۱۸ دی ۱۳۹۵ ۱۳:۰۶
کد خبر: ۶۳۹۷۰
roonamayi-tandis-motamednezhad-khaniki-26

دکتر هادی خانیکی گفت: انتخابات معمولا فرآیندی است که در یک نقطه انجام می‌گیرد. آن نقطه متکی به نقاط قبل از خود است. مثلا در همین انتخابات ریاست‌جمهوری 92 آن چیزی که منجر به انتخاب آقای روحانی شد، طی یک فرآیند انجام شد. از ردصلاحیت آقای هاشمی گرفته تا اعلام انصراف آقای عارف، همگی پدیده‌های سازنده این فرآیند هستند. در آن زمان سمت و سوی انتخاب مردم در هفته‌های منتهی به انتخابات معلوم شد نه از روز اول.


به گزارش عطنا، روزنامه آفتاب یزد در گفت‌وگو با هادی خانیکی استاد دانشگاه علامه طباطبائی نوشت: نقد تیم اطلاع‌رسانی دولت و فشل بودن آن موضوع تازه‌ای نیست. هادی خانیکی هم در گفت‌وگو با ما بر این موضوع صحه می‌گذارد و نکاتی را نیز برای شکستن فضای فوق برمی‌شمرد. در ادامه این گفت‌وگو می خوانیم: وی همچنین به هجمه‌های اخیر اشاره می‌نماید و با یادآوری تخریب‌ها علیه دولت اصلاحات تاکید دارد که علیرغم آن فضا رئیس‌جمهور وقت در دور دوم انتخابات رای بیشتری کسب کرد. خانیکی معتقد است رای و انتخاب مردم با فضای روانی که مخالفان ایجاد کرده‌اند متفاوت خواهد بود. «شما را چه به توئیتر» موضوع دیگری است که این استاد دانشگاه به آن می‌پردازد و محافظه‌کاران را در عرصه فضای مجازی و تکنولوژی درست مثل وادی سیاست دچار تناقض می‌داند. خانیکی می‌گوید: اگر فضا باز و قانونمند باشد حتی محافظه‌کاران هم می‌توانند منتفع شوند. دکتر هادی خانیکی از استادان سرشناس ارتباطات و عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران است.


وی در دولت اصلاحات مشاور رئیس‌جمهور در امور رسانه و مطبوعات و سپس مشاور رئیس دولت در امور فرهنگی بود. دکتر خانیکی نقش غیرقابل انکاری در حوزه مطبوعات نیز داشته است. این استاد دانشگاه علامه طباطبائی سردبیر نشریه‌های آئین و آئین‌ گفت‌وگو بوده که البته هر دو توقیف شده‌اند. گروه سیاسی آفتاب یزد در یک روز بارانی میهمان دکتر هادی خانیکی در دفتر وی در غرب تهران بود. اگرچه هوا سرد بود اما از آنجا که وی زاده منطقه گرمسیری گناباد است برخورد دلپذیر و گرمی با ما داشت. گفت‌وگوی فوق پیش روی شماست:


**آقای دکتر! دستاوردهای دولت با میزان اطلاع‌رسانی آن چقدر تطبیق دارد؟


سوالی که شما پرسیدید و به‌وضوح هم در جامعه دیده می‌شود، فصل مشترک میان نظریات سیاست‌ورزان و کنشگران سیاسی و اهالی رسانه و ارتباطات است. این فصل مشترک آن است که گفتمان‌ها و ساز و کارهای ارتباطی دولت متناسب با موقعیت و مسائلی که با آن دست و پنجه نرم می‌کند، نیست.


این موضوع به وضوح مشاهده می‌شود که نسبت به مسائل فراوان یا نسبت به اقدامات مختلفی که توسط دولت انجام می‌شود، دست بالاتر را رسانه‌های مخالف دولت دارند. به‌ویژه آنکه گاهی از مواقع صدا و سیما هم عملا به جای ایفای یک نقش ملی در کنار منتقدان و مخالفان دولت قرار می‌گیرد؛ با برجسته‌کردن برخی مسائل و بالابردن بعضی از مطالبات و تقاضانامه‌ها. در مجموع تلاش می‌کند دولت را ناموفق جلوه دهد و دولتی را نمایش دهد که نتوانسته شعارهای خود را برآورده کند. اینکه فاقد توانایی پیش‌بردن برنامه‌هایش است.


این مسئله بازمی‌گردد به رسانه. رسانه را باید در متن یا حداقل در کنار سیاست، مورد بررسی قرار داد. به نظر من به این مسئله واقعا هم باید توجه کرد یعنی آیا نقاط‌ضعف در نهادهای اطلاع‌رسانی دولت است یا آنکه پیش از آن و بیش از آن، مسئله را باید در سطح رقابت‌های سیاسی دید. به نظر من شرایطی که امروز دولت در آن قرار دارد و به گفته خود شما، هر چه به انتخابات نزدیک‌تر می‌شود سختی این شرایط فزونی می‌یابد، به دلیل این است که رقابت‌های سیاسی و انتقادات رسانه‌ای بیشتر تحت تاثیر عملیات روانی قرار می گیرد تا مشخصا کار ارتباطی و رسانه‌ای.


این دو مفهوم با یکدیگر متفاوت هستند. وجود موقعیت‌های برابر از نظر رسانه‌ای و ساز و کارهای موثر در ارتباطات و اطلاع‌رسانی فضایی ایجاد می‌کند که در آنجا نقد عملکردهای خود دولت یا هر نهاد اجرایی دیگری به بالابردن سطح آگاهی و مشارکت کمک می‌کند. منتها می‌توان گفت که اکنون اگر کسی خواسته باشد به پایش و رصد فضای رسانه‌ای چه در سطح رادیو و تلویزیون، چه در سطح خبرگزاری‌ها و سایت‌های خبری و چه در سطح مطبوعات، بپردازد، می‌تواند به این نتیجه برسد که کفه دولت یعنی هم دستگاه‌ها به‌صورت جزئی و هم کل دولت بسیار سبک‌تر است نسبت به کفه مخالفان و منتقدانش.


** آیا قائل به این هستید که دولت باید دست به انجام عملیات روانی در ماه‌های منتهی به انتخابات بزند یا آنکه باید اقدام به انجام همان کارهای روتین و معمول خود کند؟


من اساسا عملیات روانی را برای یک جامعه که می‌خواهد رشد کند، بر مشکلاتش غلبه کند و از افراطی‌گری و تندروی دور شود و به عقلانیت و پیگیری دموکراتیک مطالبات و خواسته‌هایش نزدیک‌تر شود پدیده‌ای از اساس مضر می‌دانم. من معتقد به این هستم که باید فضای ارتباطی و گفت‌وگویی در جامعه شکل بگیرد که در این فضای گفت‌وگویی و ارتباطی خود مسائل به خوبی شناخته و ترسیم شود. نقش و سهم خود دولت، صفت قوه‌مجریه، در ایجاد و ادامه مشکلات مشخص و به عوامل دیگر پرداخته شود و زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی و حقوقی آن روشن شود. اگر چنین شود آن وقت نظام اطلاع‌رسانی ما از این وضعیت خارج می‌شود. وضعیت موجودی که مشاهده کردید در همین روزهای اخیر چه توسط رسانه‌های رسمی؛ مطبوعات یا خبرگزاری‌ها و رادیو و تلویزیون و چه توسط تریبون‌های غیررسمی نشان می‌دهد که به مشکل آلودگی هوا که منشا آن به دوران دولت آقای احمدی‌نژاد بازمی‌گردد، چگونه پرداخته شده است.


مسئله محیط‌زیست در یک دوره‌ای ناشی از سیاست‌های بین‌المللی و مداخلات خارجی و جنگ میان ایران و عراق به حساب می‌آمد، اما در این دولت مسئله محیط‌زیست و آلودگی هوا پررنگ جلوه داده می‌شود برای اثبات اینکه تمامی مشکلات زیر سر سازمان محیط‌زیست و خانم ابتکار است. این دو با یکدیگر متفاوت است. یک حادثه اگر رخ داده، این حادثه در گذشته کمتر به دولت حواله داده شده، توسط رسانه‌های موافق احمدی‌نژاد. همین رسانه‌هایی که حامی دولت گذشته بودند، حالا تمام مسائل و مشکلات را مرتب ارجاع می‌دهند به سمت دولت کنونی. یا مسائلی که الان در رسانه‌ها برجسته می‌شود با واقعیاتی مثل منافع ملی و مصالح ملی در تضاد و تناقض قرارمی‌گیرد.


ببینید حادثه تلخی مثل تصادف دوقطار در سمنان رخ می‌دهد. طبیعتا جامعه به لحاظ عاطفی ناراحت می‌شود. در شرایطی هم این رویداد رخ می‌دهد که مسافران قطار به عنوان زوار از زیارت امام‌رضا(ع) بازمی‌گشتند. یعنی در یک شرایط خیلی خاص. شما باید به نحوه پرداخت مسئله توجه کنید که همه چیز تحت‌الشعاع یک رقابت سیاسی قرار می‌گیرد و در نتیجه در آن رقابت، حد و اندازه مسئله و انواع اقداماتی که نسبت به آن می‌شود، همگی مورد تردید قرار می‌گیرند. به هر حال یک مسئول یا باید استعفا دهد یا اینکه باید بر سرکار خود باقی بماند. استعفا می‌دهد سوال می‌کنند چرا استعفا داده است اگر استعفا ندهد سوال می‌شود چرا استعفا نداده است.


درباره این مسئله بالاخره باید بررسی فنی شود. یک نهاد فنی نظر دهد علت چه بوده است. یک گزینه هم این است که مسئول نباید بگوید چه اتفاقی افتاده است. وقتی که می‌گوید، از واقعیت مسئله دورش می‌کنند. حتی به اختلافات قومی و هویتی هم دامن می‌زنند. مثلا بحث برجام پیش می‌آید و مشکلات در پی آن. بالاخره نه تنها ایران که سایر کشورهای جهان نیز در یک موقعیت مخاطره‌آمیزی با سیاست های جدیدی که آمریکا ممکن است پیش بگیرد، قرارگرفته‌اند. خب در این شرایط چگونه با این مشکل پیش آمده برخورد می‌شود؟ می‌آیند و به وزیر امور خارجه حمله می‌کنند. اینها همه از نظر من از عملیات روانی علیه دولت است پس بهترین سیاست ارتباطی آن است که دولت هم دست به عملیات روانی بزند. از نظر من باید شرایطی را فراهم آورد که نخست دولت به صفت دستگاه‌های مختلف اجرایی‌اش نه به صفت اینکه تنها و تنها رئیس‌جمهور و معاون اول در همه جا صحبت کنند، به بیان گزارش و دفاع از مجموعه تحت نظارتشان بپردازد.


در زمان دولت اصلاحات 20 نفر به بیان گزارش‌های و دفاعیات از کارنامه عملکرد خود می‌پرداختند. یعنی یک طرف همان فعال‌شدن دستگاه رسمی و اجرایی است که شما به آن اشاره کردید. این موضوع تنها در مورد دولت صادق نیست در مورد مجلس هم می‌تواند صدق کند. نهادهای رسمی باید بتوانند به تبیین عملکرد خود و اقداماتشان بپردازند تا از دیگر سو نقد شوند و امکان گفت‌وگو برایشان فراهم شود. من ضعف را در گفت‌وگویی شدن ارتباطات و میزان حضور بدنه کارشناسی و نخبه و سیاسی و مدنی کشور و مجموعه‌ای می‌دانم که در کنار ضعف‌های ارتباطی که از ناحیه دولت و دستگاه‌های اجرایی وجود دارد چیزی را به‌وجود می آورند که در یک طرف عملیات روانی است و در طرف دیگر انفعال.


** این سخن شما به عقیده من مقداری آرمانی است وقتی طرف مقابل به انجام عملیات روانی می‌پردازد، این دولت است که براساس آن اصولی که شما می‌فرمایید مدام باید مورد هجمه قرار بگیرد و در موضع دفاع باشد. نتیجه این اتفاق آن می‌شود که چند ماه دیگر که انتخابات برگزار می شود دولت باید در جایگاه متهم باشد. نظرتان دراین باره چیست؟


من آرمان‌گرایی را چیز بدی نمی‌دانم ولی باید در نظر داشت آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی دو قطب کاملا متضاد نیستند که بگوییم باید واقع‌گرا باشی و در زمینی که همواره برایت ترسیم می‌کنند حرکت کنی و چون طرف مقابل، دست به انجام عملیات روانی می‌زند پس تو هم باید با انجام عملیات روانی از این وضعیت جدا شوی. صحنه خروج از مسائل، مشارکت فعال شهروندان و جامعه است. یعنی بالابردن سرمایه اجتماعی، بالا بردن اعتماد و همبستگی، مشارکت و بالابردن احساس مشترک خطر. اینها همه مسائلی هستند که تجربه ما از انقلاب تاکنون نشان داده است که هر وقت این بخش‌ها موثر بوده، گامی به جلو برداشته شده است مثل انتخابات 76 یا انتخابات 80 یا انتخابات‌های 92 و 94. اگر مضمون سیاسی آن انتخابات‌ را بخواهیم استخراج کنیم درمی‌یابیم که همگام با بالارفتن حساسیت اجتماعی و مشارکت سیاسی، احساس نگرانی نسبت به رشد رادیکالیزم نیز بالا رفته که در مورد این مسائل هم تصمیم‌های معقول گرفته شده است.


نه اینکه این تصمیمات الزاما آرمانی هستند ولی این تصمیماتِ معقول، بخشی از آن تصمیمات آرمانی و جهت‌گیری‌های آرمانی می‌توانند باشند. من کاملاً حرف شما را از این جهت تایید می‌کنم که انفعال یا به عبارت دیگر همواره درموضع تدافعی قرارگرفتن و همواره به ارائه گزارش عملکرد پرداختن و به زبان رسمی روابط عمومی سخن گفتن چاره کار مواجهه با عملیات روانی مخالفان دولت نیست. در اینجا باید با آن عرصه‌های بسته و زمینه‌های انفعال مقابله کرد.


همان طور که عرض کردم به گفت‌وگو، به مشاهده‌گری و به کنشگری نزدیک شد یعنی به هر حال این نظر درست است که این فضایی که تحت سیطره عملیات روانی مرتبا دولت و دستگاه‌های اجرایی را روی صندلی متهم می‌نشاند، باید تغییر یابد به سمتی که حداقل آن دستگاه‌ها هم بتوانند بگویند مشکلات کشور چیست، چه کارهایی برای رفع آن کرده و چه کارهایی نکرده‌اند. یعنی مسئله به اندازه واقعی‌اش تصویر شود. عیب عملیات روانی این است که مسئله از اندازه واقعی‌اش خارج می‌شود و سعی می‌شود انقلابِ توقعات فزاینده شکل بگیرد. خب می‌دانیم سرانجام انقلاب توقعات فزاینده انقلاب سرخوردگی‌های فزاینده است.منفعل‌کردن جامعه هدف، اول مخالفان دولت است. آنها می‌خواهند مردم را نسبت به دولت مایوس کنند، حد توقفی برای آن نمی‌توان قائل بود. منفعل شدن نسبت به دولت، امر سیاسی و مشارکت سیاسی و امید به آینده را نیز دربرمی‌گیرد.


** آقای دکتر! اگر همین جمعه پیش‌رو انتخابات ریاست‌جمهوری 96 برگزار شود، فکر می‌کنید با این رویکرد رسانه‌ای که آقای دکتر روحانی و دولتمردانش پیش گرفته‌اند، می‌توانند به پیروزی دست یابند؟


ببینید انتخابات معمولا فرآیندی است که در یک نقطه انجام می‌گیرد. آن نقطه متکی به نقاط قبل از خود است. مثلا در همین انتخابات ریاست‌جمهوری 92 آن چیزی که منجر به انتخاب آقای روحانی شد، طی یک فرآیند انجام شد. از ردصلاحیت آقای هاشمی گرفته تا اعلام انصراف آقای عارف، همگی پدیده‌های سازنده این فرآیند هستند. در آن زمان سمت و سوی انتخاب مردم در هفته‌های منتهی به انتخابات معلوم شد نه از روز اول. خودتان می‌بینید که در یکی، دو روز مانده به انتخابات تقریبا مشخص می‌شود که رای آقای روحانی نسبت به دیگر کاندیداها بالاتر است، چرا؟ چون افکارعمومی در این فرآیند شکل گرفته است.


الان هم به عقیده من با در نظرگرفتن سخت‌شدن سنجش افکارعمومی نمی‌توان پیش‌بینی کرد که دقیقا در انتخابات پیش‌رو چه کسی پیروز میدان است. حتی در جامعه‌ای مثل خود آمریکا که تقریبا همه افکارسنجی‌های علمی حاکی از آن بود که خانم کلینتون جلوتر از آقای ترامپ است، در آن لحظات آخر، تغییر در آراء منجر به انتخاب دونالد ترامپ می‌شود و یکی از تحلیل‌هایی که در این باره می‌کنند این است که بین آن چیزی که ابراز می‌شد و با آن چیزی که روی برگه‌های رای نوشته شد، تفاوت به‌وجود آمد. من فکر می‌کنم در جامعه امروزی ایران موقعیت برتر را سیاستی دارد که به اعتدال و عقلانیت توجه دارد و نمی‌خواهد کشور در معرض آسیب‌پذیری‌های جدیدی قرار بگیرد اگرچه با موانع فراوانی هم روبه‌رو بوده است.


اگر بخواهیم به شکلی موشکافانه به عملکرد دولت در این 4 سال بپردازیم، عملکرد قابل دفاعی بوده است چه در سطح مناسبات روابط بین‌الملل و چه در سطح اقتصادی، حتی در سطح سیاست داخلی هم به‌رغم همه انتقاداتی که وارد می‌شود چه از مواضع اصلاح‌طلبان و چه اصولگرایان عملکرد مطلوبی بوده است. بر اساس این موضوع اگر بپذیریم که عامل تعیین‌کننده انتخاب مردم تماما شرایط انتخابات و دست‌زدن به جنگ روانی است، که البته من این نظر را ندارم، بله می‌توان گفت دولت در چنین شرایطی وضعیت خوبی ندارد یا دست رسانه‌های مخالف دولت بالاتراست، اما اگر بپذیریم انتخاب مردم الزاما تحت‌تاثیر تبلیغات انجام نمی‌گیرد بلکه تحت تاثیر آن روندهایی است که نشان می‌دهد چه چیز سلامت جامعه را به خطر می‌اندازد چه چیز برای جامعه مفید است، در این صورت دیگر انجام عملیات روانی الزامی نیست و شرایط به‌گونه دیگری است.


جامعه اساساً در قیاس با آلترناتیوها، گزینه‌های مختلف و در سطح واقعی، دست به انتخاب می‌زند. از همین روی به نظر من جهت‌گیری انتخاب به سمت آقای روحانی خواهد بود، چرا؟ برای اینکه تجربه این موضوع را ثابت کرده است. بیایید بازگردیم به سال 80 و زمانی که دولت اصلاحات برای بار دوم انتخاب شد. نه تنها فضای رسانه‌ای و تبلیغاتی مخالفان دولت اصلاحات که جریانات تندتر از اصلاحات هم منتقد دولت بودند ولی دیدیم که رای مردم در دور دوم بالاتر هم بود. نکته جالب توجه آنجایی است که اگر به همان زمان نگاه کنیم درمی‌یابیم که بیشترین نقدِ صورت گرفته در آن زمان به عملکرد اقتصادی دولت بود که اتفاقا بنا به گفته کارشناسان موفق‌ترین بخش دولت بود. من فکر می‌کنم باید بین انتخاب مردم و تبلیغات و عملیات روانی تفاوتی قائل شد. به همین دلیل هم مخالفان آقای روحانی سیاست انتخاباتی‌شان و به تبع آن سیاست رسانه‌ای و نقدشان از دولت به این سو است که سطح مشارکت جامعه را با بالابردن میزان یاس، پایین بیاورند، چراکه گمان می‌کنند در مشارکت پایین وضعیت بهتری خواهند داشت.


**آقای دکتر! اصولگرایان خود بانیان فیلترینگ توئیتر هستند، اما خودشان حضور پررنگ و فعالی در این شبکه اجتماعی دارند. نظرتان در این باره چیست؟


این تناقض فقط در عرصه سیاست وجود ندارد. در عرصه فناوری و میزان تاثیرگذاری و مهار فناوری‌های جدید رسانه‌ای به‌خصوص شبکه‌های اجتماعی نیز دیده می‌شود. از یک سو میل و خواسته سیاسی برای حضور در شبکه‌های اجتماعی وجود دارد و از دیگرسو نیاز به کنترل‌ و ایجاد محدودیت از نظر فناوری وجود ندارد. قطعا جوهر این کار همان است که شما اشاره کردید. حتی مخالفان و منتقدان دولت هم می‌توانند از شرایط آزاد و قانونمند منتفع شوند. از شرایط محدود و بسته همه زیان می‌بینند حتی مخالفان و منتقدان. به خاطر اینکه خیلی از این مخالفت‌ها و رویکردهای مبتنی بر منع، اساسا به لحاظ فناورانه امکانپذیر نیست یعنی در فضای رسانه‌ای جدید برای مقابله با مضرات و مشکلات فضای مجازی سیاست‌هایی موفق قلمداد می‌شوند که مبنایشان بالابردن قدرت انتخاب مردم و شهروندان باشد، نه اینکه از راه کنترل‌های فیزیکی و ایجاد محدودیت و ممنوعیت بخواهند با این مضرات و مشکلات مقابله کنند.


نقطه شروع هر جریان ارتباطی از انتخاب مخاطب است نه از چگونگی ارسال پیام. این دگرگونی‌هایی است که رخ داده است، دیگر با آن رسانه‌های بزرگ و انبوه موثر مواجه نیستیم. در عرصه سیاسی هم چنین است شما کی می‌توانید بگویید که هر رسانه‌ای به دلیل اینکه پوشش بیشتری دارد، تاثیرگذاری بیشتری هم دارد، در حال حاضر صداوسیما بیشترین پوشش را به لحاظ فنی دارد، ولی چه کسی می‌تواند مدعی شود که بیشترین تاثیر را از لحاظ اجتماعی و فرهنگی هم داراست. به خاطر اینکه در برابر رسانه‌های موازی، آلترناتیو و شهروندی، قرار می‌گیرد. به نظر من مشکل آن تناقض فقط و فقط در سیاست نیست. مشکل آن، تناقض در نسبت بین تکنولوژی و سیاست‌گذاری برنامه‌های فرهنگی است. اما اگر بخواهیم به نقد سیاسی اینگونه رویکردهایی که به آن اشاره کردید، بپردازیم، مبنای این نقد را باید در اعتقاد به معیارهای دوگانه جست‌وجو کنیم.


معیارهای دوگانه‌ای که نسبت به موفقیت و عدم‌موفقیت‌ها به تناسب اینکه دولت مطلوب آن جریان سیاسی بوده یا خیر دیده می‌شود. با آمارها و آسیب‌ها همان‌گونه برخورد می‌شود که گویا این آسیب‌ها و آمارها یک‌دفعه در یک دولتی به‌وجود آمده و در دولت قبل از آن نبوده است یا با آمدن یک دولت مرتفع می‌شود یا نمی‌شود. به این موضوع توجه نمی‌شود که این کوه یخی که در جامعه وجود دارد نوک قله آن در سیاست دیده می‌شود. بدنه اصلی آن در اجتماع و فرهنگ قراردارد که به آن باید توجه کرد. به هر حال زیادی سیاسی‌شدن مسائل، از جمله مسئله فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی منجر به اخذ همین تصمیمات غلط می‌شود.


** اخیرا منشور حقوق شهروندی توسط رئیس‌جمهور رونمایی شد که مخالفان بسیاری حتی در میان اصلاح‌طلبان داشت. ابتدا نظرتان را درباره این منشور بیان کنید و سپس بگویید که دولت چگونه می‌تواند آن را در میان افکارعمومی جا بیندازد؟


من پیش از هر نوع نقد و بررسی در مورد جزئیات منشور حقوق شهروندی، آن چیزی را که مثبت می‌دانم، توجه به نفس اهمیت حقوق شهروندی است. معتقدم منشور حقوق شهروندی در این چارچوب در خور توجه است و لازم است به آن پرداخته شود و از طرحش حمایت شود. اهمیت خود حقوق شهروندی و چگونگی تبدیل آن به یک گفتمان، به موضوعی که جامعه به آن بیندیشد، بسیار مهم است. اینکه شهروندان و دستگاه‌های اجرایی و قانون‌گذاری درباره آن تفکر کنند. گفتمان می‌تواند پشتیبان حتی اقدامات قانونی و اجرایی باشد، چون اگر پشتوانه گفتمانی وجود نداشته باشد برای هر اقدامی ولو قوانین خوب، تصمیم به انجام اقدامات اجرایی سودمند نمی‌تواند ثمربخش باشد به این خاطر که قبل از هر کاری مهم این است که چقدر این مسئله برای انجام‌دهندگان آن حائز اهمیت است.


به نظر من یکی از مسائل جدی که وجود داشته، توجه به مسئله حقوق است که حقوق شهروندی طبیعتا جلوه‌ای از حقوق اساسی است. حقوق شهروندی باید به مسئله ملی تبدیل شود. بعد این مسئله ملی می‌تواند ضعف‌های قانونی و اجرایی را روشن کند، به این دلیل به نظر من منشور حقوق شهروندی جایگزین قانون نیست و به جای قانون هم نیامده است، اما می‌تواند منجر به توسعه قانونی بشود، می‌تواند منجر به طرح خواسته‌های درون جامعه شود. در نتیجه اگر از این منظر به منشورحقوق شهروندی بنگریم خیلی خوب است که نسبت به نفس این حقوق و الزامات و آثار مثبت آن توجه شود. آن وقت هم می‌توان در این سیستم هم از دولت انتظار داشت و هم می‌توان از قوه‌مجریه انتقاد کرد. دولت هم در همین راستا از ابتدا اظهار داشته که دستگاه‌های اجرایی را موظف به توجه به حقوق شهروندی می‌کند و جریان‌های سیاسی، نخبگان و نهادهای مدنی در جامعه را ترغیب می‌کنند تا نسبت به تمامی این مسائل به بحث و گفت‌وگو بپردازند.


در آنجا مشترکات میان جریان‌های سیاسی هم هویدا می‌شود. ببینید امر حقوقی مقدم بر امر سیاسی است. در امر حقوقی می‌توان بین جریان‌های مختلف سیاسی هم به‌رغم اختلاف‌نظرهایشان اشتراکاتی یافت. بهترین نمونه‌ای که من اکنون به خاطر دارم در بحث پیرامون حقوق زنان، میان زنان اصلاح‌طلب در خارج از مجلس و زنان اصولگرای مجلس نهمی برای استیفای حقوق زنان اشتراک نظر به‌وجود آمد، چرا؟ چون حقوق شهروندی اصلاح‌طلب و اصولگرا نمی‌شناسد، تکنوکرات و شهروند نمی‌شناسد همه را ملزم به رعایت آن می‌کند به این دلیل اگر از این منظر به ارائه منشور حقوق شهروندی نگاه کنیم که این منشور می‌تواند بنیادهای قانون‌گرایی را به نفع حقوق شهروندی تقویت کند، گامی رو به جلو محسوب می‌شود.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* :
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار