گروه سیاری را ساماندهی میکند و نحوه پوشش آنان با نحوه پوشش رسانههای داخلی ما بسیار متفاوت است. وارونه جلوه دادن یا متفاوت دیدن واقعیت، نمونه آشکار در این وضعیت است.
آشکار است که با دیراطلاعیابی و تاخیر در اطلاعرسانی توسط رسانههای داخلی ما، زمینهای فراهم میشود که رسانههای بیرونی، یا زبان خبر را عوض یا بحث روایتگری را اجرا میکنند. آنان بیشتر جریانسازی میکنند و امید است رسانههای داخلی ما با توجه به اینکه بیشتر مخاطبان رسانه سواد کامل رسانهای ندارند، به کنکاش و واکاوی بیشتر رویدادها بپردازند و تغییر ماهیت رویدادها بیشتر به بحث گذاشته شود.
یا اینکه به طور مثال، تصویری که از ایران ما در رسانههای غربی ساخته میشود، مصداق آشکار وارونگی رسانههاست، اینکه مگر رویداد خوب در کشورمان مگر اتفاق نمیافتد که رسانههای غربی با ادعای روشنگری تنها رویدادهای منفی را پوشش میدهند. به همین دلیل اگر ما در داخل واقعیتها را به درست اطلاع رسانی و پوشش دهیم، چه بسا که زمینه را از رقیب میگیریم.
شبکههای اجتماعی جدید ابزارهای مهمیاند که میران سرعت و اثرگذاری آنها بسیار بیشتر شده است و آنان میتوانند افکار عمومی را جهت بدهند. در رادیو و تلویزیون به عنوان رسانههای رسمی چنین نیست، این در حالی است که شبکه های اجتماعی به دلیل اینکه رسانههای غیررسمیاند، مخاطبان در شرایط تنوع و تعدد از حق انتخاب برخوردارند. از این حیث توجه و درک به نوع جدید رسانهها در جهان امروز برای ما ضروری است.
دکتر حسین پاینده، استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه طباطبایی هم با نگاه متفاوت به شیوه های فهم منطق وارونه در روزنامه نگاری به طرح مباحثی پرداخت که مشروح آن در ادامه می آید:
تکنیکهای منطق وارونه در رسانهها را میتوان با تعبیر دیگری به نام دیگرسازی که اصطلاح و تعبیر کلیدی در نظریههای انتقادی، مباحث روانکاوانه لَکانی و مباحث مربوط به جنبش فمینیسم است، مورد بحث قرار داد.
یا به قول ژاک دریدا به نوعی تقابل دوجزیی داریم؛ همین واژهها و تعابیر مربوط به کشورهای شمال در برابر کشورهای جنوب، یا بحث مرد در برابر زن یا شب در برابر روز نمونه این تقابلهاست. اینکه کشورهای شمال به کشورهای پیشرفته اطلاق میشود و کشورهای جنوب به کشورهای عدم توسعه یافته اطلاق میشود. یا اینکه در اشعار کلاسیک ما روز نماد امیدواری و شب نماد امیدی است.
اگر بحث دریدا در خصوص این تقابلهای دو جزیی را بپذیریم، آنوقت دیگری (The Other)، من (Self) نیست. استراتژی غرب در این زمینه نه مسایل سیاسی که یک استراتژی در همه رویهها و گزارشهاست که ما متفاوت از آنهاییم. آنها جهان شمول (Universal) هستند و ما از روشهای پیشپاافتاده و عقبمانده بهره میبریم. حالا فرقی نمیکند که گزارش آنان درباره وضعیت رستورانهای تهران باشد یا گزارش وضعیت بهداشت و درمان ما. البته در اینجا مایلم از منظر روانکاوانه به این بحث بپردازم.
برخلاف آنچه در ادبیات و فرهنگ ما با این ابیات معروف شیخ سعدی (بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند) مطرح میشود، در منطق امروز رسانههای غربی چنین گزارهای مطرح نیست. آنها دیگری و ما خود هستیم. همیشه یک جز برتر و جز دیگر فاقد این ویژگی است. بر این مبنا، آنها تمدن و پیشرفت هستند و نظام حکمرانی و ملت ما بدور از پیشرفت و تمدن است.
یا در مورد هولوکاست هم وضع همین طور است. با وجود قدمت تاریخ، دانشگاهها در غرب به آکادمیسینهایشان اجازه فعالیت و کار در خصوص طرح موضوع هولوکاست نمیدهند. هر گونه طرح موضوع یا پرسش در این خصوص به معنای انکارکردن هولوکاست تداعی و تلقی میشود. اگرچه این حق طبیعی هر پژوهشگری است که بداند حادثه هولوکاست چه بوده و در جریان این رویداد چه اتفاقی افتاده است. اما این حق طبیعی درآنجا برتابیده نمیشود.
در مورد اخراج روزنامهنگار باسابقه امریکایی از کاخ سفید هم دقیقا حذف او از جایی شکل میگیرد که وی با تصویر رایج اسرائیل تخالف کرده و گرنه پیش از این اتفاق، از او بسیار تعریف و تمجید میشد. حتی درون فرهنگ غربی، اگر فردی یا نهادی سخن متفاوتی از آن فرهنگ بگوید یا بپذیرد، میشود همان دیگری. یعنی به طور واضح و آشکار گفته میشود که هنجار و نُرم، غرب است و هر چه غیر از غرب، ناهنجار و غیرنُرم است. در مورد هولوکاست دوباره تاکید میکنم حتی در دموکراتیکترین کشورهای غربی، اجازه پژوهش درباره این رویداد یا موضوع داده نمیشود.
بحث دیگری که مطرح است، این است که از گذشته تا به حال، مقوله حقیقت با واقعیت متفاوت است. واقعیت آن چیزی است که خام تلقی میشود اما حقیقت به جز آن ماده خام به نوعی تایید و حق است که رخ میدهد. اگرچه از منظر فلسفه جدید، واقعیت هم در شرایط فعلی مناقشه پذیر است. به طور مثال در همان تصویربرداری، شما یک فریم دارید که عکاس یا فیلمبردار رویداد (سوژه) را در قاب یا فریم گنجانده و به نوعی آن فریم را میبندد. پس عکس معمولی هم نمیتواند واقعیت را نشان دهد، در واقع به تصویر کشاندن خود واقعیت از طریق فریم یا قاب عکس هم ناقص یا حتی گمراه کننده و ناکافی است. به همین دلیل هیچ گزارش یا خبر رسانهای حتی در جایی که خبرنگار یا روزنامه نگار نظری نداده و به طور خام آن رویداد را بازگو کرده، هرگز نمیتواند همه واقعیت را بیان کند.
عباسعلی رهبر، دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی هم به ابعاد شناختی شیوه های فهم منطق وارونه در روزنامه نگاری به بحث پرداخت که مشروح آن در پی می آید:
ما از باب مباحث شناختی به فهم درست از منطق وارونه در رسانه پرداختیم. در عرصه ارتباطات و روزنامهنگاری از نگاه تک بعدی باید به نگاه چند بعدی وارد شویم. در بحثهای شناختی چند اتفاق مهم میافتد که به نوعی به مبارزه روی میآورد که بحث منطق وارونه را کمرنگ و برای فهم صحیح به مخاطب واکسن تزریق میکند. یکی از بحثهای مهم در امر شناختی، بحثهای رسانهای و مقوله هویتسازی است. بحث دیگرسازی نیز از دیگر مقولههایی است که در شرق شناسی ادوارد سعید هم به آن اشاره شده، بدین معنا که آنچه خوب است برای غرب و آنچه بد است برای ماست.
در رسانههای ما (فرقی نمیکند اصولگرا باشد یا اصلاح طلب یا انقلابی باشد) بحث هویتسازی کاذب است که در نگاه مردم چندان کارآ نیست. به نظر میرسد ما در مباحث شناختی که همان آگاهی سیاسی و استفاده درست از منطق زبان متناسب با تحولات دولتها در ایران است، هماهنگ و کارآمد نیستیم. در امریکا از 50 سال پیش تاکنون دولتها در هر آیین و مرام و مسلکی یا عملکردی همواره برخاسته از فرهنگ لیبرالیسم یا نئولیبرالیسم بودهاند، اما در ایران ما با تغییر دولتها شاهد تغییر گفتمانها، حتی شاهد تغییر فرهنگ و مسلک آدمها و مدیران هستیم. رسانه ها در کشورمان در هویتسازی کاذب هم نقش جدی دارند.
همان ضرب المثل معروف بوقلمون صفت یا نان به نرخ روز خوردن که وام گرفته از سنت ماست، میتواند مصداق این هویتسازی کاذب باشد. با افزایش صحیح از ابزار رسانهها و افزایش آگاهیها میتوانیم هویتسازی مستقل و مبنایی برگرفته از گزارههای اصلی مردم سالاری یا هویت انقلابی داشته باشیم. قرار نیست، در جمهوری اسلامی، یک ارزش فدای ارزش دیگری شود؛ نه استقلال فدای آزادی میشود و نه آزادی فدای استقلال میشود و نه جمهوریت فدای اسلام میشود و نه اسلامیت فدای جمهوری میشود. اگر این هویت منطقی را در فراگرد جمهوری اسلامی در نظربگیریم، خروجی آن میشود دفاع مقدس یا امکان تغییر میشود. فرقی نمیکند این تغییر به مثابه سال 76 باشد یا 84 یا 1400، اصل هویت و تغییر به نفع مردم مهم است. این درحالی است که رسانه ها در ایجاد هویتسازی کاذب به منطق وارونه در رسانه کمک میکنند.
نکته بعدی الگوسازی رسانههاست. رسانهها الگوسازیهایی انجام دهند که نه نیاز است و نه راز. رسانههای غربی آنچه الگوسازی میکنند با آنچه که ما هستیم، متفاوت است. اما در داخل هم، رسانه رادیو و تلویزیون ما (صداوسیما) کاملاً با آنچه در فضای عمومی و در جامعه رُخ میدهد، بیگانه است. الگوهایی که با سریالهای تلویزیونی پخش میشود، کاملا متفاوت با فضای عمومی جامعه است. با نگاه شناختی، سیاسی و ارتباطی در قالب تفکر فازی (که قایل به حذف نیست و در طیف صفر تا 100 مبانی حقیقت در آن یافت میشود) میتوان الگوسازیهای موفق را انجام داد.
نکته بعدی، بحث اقناع مخاطبان در رسانههاست. به طور مثال دولت سیزدهم با وجود اینکه بسیار تلاش میکند که مشروعیت خود و نظام را ارتقا ببخشد اما چون دولت از طریق رسانهها ابزار مناسب برای ایفای این کار را ندارد، و در این حوزه تشتت ذهنی داریم، دولت عملاً کاری از پیش نمیبرد. با وجود اینکه دولت در بحث جراحیهای اقتصادی درست میگوید اما پرسش اینجاست که چرا نمیتواند افکار عمومی را با خود همراه کند. در غرب بحث زبان است و روایتهای منطقی و جریانساز و البته نیاز به شلوغ کردن هم نیست، بحث علوم شناختی در مقوله فهم منطق وارونه بسیار مهم است.
مقوله دیگر بازنمایی صحیح رسانه از جامعه است. بازنماییها نباید به گونهای باشد که کاهش فقر به افزایش سطح فقر منتهی بشود. بازنمایی درست از آنچه در انتخاب مردم یا آنچه در زبان سیاسی اجتماعی مردم است.
واقعیت این است که ما نیاز به مطالبهگری جدی در زمینه آگاهی سواد رسانهای داریم و باید از منطق ابزار رسانه در کنار بحثهای سیاسی و اجتماعی صورت گرفته بهره ببریم.
مباحث فهم تکنیک وارونه بسیار پیچیده شده است. به طور مثال، قبلاً خبر دروغ منتشر میشد، اکنون فقط بخشی از خبر یا به اصطلاح پاره حقیقتگویی گفته میشود و بخش دیگر گفته نمیشود. در بحث مذاکرات، مقام رهبری در بحثهایشان تاکید کردند که نگفته است مذاکره نکنید، تاکید بر سر این است که رفع تحریم دست دشمن است اما خنثی کردن تحریم دست ماست. همین بحث مذاکرات احیای برجام در روزنامههای داخلی ما نیز تنها به بخشی از واقعیت اشاره میشود و اینجاست که منطق فهم وارونه رسانهها شکل میگیرد. نتیجه بحثهای مربوط به پاره حقیقتگویی به فهم نادرست مخاطب از واقعیت میانجامد. به همین دلیل است که کارگزار ما مهارت زبان سیاسی را ندارد، نمیتواند به گونهای مطلب را ادا کند که این موضوع به ضد خودش تبدیل نشود.
البته زمینههای اجتماعی خبر یا رویداد هم همانطور که در این نشست نیز مدنظر قرار گرفت، بسیار مهم است. به طور مثال ممکن است اتفاق یا رُخدادی 15 سال پیش مورد تایید افکار عمومی بود، اما حتی اگر آن اتفاق یا رُخداد صحیح و اخلاقی هم باشد، ممکن است نزد افکار عمومی فعلی چندان محل بحث یا دغدغه نباشد. همان بحث همنشینی سفره رئیس جمهور با فقرا که قبلاً شاید سالها پیش مورد تایید افکار عمومی بود و استقبال هم میشد اما در شرایط فعلی چندان دغدغه افکار عمومی نیست. به همین دلیل به نظر میرسد اگر زمینههای مخاطب درک نشود، خبر و رویداد بیپالایش به ضدخود تبدیل میشود.
عطنا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید: