سرانجام مرگ تن بیمار دکتر غلامعباس توسلی، جامعهشناس صاحبنام و دغدغهمند ایران را هم دربرگرفت و صبح جمعه 25 مهر قلبش از کار ایستاد.
در این روزها که شتاب آمار قربانیان کرونا افزون شده است، «بیحسیهای اجتماعی» هم عرصه را بر «مرگاندیشیهای معرفتی و فلسفی» تنگ کرده است؛ گویی عادت به شنیدن خبر مرگ بزرگان دیگر بخشی از زندگی عادی و روزمره ماست و در تعلیق ناگزیر بسیاری از آیینهای مرگآگاهی و سوگواری، تاسف و تامل در باب از دست رفتن سرمایهها و ذخائر علمی، اجتماعی، فرهنگی و هنری امری شخصی است.
در چنین حال و هوایی بیشتر باید به گفته حافظ از «حریفهای شبانه» یاد کرد و حقوق بندگیهای مخلصانه را به جا آورد. به این اعتبار اگر چه در زمان حیات آن بزرگ در حد توان از او و درباره او سخن گفته ام، امروز هم وظیفه میدانم که به حرمت شاگردی استاد در دانشگاه و به پاس تجربهها و آموزههایی که پیش و پس از آن دوران از او اندوخته ام، حرفی از منظر دریافتها و زیستههای فردی بگویم:
1) من با نام دکتر توسلی دهه پنجاه با تصویری کلی آشنا شدم، آنگاه که حسینیه ارشاد به مثابه فضایی متفاوت، در مرز بودگی میان دانش و فرهنگ و سیاست را شکل میداد و دکتر علی شریعتی گاه به تنهایی درهمتنیدگی این میدانها را به تصویر درمیآورد. در آن دوران که صدای دانش جامعهشناسی هم در دانشگاه و هم در عرصه عمومی بیشتر در ناسازگاری با مذهب شنیده میشد، دیدن نام سخنران جامعهشناس معتبری چون دکتر غلامعباس توسلی در حسینیه ارشاد برای جوانانی از قبیل من جذاب و اندیشهنواز بود.
2) دکتر توسلی در کنار این کنش آکادمیک که در خلافآمد عادت آن ایام بود، از کنشگری سیاسی و اجتماعی هم در آن دهه دور نبوده و به این اعتبار نامش همواره در کنار مهندس مهدی بازرگان و سایر کوشندگان راه آزادی و مبارزه با استبداد به چشم میخورد، از نظر امثال من نماندن پشت دیوارهای آکادمی و آمدن به میان جامعه نشانه جرات و جسارت توسلی در پرداختن به امر سیاسی بود. سیاست در ایران حوزهای پردامنه است و کسی که از سیاست فرار کند نمیتواند حتی امر اجتماعی را به درستی بشناسد. مسئلهگرایی دکتر توسلی به جای مسئلهگریزی اجتماعی به او شان و نقشی والا در روند تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی میدهدف تصویر او در ذهن من به «جامعهشناس روشنفکر»، «جامعهشناس سیاسی» و «جامعهشناس مردممدار» خیلی نزدیک است.
3) اوایل دهه شصت توفیق دانشجویی استاد را از نزدیک در دانشگاه شهید بهشتی داشتم، آنچه از اون برای من در آن سالها آموختنی بود تسلط به منابع اصلی جامعهشناسی و تبحر در ورود به ساحتهای گوناگون آن بود. این توانایی نشان میداد تخصص میتواند الزما به معنای بیگانگی با حوزههای دیگر نباشد و به تفکر همه جانبه در کنار دانش و آموزش تخصصی اعتبار دهد. علاوه بر این وقار و فروتنی و مدارای دکتر توسلی اولویت «رفتار اخلاقی » را بر گفتار در فرآیند تعلیمی او نشان میداد.
4) آموزه چهارم من به انگیزهمندی و تلاشهای موثر دکتر توسلی در تاسیس و تقویت نهادهای علم و مدنی برمیگردد. نقش او در راهاندازی دورههای مختلف علوم اجتماعی به ویژه در سطوح عالی و بنیانگذاری انجمن جامعهشناسی ایران ممتاز و ماندگار است. میراث این کوششها، تربیت دانشجویان و پژوهشگرانی دردآشنا و صاحبنظر و ایجاد نهادهایی علمی-مدنی در اندازه انجمن جامعهشناسی ایران است. اگر چه مسوولان و اعضای انجمن پس از او نیز گامهای بلندی در تقویت پایههای این نهاد معتبر داشتند و باد در همه حال و همه جا نام و یاد روانشادان دکتر محمد عبداللهی و دکتر محمدامین قانعی راد و رئیسان دوره های بعدی را زنده داشت، اما اخلاق و انصاف حکم میکند که اهمیت مقام بنیانگذاری دکتر توسلی و رنج های او در دوران تاسیس هرگز از یاد نرود.
5) آثار و نوشته های دکتر توسلی به ویژه در آنجا که به رغم ابتناء بر بنیانهای کلاسیک جامعه شناسی به حوزه تفسیر وارد میشود و به تبیین مسائل تاریخی و فرهنگی و سیاسی ایران میپردازد هنوز خواندنی است و بخشی از «تاریخ تفکر اجتماعی» ما در دوران معار به حساب میآید. این مهم او را به درستی در مراتب نخستین «جامعهشناسان ایرانی» قرار میدهد که به شناخت ابعاد و زوایای مختلف جامعه ایرانی میپرداختند. من از تامل گفتارها و نوشتارهای ارائه شده در سومین همایش جامعه شناسان ایرانی و جامعه ایرانی که به بررسی و نقد آثار دکتر توسلی اختصاص داشت، این رهاورد را به همراه دارم.
روانشاد دکتر توسلی میراثی بزرگتر از آنچه من به توشه خود از آن اشاره کردم به دنیای گرفتار در درد و رنج زندگی، هراسان از بیماریهای نوپدید و فراگیر و آیندهای مبهم و نامطمئن را وانهاد، اما «ضرورت پاسداشت حق» و «حرمت سرمایههای علمی و ملی» ایجاب میکند کسانی را که در همه حال ایران را از یاد نبردند، بیشتر به یاد آریم. این ضرورت آنجا و آنگاه بیشتر میشود که روزگار سیاست تجددگرایی شتابان و یا انبوهی و تراکم مسائل روزمره مجال و فرصت حقشناسی و حقگذاری شایسته را تنگ میکند.
من به سهم خود در این میان افسوس میخورم که چرا در عین پایبندی به دیدارهای منظم با دکتر توسلی در چند ماه گذشته از توفیق ملاقاتش محروم ماندم و حتی نتوانستم به اصرار استاد شفیعی کدکنی بر تنظیم دیدار با او جامه عمل بپوشانم. پس رواست که بگویم پاسداشت شؤون علمی، اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن فرزانه فقید باری بر دوش خانواده علوم اجتماعی و جامعه علمی و مدنی کشور و همه دانشآموختگان درسهای نظری و عملی اوست.
هادی خانیکی
26 مهر 99