عطنا- یکی از فعالیتهایی که همواره در جامعه ایران مورد توجه بوده، توجه به «امر خیر» بوده است، هر چند ریشه این فعالیت در ایران بیشتر به اندیشههای دینی (چه اسلامی و چه پیشااسلامی) باز میگردد، اما در دهههای اخیر، نگاه از «امر دینی و آن جهانی» به «امر انسانی و این جهانی» این پدیده نیز تسری پیدا کرده است.
انجام «کار خیر» معمولاً در بحرانها بیشتر ممکن است برجسته شود، مثلاً در تجربه بحرانهای اخیر، از کرونا گرفته تا بلایای طبیعی، ملاحظه شد که چطور مردم ایران در این کمکهای انسانی و مؤمنانه بهصورت خودجوش و بدون توسل به نهادهای رسمی که همیشه در این بحرانها حاضر هستند، به یاری هموطنان خود شتافتند.
این روند کمکرسانی غیررسمی، به نظر میرسد با گسترش شبکههای اجتماعی، رشدی فزاینده پیدا کرده و این مایه بسی خشنودی است. در عین حال که این موضوع در جای خود بسیار حائز اهمیت و قابل بررسی است اما آنچه شاید نیاز به تفهم بیشتر و در نهایت سیاستگذاری فرهنگی دقیقتر دارد این است که بتوان «کار خیر» را بهصورت یک امر همیشگی و در جریان زندگی روزمره در نظر گرفت. شاید سؤال شود که چرا؟ چرا باید امر خیر همیشگی و روزمره باشد؟
آنچه مسلم است در «کار خیر» نوعی سالمسازی و بسط شخصیت برای فرد خیرخواه پنهان است، یعنی خیررسان، عمدتاً بیش از خیرگیرنده از پیامدهای مثبت روانی آن برخوردار میشود، همچون هدیهدهنده و هدیه گیرنده، کدام یک واقعاً بیشتر خوشحال میشوند؟ پاسخ به آن قطعاً چندان آسان نیست. به همین دلیل، از نگاه دینی، توصیه شده است که روزانه صدقه بدهید (حتی در مواردی آمده که چندین بار در روز).
قطعاً کمک به دیگران، از هر نوع آن، میتواند نوعی گشایش فردی و در نهایت گشایش اجتماعی را موجب شود. این که گزاره «کمک به دیگران بهعنوان یک موهبت» و «فرصتی برای ارتقای شخصیت فردی و اجتماعی» بتواند نهادینه شود، نیاز به برنامهریزیهای علمی و سیاستگذاریهای فرهنگی جدیدی دارد. برای یک برنامه اجرایی و کارآمد، تنها با توسل به منابع دینی، نمیتوان یک جامعه متکثر را در این فعالیت انسانی همراه کرد.
وجود «دولت بادکرده» و بزرگ باعث شده تا «کار خیر» از نگاه عموم جامعه عمدتاً امری دولتی تلقی شود، بواسطه حضور همهجایی نهادهایی مانند بهزیستی، اوقاف، کمیته امداد و... گاهی این تلقی ایجاد میشود که کمک به هموطن آسیبدیده، کار همین نهادهاست –که البته هست، اما نیک پیداست این نهادها در «محرومیتزدایی» و رفع مشکلات عمده کشور آنچنان که باید موفق نیستند. این چنین میشود که به سیاستگذاری فرهنگی در «کارخیر» در سطح کلان توجه کافی نمیشود. امروز سرمایههای اجتماعی فراوانی در کشور از دست رفته و اعتماد عمومی به طور قابل ملاحظهای کاهش یافته است.
بخشی از این نابودی سرمایه، بهدلیل ضعف عملکرد دولتها در گذشته و بخش دیگر به بازنمایی اغراقشده و سوگیرانه رسانهها و بویژه رسانههای معاند از واقعیتهای جامعه بازمیگردد. اعتماد مردم نسبت به مراجع رسمی کاهش پیدا کرده و اصلاح ساختار ضرورت پیدا کرده است. اما اصلاح ساختار در این زمینه کافی به نظر نمیرسد. باید به عاملیتهای فردی و غیررسمی در کنار ترمیم ساختارها توجه کرد. به نظر میرسد محرومیتزدایی و فرهنگ «کار خیر» باید بهعنوان یک امر راهبردی فرهنگی از دوران پیش از دبستان در دستور کار نهادهای سیاستگذار قرار بگیرد. خانواده بهعنوان اولین مرجع آموزشی و تربیتی باید بتواند فرهنگ انجام «کار خیر» را نهادینه سازد. این محقق نمیشود مگر این که «فرهنگ کمکرسانی» و «کار خیر» در اندیشههای سیاستی کشور جایی ویژه پیدا کنند.
عطنا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید