این روزها، اهالی فکر از لزوم بازسازی ارتباط دولت و مردم سخن میگویند و به این نکته اشاره میکنند که گفتمان دولت باید به نگاهی از پایین به بالا تغییر پیدا کند که این چرخش گفتمانی میتواند به بازسازی «اعتماد اجتماعی» در جامعه و در پی آن به ایجاد امید اجتماعی در جامعه بینجامد. پیشنیاز این امر «گفتوگوی هر چه بیشتر اهالی سیاست با مردم» است.
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه ایران، شجاع احمدوند، دکترای اندیشه سیاسی و استاد علومسیاسی دانشگاه علامه طباطبائی معتقد است که «گفتوگوی مسؤلان با مردم» یکی از مؤثرین مؤلفههای امیدآفرین در جامعه است.
-جناب دکتر احمدوند این روزها اغلب مردم نسبت به آینده خود نگران هستند چون فکر میکنند افق پیشرو برایشان چندان روشن نیست. در این فضا، جامعه نخبگان چگونه میتواند امید را به جامعه تزریق کند؟
این روزها، به لحاظ علمی و تجربی همه ما کم و بیش قبول داریم که با مجموعه مشکلاتی چون کاهش سطح اعتمادعمومی، چالش اقتصادی، بحران کاهش ارزش پول ملی، بحران زیستمحیطی، افزایش طلاق، کاهش ازدواج، افول سرمایهاجتماعی، بیکاری، بحران آب و... مواجهیم. باوجود همه این مشکلات، ولی ما هنوز تبیین و ترسیم درستی از این مسائل و مشکلات نداریم. تا چنین ترسیم درستی نداشته باشیم، یافتن راهحل بیشتر به «رؤیا» شبیه است.
چنین ترسیمی نیز جز با باز کردن باب «گفتوگوی انتقادی» در میان اصحاب علم و دانش از طریق رسانهها و در رأس آن رسانه ملی امکانپذیر نیست. بنابراین، به اعتقاد من، جامعه نخبگان، با فراهم کردن زمینههایی برای گفتوگو و بررسی و تبیین مسائلی که پیشروی جامعه است، میتواند در گذر ما از بحرانها و ایجاد «امید اجتماعی» اثرگذار باشد.
-در جریان گفتوگوی میان نخبگان چه مؤلفههایی را باید در نظر گرفت تا جامعه نسبت به آینده خود نگاه مثبتی پیدا کند؟
ما نخست باید تکلیف سه مسئله را در گفتوگوهایمان روشن کنیم؛ نخست، چیستی مسئله و مفهومبندی مشکلاتی که این روزها با آن دست به گریبان هستیم؛ اینکه، چه نامی میتوانیم بر این مشکلات بگذاریم؟ عدهای معتقدند که ما در مرحله فروپاشی هستیم؛ منظور فروپاشی نظام سیاسی نیست بلکه به لحاظ اخلاقی، فرهنگی، سرمایهاجتماعی، اقتصادی و... نظامهای مستقر ما دچار نوعی بیثباتی و کژکارکردی شدهاند. عدهای دیگر بر این باورند که نه تنها فروپاشی ما را تهدید نمیکند بلکه ما در اوج قدرت منطقهای هستیم و این ناملایمات داخلی کم و بیش طبیعی است.
من بدون اینکه بخواهم قضاوتی در مورد این طیفبندیها داشته باشم؛ معتقدم، ما تاکنون نتوانستهایم هیچگونه «مفهومبندی» درستی از مسائلمان ارائه دهیم بهگونهای که اجماعی بینالاذهانی میان متفکران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ما در این خصوص شکل گرفته باشد. بنابراین، چیستی این مسئله خود نیازمند «گفتوگو» است و معتقدم این گفتوگو در وهله نخست باید در یک فضای عام مشارکتی از خلال رسانه ملی شکل گیرد. رسانه ملی باید اصحاب اندیشههای مختلف را گرد آورد و مسئله را در قالب «مسئله ایران امروز» مطرح کند تا همه بتوانند در شناسایی ابعاد و زوایای آن آزادانه تأمل کنند. اگر از طرح مسائلمان بترسیم، تبدیل به غدههای چرکینی میشود که معالجه آن دشوارتر و گاه ناممکن میشود.
مسئله دوم، تبیین اینها است؛ یعنی، وقتی مسئله را درست مفهومبندی کردیم در مرحله بعد باید تبیین کنیم که علت یا علل آن چیست؟ برخی از مسائل ما، علل ساختاری و بلند مدت دارند و برخی علل کوتاه مدت. در این مورد نیز حداقل دو دیدگاه وجود دارد: برخی صاحبنظران مشکلات امروز را انباشتی از مشکلات و مسائل گذشته میدانند که برخورد درست و منطقی در خصوص آن صورت نگرفته است و لذا هر چند سال یکبار بهروز و ظهوری جدی پیدا میکند. لذا امروز با مجموعهای از بحرانهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، زیستمحیطی و... مواجه شدهایم. در نقطه مقابل صاحبنظرانی دیگر برآنند که این مشکلات بیشتر مدیریتی و مختص امروز است؛ لذا اگر چند وزیر جابهجا شود و دولت و برخی مقامات تحرک بیشتری داشته باشند این مسائل به سرعت حل میشوند.
من بدون اینکه قضاوتی کنم سخنم این است که ما هنوز نمیدانیم علل واقعی، دقیق و مبتنی بر دادههای عینی این مشکلات چیست؟ آیا سیاستهای چند دهه اخیر عامل اصلی است یا مشکلات مدیریتی امروز و...؟
مسئله سوم، راهحل است، وقتی ما مسئله را درست مفهومبندی کردیم و علل آن را شناختیم. آنوقت باید ببینیم که راهحل چیست؟ داخلی است، منطقهای است یا بینالمللی؟ گاهی باید در هر سه سطح کار کنیم. بهعنوان مثال، امروزه در عرصه بینالمللی ما با واقعیت تازهای مواجه شدهایم و آن اینکه دولتی در امریکا روی کار آمده است که برخی از هنجارهای بینالمللی را در رابطه با ایران به رسمیت نشناخته و برجام را نادیده گرفته است.
بر این باورم که ما باید گزینهها و سناریوهای مختلف را در یک فضای باز عمومی مورد بحث، بررسی و سنجش قرار دهیم و راهحلها را نه در پشت درهای بسته بلکه در یک گفتوگوی عمومی به بحث بگذاریم و بهترین راهحل ممکن را پیدا کنیم.
در عرصه منطقهای نیز ما در حال حاضر با مثلثی از فشار از ناحیه امریکا، اسرائیل و عربستان مواجه هستیم و باید کنشگرانه و مسئولانه در این عرصه ورود کنیم تا بتوانیم راهحل مناسبی برای این چالش پیدا کنیم. چنانچه بسیاری از صاحبنظران این را پیشتر گفتهاند که ما باید تلاش کنیم تا حداقل یکی از اضلاع این مثلث فشار را بشکنیم. البته شرط اصلی این اقدامات این است که در عرصه داخلی هم بتوانیم میان همه مردم و گروههای سیاسی اجماع کامل و وفاق اثرگذار ایجاد کنیم. مثلاً قطبی کردن مردم را باید خاتمه دهیم؛ چنانچه تاکنون هم سودی نداشته است، تا بتوانیم «امنیت روانی» را در همه سطوح اجتماعی و سیاسی ایجاد کنیم. با چنین بسترسازیهایی و ایجاد تفاهم هر چه بیشتر در میان مردم، حتماً میتوانیم از این گذرگاه دشوار عبور کنیم.
-برخی از صاحبنظران بر این باورند که پیش از فراهم کردن زمینههایی برای گفتوگو، نیازمند تزریق «امید» در فضای جامعه هستیم تا انگیزه حرکت را در مردم و گروههای سیاسی احیا کنیم. بهنظر میرسد ما اکنون با سطوحی از ناامیدی در جامعه مواجه هستیم. به اعتقاد شما، ریشه این ناامیدیها از کجا نشأت میگیرد؟ و چطور میتوانیم آن را به «امیدی پایدار» در جامعه بدل کنیم؟
مردم تا حدی ناامید هستند و این را نمیتوان انکار کرد. مسائل زیادی از جمله فساد موجب شده این ناامیدی شکل گیرد. گویی ارادهای نیز در برخورد با فسادهایی که هر روز از گوشهای سر درمیآورد، به چشم نمیخورد؛ ارادهای که میتواند تا حد زیادی این یأس و ناامیدی را در جامعه کاهش دهد.
بخشهایی از جامعه، دچار از مدار رفتگیهایی شده است و برخی حوزههایی که مثلاً نباید در اقتصاد مداخله کنند، ورود جدی به اقتصاد دارند. اگر نتوانیم با منطق نهادگرایی که اصلاح نهادهای اقتصادی را در بطن اصلاح نهادهای سیاسی میداند، پیش برویم و نهادهای غیراقتصادی همچنان به نهادهای اقتصادی ورود کنند، مردم به تدریج احساس بیگانگی کرده و همه منافع جامعه به جیب افراد و گروههای معدودی میرود و بقیه مردم، اعضای حاشیهای جامعه تلقی میشوند؛ همین باعث میشود که آنها تا حدی احساس یأس کرده و این امر کم و بیش در سطح جامعه نیز مشهود است.
-در واقع، شما بر این باورید که پیش شرط امید اجتماعی «اعتماد اجتماعی» است؟
بالاخره بخشهایی از جامعه، مطالباتی دارند؛ خواستههایی که نامشروع نیز نیست؛ اغلب دعوای نان و خواستهای اقتصادی است، اما وقتی دائماً این بخش از جامعه نادیده گرفته میشود؛ گویی اینها یا وجود ندارند یا خواستهای ندارند. در این فضا، اساساً وحدتی صورت نمیگیرد و «مشارکت» یا به تعبیری «سرمایه اجتماعی» کاهش مییابد؛ وحدت زمانی رخ میدهد که همه اقشار و طیفها دیده و شنیده شوند.
برای مثال تلگرام بسته شد. این شبکه اجتماعی، کانال ارتزاق گروههایی از مردم بود. آمارهای اعلامی نشان میدهد مردم از راههای دیگری برای تداوم ارتزاقشان ناگزیر شدهاند که همچنان کار را با تلگرام ادامه دهند. این امر البته پیامی نیز به کارگزاران میدهد که اقدام درستی انجام نداده است. در واکنش به این خواست مردم، مسئولان به جای اینکه به روحیات مردم التیام بخشند و امیدبخشی کنند، عنوان میکنند که اینستاگرام را هم میبندیم که ارتزاق و زندگی عده دیگری از مردم به آن وابسته است.
مردم ممکن است از این برخورد کارگزارانشان تصور لجبازی و بیتوجهی داشته باشند که به ارتزاق و منافع اقتصادیشان هم پیوند خورده است. آن هم درست در موقعیتی که ما بیش از هر زمان دیگری به وحدت، همدلی و امیدبخشی به مردم نیاز داریم. این امر، به تدریج وحدت و امید را کمرنگ کرده و ممکن است به جای آن نفرت و یأس را بنشاند.
-اگر بخواهیم قدری خوشبینانه به وضعیت امروز بنگریم، به اعتقاد شما، نقاط امیدبخش ما کجا است؟
ما اگر خودمان اوضاع را خراب نکنیم نقاط امیدبخش فراوانی داریم. مهمتر از همه عِرق و علاقه وافر مردم به ایران و اسلام است که از هر فرصتی برای این ابراز علاقه بهره میگیرند. مثلاً در بازیهای جام جهانی فوتبال ۲۰۱۸ مردم منتظر بودند تا تیم ملی یک پله بالاتر بیاید تا شادی و هیجان خود را نشان دهند؛ این امر حکایت از عشق به ایران و جامعه دارد. این سرمایهای کم نظیر است که مردم باوجود همه مشکلات و تنگناهای اقتصادی و اجتماعی همچنان دل در گرو ایران دارند. نمونه دیگری از این عشق به ایران و همنوع را در جریان زلزله کرمانشاه دیدیم. همه شاهد بودند که چطور سیل کمکهای مردمی به طرق مختلف به آن مناطق سرازیر شد و این چیزی نیست جز موج عظیم «سرمایه اجتماعی» که البته باید پاس داشته شود و با سوء تدبیرها مخدوش نشود.
بنابراین، ما جامعه زندهای داریم که میتوان نشانههای امید را در لایه لایه آن دید؛ البته رهبران، مسئولان و سیاستمداران جامعه و کسانی که مسئولیت راهبری و هدایت دارند در تقویت یا تضعیف این انگیزه و امید نقش اساسی دارند. در این مقطع، بیشتر از هر چیزی «گفتوگو با مردم» میتواند این امید و انگیزه را تقویت کند. جامعه امروز ما نیازمند اعتماد و همراهی مردم است و این امر زمانی رخ میدهد که افکارعمومی را تحریک نکنیم؛ در غیر این صورت جامعه به جای امید، روز به روز بیشتر به سمت یأس و ناامیدی پیش خواهد رفت.
-در این فضا، چه نقشی را برای رسانهها قائل هستید؟
من بیشترین نقش را برای رسانهها قائل هستم. اگر رسانه ملی گفتوگو را در این سطح آغاز کند، روح امید در جامعه جاری خواهد شد؛ گفتوگو با نخبگانی که گاهی نظرات انتقادی نیز دارند میتواند در تبیین مسئله و ارائه راهحلهای احتمالی کمک کند. بنابراین، ما نقاط امیدبخش فراوانی داریم مشروط بر اینکه در سایه عقلانیت از آنها بهره بگیریم و فقط به گفتار اکتفا نکنیم که دوصد گفته چون نیم کردار نیست.