روزهایی مانند روز ملی شعر و ادب پارسی در گاهشمار فرهنگی کشور، روزهایی سودمند هستند. این روزها میتوانند کارساز باشند اگر روندی پایدار را آغاز بنهند. سخن دیگر اگر آنچه در این روزها میگذرد در آن روز ویژه آغاز و انجام بپذیرد زمان، توان و تلاشی که در روزهایی چنین به کار گرفته میشود بیهوده نخواهد ماند.
این روزها میباید بهانهای و انگیزهای بشود برای پویایی و پایداری بیشتر در درازنای یک سال. به گونهای که هنگامی که در سال آینده بدین روز میرسیم و آن را دیگر بار بزرگ میداریم، بتوانیم به واپس بنگریم، بدان چه در سال پیشین انجام گرفته است آن را بسنجیم؛ ارزیابی کنیم و سرانجام خشنود و خرم دل باشیم که در آنچه این روز را به پاس آن گرامی میداریم روندی کارآمد و پایدار را توانستهایم آغاز بنهیم و پدید بیاوریم. اما براستی آنچه مایه ناخشنودی است این است که فردوسی، حافظ، سعدی، خیام، عطار و دیگر بزرگان و نام آوران فرهنگ و ادب ایران و از آن میان سخن پارسی را تنها در یک روز ارج مینهیم و بزرگ میداریم. هنگامی که روز به شام آمد داستان به سرپایان میپذیرد. آن شور و تلاشی که در آن روز برانگیخته شده است به یکبارگی ازمیان میرود.
در روز سخن پارسی نیز همین نکته همچنان در کار است. در این روز میباید زمینه به شایستگی فراهم بشود. این روزها هم سوی و هم ساز به کار گرفته بشوند تا سخن پارسی که جهانی است پهناور و جاودوانه و آکنده از زیبایی، والایی و دانایی بیش از پیش در متن جامعه ایرانی کارکرد بیابد. تلاشهایی انجام بپذیرد تا ایرانیان با این جهان شورانگیز شگرف شگفتیآمیز آشنا بتوانند شد. راهی به درون آن بتوانند یافت تا از آنچه در این جهان مییابند به شگفت درآیند تا جامعه هنری بتوانند سرمست بشوند. در فرجام از بن جان، داور بیاورند که ایرانی بودن نازش و ارزشی بزرگ و بیمانند است.