استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی: فردوسی بدون تکیه بر یک متافیزیک ساخته و پرداخته شده، امکانی برای یک حیات معنوی گشوده است درست در تقابل با فلسفه و کلامی که در سنت دینی ماست. نقطه عزیمت جهان حماسی او، انسانی است سرگشته که هیچ امکان شناختی از خداوند ندارد.
به گزارش عطنا، محمدجواد غلامرضا کاشی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی، در یادداشتی با عنوان «با حماسه حل میشود» نوشته است:
این روزها، عبارتی به نقل از آیتالله جوادی آملی، در فضاهای مجازی دست به دست میشود: «با گریه مشکل حل نمیشود با حماسه حل میشود».
یک عالم دینی نشسته در منظومه معارف فلسفی و کلامی خود، به شاهنامه فردوسی اشاره میکنند. ایشان قصد کردهاند فردوسی را چنان بخوانند که با سایر معارف دین سنتی سازگار افتد. کاش ماجرا به عکس بود. کنار شاهنامه نشسته بودند و میخواستند همه معارف کلامی و فلسفی دین سنتی را چنان بخوانند که با شاهنامه فردوسی سازگار افتد. ایشان اثر فردوسی را به یک اثر مولد انرژی تقلیل دادهاند و خواستهاند آن را به خدمت نیروی مقاومت بکار ببندند.
ماجرا به هیچ رو چنین نیست.
فردوسی و اثر جاودانه او، متافیزیکی دارد دقیقاً در تقابل با آنچه در متافیزیک دین سنتی ساخته شده است. غلط گفتم. تعبیر درستتر آن است که فردوسی بدون تکیه بر یک متافیزیک ساخته و پرداخته شده، امکانی برای یک حیات معنوی گشوده است درست در تقابل با فلسفه و کلامی که در سنت دینی ماست. نقطه عزیمت جهان حماسی او، انسانی است سرگشته که هیچ امکان شناختی از خداوند ندارد. خداوند از دایره آگاهی او بیرون است. اما او دست از جستجو بر نمیدارد و همه زندگیاش تبدیل میشود به میدانی از تلاش بی پایان و بی فرجام، برای پاسخ گفتن به عطش اتصال. معنویت نسبتی دارد با تلاش. با شکست و پیروزیهای مستمر. دقیقاً جوهر حماسه، همین تلاش بی پایان در یک میدان ناگشوده و پر هیاهوست. حماسه مضمونی پر از تلاش و جستجوست. هیچ راه پیشاپیش کوبیده شدهای در جهان حماسه نیست. راهبر و هدایتگری در میان نیست. اگر هم هست، در حد رمز و رازهایی است که باید توسط خود فاعل دنیای حماسه از آنها رمز گشایی شود.
این کجا، و آنچه فقیهان و متکلمان ما پروردهاند کجا.
انتهای مسیر آنچه فقیهان و متکلمان پروردهاند، البته گریه است. فاعل جهانی که آنها میسازند، کسی است که راه را روشن میبیند، مقصد را مشاهده میکند، و فاصله با رستگاری را به فرد و کاستیهای وجود خودش نسبت میدهد. پس گریه میکند باشد تا راهبری از راه برسد و او را از ظلمات وجودیاش خلاص کند. اما دنیای حماسه، دنیایی است که به خودی خود، ناگشوده است، هیچ مشکل گشایی هم در میان نیست تا راه ناگشوده را برای همگان بگشاید. پس رستگاری تنها به شرط تلاش و کوشش فردی امکان پذیر میشود. جهان برای هر کس، به نحوی تازه ناگشوده میشود و در هالههای پیچیده رمز و راز پوشیده میشود. فرد باید در جهان حماسه، به زانوی خود تکیه کند و برای گشودن رازها تلاش کند.
کاستی در جهان حماسه، به فرد مربوط نیست، به پیچیدگی پیمودن مسیر نجات مربوط میشود.
به علاوه، در جهانی که فقیهان و متکلمان پروردهاند، فرد به حال خود و کاستیهای شخصی خود میاندیشد و برای نجات خود زاری میکند. هیچ معلوم نیست که آیا در این مسیر، نسبتی با دیگری هم برقرار میشود یا خیر. به علاوه معلوم نیست، اگر هم با دیگری پیوند پیدا کند، حاصل چه خواهد شد. گاه باید به خدا پناه برد، از کسی که فکر میکند مستقل از دیگران، نجات یافته، و حال آمده و مدعی نجات دیگران شده است. اما مسیر رستگاری شخصیت حماسی، از جاده دیگران میگذرد. به همین جهت، حماسه مستقیماً تجربه رستگاری را با قلمرو جمعی و سیاسی در نسبت قرار میدهد. حماسه زندگی سیاسی است که با تجربه عمیق وجودی فرد در پیوند قرار گرفته است. معنویتی است که از نسبت اخلاقی با دیگران آغاز میکند. خداوند رمز و رازی است که این نسبت را پر از هیاهو و شور میکند. پر از تجربههای شکست و پیروزی است. درست به خلاف خداوند جهان متکلمان و فقیهان، كه أز خداوند پادشاهی ساختهاند تا آدمیان را به قلمرو فرمان خود بخواند، عبوس و ابرو گره کرده.
حق با آیه الله جوادی آملی است. حقیقتاً مشکل با حماسه حل میشود. ما در مرگ جهان حماسیمان زیست میکنیم. اما بعید میدانم بازخوانی همه میراث اسلامی و کلامی ما در پرتو جهان بینی حماسی، کاری باشد که از عهده ایشان برآید.