استاد سابق دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی به انتقاد از تاریخنگاری اجتماعی معاصر پرداخت و گفت: تاریخنگاری اجتماعی ما به تاریخ ذهنی وقایع تقلیل پیدا کرده است که در آن مردان بزرگ در لحظه متوجه چیزی میشوند و تاریخنگاری ما با پرادختن به افکار این افراد میخواهد سایر مسائل را ذیل محور آن طبقه بندی کند، بنابراین با تغییر هستیشناسی، میتوان تاریخ را براساس اشیاء، خیابانها، جادهها، تکنولوژیها و... نوشت و صاحب تاریخ انتقادی و اجتماعی شد.
به گزارش عطنا، نشست «اشیاء و نظریه اجتماعی در ایران» سهشنبه، دوم آبانماه با حضور ابراهیم توفیق، امیر خراسانی و کوشا گرجیصفت در سالن ارشاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شد.
در این نشست، ابراهیم توفیق، پژوهشگر اجتماعی و مدرس جامعهشناسی در سخنانی گفت: در حالی که خط بی.آر.تی، مترو، خیابان و امثال این پدیدهها در زندگی ما نقش مهمی دارند اما در علوم اجتماعی جایگاه چندانی برای تحلیل این پدیدهها وجود ندارد، برای اینکه علوم اجتماعی ما (و نظریههای اجتماعی ما) در این دو سه دهه اخیر کمابیش درباره چیزهایی خاصی حرف میزند و فراتر از آن نمیروند.
وی اضافه کرد: منظورم از نظریههای اجتماعی، نظریه افرادی چون سید جواد طباطبائی و بشیریه است که بیشتر تاملات نظری انجام میدهند.
این پژوهشگر جامعهشناسی ادامه داد: اگر افکار این افراد را بررسی کنیم تمام تمرکز این افراد بر این است که در ذهن چه میگذرد. اگر انقلاب اسلامی را را توضیح میدهد، بیان میکنند که در ذهن چه کسی؟ و آن وقت این «چه کسی» مردان بزرگی هستند و تمرکز تحلیل بر روی نخبگان میرود.
توفیق با بیان اینکه وقتی انقلاب اسلامی توضیح داده میشود تمرکز بر نخبگان سیاسی و فکری است، اظهار کرد: اینکه در ذهن این افراد چه اتفاقاتی افتاد؟ در واقعه بزرگ سیاسی چه چیزی جابهجا شد که باعث شد انقلاب اسلامی رخ دهد؟ و بعد از انقلاب اسلامی چه تحولات روی داد؟ باز تحلیلها به همین شکل شخصیتنگاری است.
وی افزود: مثلا عبدالکریم سروش یا روشنفکران دینی برجسته میشوند چون در ذهن این افراد تحولاتی صورت گرفته است و اگر این افراد را بررسی کنیم پس میتوانیم جریان اصلاحات و وقایع 1388 را توضیح دهیم.
او با انتقاد از نحوه تاریخنگاری اجتماعی معاصر گفت: تاریخنگاری اجتماعی کنونی ما میگوید مردان بزرگی هستند و عمل این مردان اتفاقاتی را امکانپذیر کرده است، همچنین وقتی پروژهای یا جریانی شکست میخورد در توضیح این شکست باز میگوییم آن مرد بزرگ نفهمید یا بد فهمیده بود.
مدرس دانشگاههای ایران و آلمان با اشاره به مقالهای از افسانه نجمآبادی به ادامه انتقاد خود از نحوه تاریخنگاری اجتماعی معاصر پرداخت و عنوان کرد: نجمآبادی در این مقاله به بررسی درباره کارهای پژوهشی که بر روی زنان صورت گرفته میپردازد. این مقاله با یک نقطهای خوبی شروع میشود، اینکه تاریخنگاری مدرن ما تاریخنگاری مردان بزرگ، افکار بزرگ و وقایع بزرگ است، ما دو واقعه بزرگ انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی در تاریخ معاصر داریم و انگار تمام تاریخنگاری ما مبتنی بر این است که براساس این دو واقعه بزرگ وقایع گذشته و همه اتفاقات برای توضیح این است که چرا باید این اتفاق میافتد و رخداد این دو انقلاب اجتنابناپذیر بود.
توفیق درباره تاریخنگاری انقلاب مشروطه گفت: تاریخنگاری معاصر ما انقلاب مشروطه را براساس شکست ایران در جنگ با روس که تفکر عقبماندگی را در ذهن انسان ایرانی به وجود آورد، توضیح میدهد و عباس میزا اولین فردی است که به این نکته پی میبرد و تورم و تکثر ایده عقبماندگی منجر به انقلاب مشروطه میشود و در این انقلاب برای اولین بار تجدد بر سنت غلبه پیدا میکند.
او اضافه کرد: اما دوباره یک مشت آدم بیفکر مسیر را به بیراهه رفتند تا اینکه در انقلاب اسلامی بازی برعکس شد و سنت پیروز شد.
این پژوهشگر و مدرس جامعهشناسی اظهار کرد: در تمام این دورههای تاریخی چهار پنج واژه کلیدی بیشتر ندارد، نخبگانی که از زمان مواجه با غرب، متوجه یک چیزی به اسم عقبماندگی میشوند و بعد شروع میکنند به تامل بر سر اینکه چگونه پیش برویم؟ و چگونه این عقبماندگی را جبران کنیم، در این تامل باید توضیحی پیدا شود که چرا عقب ماندیم، در اینجا گذشتهای بازسازی میشود که آن عقبماندگی لحظه حال را امکانپذیر کرده است.
وی افزود: تاریخی که نوشته میشود تاریخ چه کسانی است؟ سوال مرکزی تاریخ ما این است چرا غرب عقب نماند در حالی که ما عقب ماندیم؟ و در پاسخ میگوییم غربیها یک تاریخ پویایی داشتند و چون ما تاریخ پویایی نداشتیم و تاریخ ساکنی داشتیم، بنابراین ما به این وضع در آمدیم و اسم این «سنت» گذاشته میشود.
ما دو واقعه بزرگ انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی در تاریخ معاصر داریم و انگار تمام تاریخنگاری ما مبتنی بر این است که براساس این دو واقعه بزرگ وقایع گذشته و همه اتفاقات برای توضیح این است که چرا باید این اتفاق میافتد و رخداد این دو انقلاب اجتنابناپذیر بود.
توفیق با بیان اینکه در انقلاب مشروطه خواستار سرتاپا غربی شدن بودند و در انقلاب اسلامی هم غرب را سرتاپا نفی کردند گفت: هر دو در واقع یکی است، هر دو گروه خواستند که ایران را از عقب ماندگی نجات دهند، پس مفهوم آینده به عنوان تجددی پیش میآید و مفهوم سنتی به عنوان گذشته پیش میآید و عنصر آگاهی که متوجه این شده است که ما چون دچار سکون بودیم و معمولا این سکون با استبداد یا رژیم سیاسی معین توضیح داده میشود در این وضعیت قرار گرفتیم و باید پیش برویم به سمت آیندهای که نخبگان ترسیم میکنند.
وی با بیان مثالی افزود: کسی مثل کاتوزیان میگوید چون ما گذشته غرب را نداشتیم تا به امروز غرب بیانجامد، روابط ساختاری هم که بر ما غالب بوده که در آن هیچ دگردیسی اتفاق نیافتاده است در نتیجه یک چیز ظاهرا تکرار شده است و به یک معنا ویژگی گذشته ما سکون است یک عده مستبد سر کار میآیند و جامعه پراکندهای که نمیتواند از خودش دفاع کند، یک زمانی هم اگر شورشی شود نه به خاطر اینکه استبداد را از بین ببرند بلکه فقط میخواهند مستبد را عوض کنند در نتیجه این چرخه دائم تکرار شده است.
این پژوهشگر برجسته جامعهشناسی با بیان اینکه وقتی به لحظه حال نگاه میکنیم همه آن توضیح اندیشهای حال و گذشته هست، تصریح کرد: مثلا سید جواد طباطبائی درباره تاریخ معاصر توضیح اندیشگی میدهد، اینکه در واقع یک جایی این اندیشه دچار زوال شده و ما از قافله تمدن عقب ماندهایم.
او با اشاره به اینکه در دهه چهل و پنجاه اغلب توضیحات ساختاری بود ولی هر دو این نظریهها یک چیز را میگویند، بیان کرد: هر دو میگویند یک گذشته ساکنی بود که دچار انحطاط شد، یک لحظه در تاریخ هست که افرادی به این سکون آگاهی پیدا میکند و از آن لحظه تاریخ معاصر ما شروع میشوند، تاریخ معاصر ما برای رخ دادن دگردیسیها شروع نمیشود، تاریخ مدرن ما شروع نمیشود به خاطر اینکه صعنت به وجود آمده است، جاده کشیده شده است و... همه اینها رنگ میبازند در مقابل اینکه آیا ما این چیزهایی را که وارد کردیم خوب متوجه شدیم که آیا کمک میکنند از وضعیت عقب ماندگی خارج شویم.
وی افزود: تاریخ معاصر ما تاریخ هیچ کدام از این اتفاقات نیستند تاریخ ذهنی است که فکر میکند که چکار باید کند و از عقبماندگی نجات یابیم و هر بار بعد از بیست سال میتوانیم برگردیم بگویم بد فکر کرده است، مثلا کاتوزیان میگوید هدف انقلاب مشروطه برقراری قانون بود ولی یک عده در این انقلاب بودند که بد فکر کردند.
توفیق تصریح کرد: همینطور طباطبائی میگوید یک ظرفیتهایی در انقلاب مشروطه بود ولی چون به مبانی نیاندیشیدند، درباره سنت دقیق فکر نکردند و آینده را فقط به معنای تمدنی فهمیدند نه اینکه محصول یک افکار پیچیدهای است در نتیجه خوب این بنا را نگذاشتند.
توفیق در بخش دیگر سخنان خود گفت: همه تاریخ معاصر ما تاریخ اندیشه و تاریخ گسست آگاهی است. تاریخ افرادی که به وضعیت عقبماندگی ما آگاهی یافتند و دوباره برگردیم همین را نگاه کنیم و بگوییم این گسست آگاهی خوب اتفاق نیافتاده است و در نتیجه ما همچنان درجا میزنیم در این وضعیتی که قرار نیست تمام شود، وضعیتی که اسمش را «گذار از سنت به تجدد» میگذاریم.
وی با بیان اینکه در خود این وضعیت (وضعیت در حال گذار) تنها چیزی که درون آن برجسته است همین هرمونتیک آگاهی بیپایان نخبگانش است، اظهار کرد: روایت تاریخ نگاری معاصر ما، هیچ چیزی جز تاریخ مردان بزرگ، افکار بزرگ و اتفاقات بزرگ نیست، بنابراین نظام دانش ما این را در اختیار ما نمیگذارد تا رفت و آمد بین انسان و اشیاء، همچنین اشیاء و کلمات را بتواند پربلماتیک کند و به مسئله پژوهش تاریخی تبدیل کند.
مدرس دانشگاههای ایران و آلمان گفت: آیا نمیتوان تاریخ معاصر را یک بار براساس جادهها بنویسیم؟ یعنی تمام مسائل حمل و نقلی که روابط بین نقاط را تغییر بدهد و رسانههایی که مکانها را به هم متصل میکنند و به شیوعهایی که 200 سال عقبتر نبوده است یا تاریخ را از منظر تکنیکها و تکنولوژیهای مدرن بنویسیم؟
توفیق با بیان اینکه آیا اگر تاریخ معاصر را براساس اشیاء بنویسیم باز هم به این میرسیم که در درون آن دو واقعه بسیار مهم است و لحظات ما قبلش چیزی نیست جز اینکه این لحظه را امکان پذیر کند؟، اظهار کرد: فکر میکنم تاریخنگاری انتقادی به یک معنا باید به این سمت برود یعنی زمین بازی را عوض کنیم زمین بازی که یک عده در لحظهای متوجه یک چیزی شدند و ما باید تاریخ این افراد که متوجه چیزی شدند را بنویسیم و تمام تاریخ ایران را ذیل این طبقهبندی کنیم.
او در پایان گفت: یک بار این زمین بازی را عوض کنیم و برویم به نوع هستیشناسی دیگر که بتوانیم تاریخ انتقادی و اجتماعی پیدا کنیم و از این تاریخ نخبه گرا در صورت های مختلف تاریخ اندیشه یا تاریخ ساختارگرا بتوانیم فاصله بگیریم.