به گزارش
عطنا به نقل از خبر آنلاین رقبای کلاسیک خلیج فارس دیگر رسما با یکدیگر سرشاخ شده اند. هرچند از منظر عملی قطع رابطه سیاسی عربستان با ایران اثرات چندانی نداشت اما این اتفاق حتما انعکاس روانی و البته حقوقی قابل توجهی را از خود بر جای می گذارد. فرزندان عبدالعزیز جالا دیگر لباس محافظه کاری را کنار گذاشته و در مقابل سیاست خارجی کاملا فعال و حتی تهاجمی را در پیش گرفته اند.
رویه ای که در سالهای پایانی پادشاهی ملک عبدالله آغاز شده و ظاهرا این روزها به اوج رسیده است. برای فهم بهتر این مناقشه از حسین دهشیار خواستیم تا به کافه خبر بیاید و پاسخگوی سوالات ما درباره آینده مناسبات تهران و ریاض باشد.
دانش آموخته دانشگاه تنسی آمریکا معتقد است در چنین شرایطی بهتر است ما سیاستی هوشمندانه و به دور از احساس و هیجان در پیش بگیریم تا این موج هم بگذرد چون امکانات طرف مقابل از ما بیشتر است و درگیر شدن بیش از پیش به هیچ وجه به مصلحت نخواهد بود. مشروح گفتگو با دکتر حسین دهشیار استاد روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی که بسیار هم کم مصاحبه می کند در ادامه می آید.
اوضاع در مناسبات دوجانبه ایران و عربستان بحرانی تر شده است. روابطی که چند سالی است جنبه دوستانه ندارد. در این مدت راهکارهای گوناگونی برای پیگیری این روابط پیشنهاد شده است. به نظر شما مراودات تهران و ریاض چگونه باید مورد تحلیل و تبیین قرار گیرد؟
ساختار شرایط به گونه ای است که منازعه و رویارویی همه جانبه با عربستان را منطقی جلوه نمی کند. طبیعی است آنها با ما دشمنی هایی داشته باشند و جنگ سردی در منطقه ایجاد شده است. در دوران قدیم در سال ۱۹۵۲ که فاروق از سلطنت برکنار شد افسران در مصر به قدرت رسیدند و آغاز جنگ سردی در جهان عرب به نام جنگ سرد بین جناح انقلابی و محافظه کار شکل گرفت. جناح انقلابی به رهبری مصر که پان عرب ها در آنجا حضور داشتند و جناح محافظه کاران هم به رهبری عربستان سعودی نقش آفرینی می کرد. جناح انقلابی مخالف سنت های محافظه کاران بود و از سوسیالیسم طرفداری می کرد و همچنین با برخورداری از روحیه پان عرب سیاست مخالفت با غرب را دنبال می کردند. از سوی دیگر جناح محافظه کار موافق غرب، مخالف پان عرب و مخالف سوسیالیسم بود. ناصر که به قدرت رسید دو اتفاق رخ داد. از دوران او واقعیتی به نام خیابان های عرب به صحنه آمد و مردم جهان عرب و به ویژه توده ها شیفته ایشان شدند چون علیه غرب حرف می زد و از پان عربیسم سخن می گفت و از عدالت اجتماعی مبتنی بر تفکر اجتماعی سوسیالیستی حمایت می کرد و در نتیجه خیابان های عرب تحت سلطه ایشان قرار گرفت. از آن طرف عربستان خیابان های عرب را نداشت و سیاست های تدافعی را در پیش گرفت و در صحنه داخلی هم تلاش کرد محافظه کاری را تداوم بخشد ولی کاری که انجام داد این بود که بیش از پیش به آمریکا نزدیک شد بنابراین یک سیاست تدافعی در مقابل ناصر در پیش گرفت. ناصر به یکباره در میان کشورهای سنتی جهان عرب تلاطم ایجاد کرد و افسران نظامی به این نتیجه رسیدند چرا ما کودتا نکنیم. بنابراین اولین مورد صدام حسین و حسن البکر در عراق در سال ۱۹۶۸ حکومت را به دست گرفتند. ۱۹۶۹ قذافی و ۱۹۷۰ هم اسد چنین کردند. یعنی در عرض کمتر از ۵ سال چندین پان عرب قدرتمند در سه منطقه حیاتی سر بر آوردند.
این دعوا البته هیچ وقت صورت مستقیم نگرفت و جنگ نیابتی از همان جا آغاز شد. در سال ۱۹۶۲ در یمن جنگ داخلی پدید می آید. همان عربستانی که امروز به حوثی ها حمله می کند در آن زمان از سلطنت طلب ها در شمال یمن حمایت می کرد که حوثی ها بخشی از آن بودند. از آن سو مصر برای نخستین بار ۵۰ هزار نیرو به جنوب یمن در عدن می فرستد تا با سلطنت طلب ها بجنگند. در سال ۶۷ و در جنگ اعراب و اسرائيل مصر شکست می خورد، در سال ۷۰ ناصر فوت می کند و در یمن هم مصر موفق نمی شود شمالی ها را شکست دهد. این اولین سرچشمه های سقوط پان عربیسیم بوده است. اتحاد جماهیر شوروی که سقوط می کند در نهایت پان عربیسم در معرض نابودی قرار می گیرد و به دار آویختن صدام حسین، کشته شدن به آن وضعیت معمر قذافی هم ادامه همان روند است.
با این تفاصیل جنگ سرد جدیدی در منطقه شکل گرفته است که یک سوی آن ایران است و سوی دیگرش عربستان. این جنگ سرد را چگونه باید مورد تحلیل قرار داد؟
حالا پان عربیسم از بین رفته و جنگ سرد دیگری ایجاد شده است. این جنگ سرد عربی نیست. یک سوی این جنگ سرد جدید عربستان و وهابیت است و سوی دیگر مخالفان وهابیت. به این جنگ سرد جدید جنگ سرد فرقه ای گفته می شود. اعراب طرفدار وهابی این طرف به همراه آمریکا حضور دارند و سوی دیگر هم مخالفان عربستان حضور دارند. اما وزنه مخالفان سبک تر است چون عربستان هم دارایی نفتی فراوان دارد و هم از حمایت استراتژیک آمریکا برخوردار است. در حالی که طرف مقابل نه از نظر مالی در شرایط مناسبی قرار ندارد و نه از حمایت استراتژیک یک ابر قدرت بهره مند است. روسها حمایت می کنند ولی نگاه استراتژيکی وجود ندارد. بنابراین این ساز و کار جنگ سرد فرقه ای است. حالا عقل حاکم می گوید طرفی که حمایت های بین المللی و ظرفیت کمتری دارد در شرایط بدتری قرار دارد. در نتیجه آن طرف باید سعی کند در این جنگ سرد جدید با درایت بیشتری سیاست های خود را در پیش بگیرد. همان سیاستی که عربستان در جنگ سرد پیشین در مقابل مصر در پیش گرفت. ولی می بینیم فضا برعکس است. عربستان همان کاری که ناصر کرد را در پیش گرفته ولی طرف مقابل کاری که عربستان کرد را انجام نمی دهد و با آن درایت و کیاست لازم رفتار نمی کند. باید نگاه منطقی حکمفرما باشد و با تحلیل منطقی از امکانات و ظرفیت ها و همچنین کاستی حمایت های بین المللی محتاطانه گام بردارد تا این موج بگذرد.
شما به گسترده تر کردن محور تقابل عربستان با ایران هم باور دارید؟ مثلا سیاست هایی که از سوی سعودی برای نزدیک شدن به ترکیه صورت می گیرد را می توان در همین چارچوب تحلیل کرد؟
سیاست خارجی عربستان تهاجمی است. فرق ترکیه این است که کشوری عرب نیست در نتیجه هر چقدر هم که قدرتمند شود نمی تواند رهبری اعراب را به دست بگیرد بنابراین یک کشور عرب باید این نقش را بر عهده بگیرد. حالا این کشور عرب عربستان است، عربستان ممکن است نیروی نظامی نداشته باشد ولی ترکیه دارد پس نیروی نظامی و سرباز ترک و سنی کاری که عربستان می خواهد را برایش انجام می دهد و به متحدی برای ریاض تبدیل می شود. اگر متحد نباشد نمی تواند ضربه ای به عربستان بزند چون هیچ کشور عربی زیر پرچم ترکیه نمی رود در نتیجه ترک ها حتی اگر نخواهند هم باید با عربستان کنار بیایند.
ضمن اینکه ویژگی های این کشور به شدت برای آمریکا استراتژیک است. موتور سرمایه داری غرب را نفت ارزان می چرخاند. عربستان نفت را به مرز ۳۰ و ۴۰ دلار رسانده است. یک بشکه نفت امروز ۱۶۰ لیتر است. شما اگر بخواهید ۱۶۰ لیتر آب معدنی بخرید از پول یک بشکه نفت گران تر خواهد بود. عربستان به این امر آگاه است اما چرا نفت ۱۰۰ دلاری را به ۳۰ دلار رساند؟ چون باعث شد کشورهایی که مخالف عربستان هستند و درآمدشان به نفت وابسته است عملا دچار محدودیت های جدی شدند. مثلا از ۳ میلیون بشکه به ۱ میلیون بشکه نفت رسید. حتی اگر به ۳ میلیون هم برسد ۳ میلیون بشکه نفت ۳۰ دلاری چقدر درآمد خواهد بود؟ عربستان با نیت هدفمند قصد دارد طرف مقابل را به گوشه رینگ بکشاند. در چنین شرایطی باید یک مقدار آگاهانه رفتار کرد و از شدت دادن تنش ها جلوگیری کرد. ابتدا باید ظرفیت های داخلی را افزایش داد و توانمندی های داخلی را بسیج کرد و بعد به رویارویی و مقابله آشکار پرداخت. کاری که آمریکا در قرن نوزدهم انجام داد. در قرن نوزدهم آمریکایی ها کاری با جهان نداشتند و سرشان را پایین انداختند و پیشرفت کردند تا سال ۱۸۹۸ هیچ کاری به دنیا نداشتند. کاری که چینی ها امروز انجام می دهند و سرشان را پایین انداخته اند و در حال قدرتمند شدن داخلی هستند، در آینده که قدرتمند شدند در فضای بین الملل سر و صدا خواهند کرد. به هر حال باید واقعیات منطقه را در نظر بگیریم. عربستان موفق شد تقسیم عراق را امکان پذیر کند. عربستان موفق شد تقسیم سوریه را امکان پذیر کند. عربستان موفق شد حزب الله را در سوریه درگیر کند و نگذارد به اسرائيل توجه کند و بالاخره عربستان موفق شد لیبی را نابود کند. اینها واقعیات غیر قابل کتمان است و در تمام این موارد هم آمریکا به صورت ضمنی و مستقیم یا غیر مستقیم از این کشور حمایت کرده است. روسها اگر از اسد حمایت می کنند نه به دلیل اینکه متحد اسد هستند چون یک بازی شده است و می خواهند در این بازی بیشترین نفع را به دست آوردند. باید به این مسائل توجه و قدری محتاطانه عمل کرد.
عربستان در حال حاضر دست بالا را دارد و درست است که مشکلات داخلی دارند ولی این مشکلات داخلی قابل مدیریت است. در عربستان اگر مشکلی هست گزینه ای به جز آل سعود در برابر مردم قرار ندارد. پس گروه مخالف داخلی مستقلی که بتواند تاثیرگذار باشد وجود ندارد.
اما نمی توان از رقابت های جدی درون خاندانی آل سعود به سادگی گذر کرد. این اختلافات جدی است و می تواند در آینده نزدیک برای ثبات این سیستم سیاسی هزینه ساز باشد.
رقابت های درون درباری اگر جدی شود نتیجه آن بستگی به میزان کفایت و درایت رهبران عربستان دارد. چون در دربار همیشه رقابت برای کسب قدرت بین افراد و جناح های مختلف وجود دارد ولی عربستان یک ویژگی دارد که از خارج فشاری ندارد. یعنی فشار خارجی این کشور را تهدید نمی کند و هر چه هست مشکلات داخلی است. در حالیکه در کشورهای دیگر وزن بسیار شدیدی از خارج روی دوش کشورهاست. تصمیم گیری را به شدت مشکل تر و حیاتی تر می کند. در حالی که عربستان خیالش راحت است که آمریکا و غرب نمی خواهند خاندان سعودی را بزنند و در نتیجه این دغدغه را ندارند که از بین روند. در نتیجه تمام منابع را به داخل تخصیص داده است.
ولی به هر حال بعضی اقدامات نابخردانه خود این کشور را درگیر کرده است. مثلا ماجرای یمن و پیاده کردن نیروی نظامی در این کشور اتفاق ساده ای نیست و شما وقتی وارد یک مناقشه نظامی می شوید فقط ورودش با شماست و خروج آن تحت تاثیر مولفه های گوناگون و مختلفی قرار دارد. ضمن اینکه اقداماتی از این دست هزینه های بسیار سنگینی را روی دوش عربستان گذاشته است.
بین چندین بد که برای عربستان متصور بود یکی این بود که اگر این کشور در یمن دخالت نمی کرد یمن تحت کنترل کشوری در می آمد که معارض و دشمن جدی عربستان است. اولین جنگی که عربستان بعد از سال ۱۹۳۲ که این کشور تشکیل شد در آن شرکت کرد در یمن بود و این نشان دهنده اهمیت استراتژیک یمن برای این کشور است. حال فرض را بر این بگذاریم که یمن تحت کنترل گروه هایی در آید که از نظر ارزشی مخالف عربستان هستند و حامی بین المللی آنها هم دشمن اصلی عربستان است. بنابراین شما چنین آینده ای را به تصویر بکشید. حالا هر کار دیگری که در مقابل این واقعیت انجام دهید باز هم کم هزینه است. بنابراین عربستان نخستین بار است که مستقیما از زمانی که در سال ۶۲ که جنگ داخلی یمن آغاز شد و تازه آنجا هم عربستان مستقیما ورود نکرد، به طور مستقیم نیروی هوایی اش دخالت می کند. چرا؟ چون متوجه شدند اگر اتفاقی که به آن اشاره کردم می افتاد چه هزینه سنگینی را برای این کشور پیش می آورد. ضمن اینکه مطمئن هستند که قابلیت این را دارند هزینه سنگین را بپردازند. مانند سیاستی که آمریکایی ها در قبال کوبا انجام دادند. اگر به خاطر بحران موشکی کوبا میان شوروی و آمریکا جنگ می شد بد بود ولی بدتر این بود که موشک روسی پایین مرزهای فلوریدای آمریکا باشد.
البته ایران معتقد است ما نه در یمن هزینه ای کردیم و نه به سودمان است که چنین کنیم.
امروز یک جنگ سردی در خاورمیانه مشاهده می شود که یک سوی آن عربستان و وهابیت است و سوی دیگر کشورهایی هستند که وهابیت را دوست ندارند و ارزش های آنها در تعارض با وهابیت است. این جنگ سرد مانند جنگ سرد کمونیزم و سرمایه داری است. هر دو در تعارض مستقیم و کامل با هم هستند بنابراین مسئله این است که طرف مقابل چقدر این تهدید را جدی می گیرد. یعنی جنگ سردی نیست که نظامی باشد و یک تکه از سرزمینی از دست رود. این جنگ سردی است که هویت دو جناح سیاسی را نشان می دهد بنابراین مسئله هویت و اندیشه و ایدئولوژی است. برای آمریکا سومالی مهم نبود، اتیوپی مهم نبود، بلکه برای آمریکا این مهم بود که روسها آنجا هستند و چون روسها آنجا هستند باید آمریکا هم باشد چرا؟ چون روسها آنجا پیش می روند. در واقع هدف زدن کمونیزم یا سرمایه داری است. برای وهابیت هدف زدن ارزش هایی است که در تعارض با این اندیشه قرار دارد. یادمان باشد مبنای حکومت حاکم بر عربستان این است و مبنای ارزشی دشمنان عربستان چیز دیگری است بنابراین این معادله بسیار ساده است.
با این تفاصیل و با توجه به مشکلاتی که در روابط دوجانبه پیش آمده و عملا عربستان اعلام کرده روابط سیاسی خود را با ایران قطع می کند ما باید چه بکنیم؟
همیشه زمانی که شما ابزارهایی که در اختیار دارید ابزارهایی هستند که در مقابل حریف در موقعیت آسیب پذیرتری قرار دارد شما باید اجازه دهید دشمنتان با رفتارهای غیر منطقی و غیرعقلایی حماقتش را نشان دهد، وقتی کسی در مقابل شما اقدامات حماقت آمیز انجام داد باید اجازه دهید او خود، خودش را خراب کند. ضمن اینکه شما چیزی که فکر می کنید صحیح است را بیان کنید. عربستان سیاست هایی را دنبال می کند که در بلند مدت به ضررش خواهد بود. افراط گرایی که موج بگیرد حتما گریبانگیر خود این کشور هم خواهد بود همانطور که گریبان آقای اردوغان را گرفت و بیش از این هم خواهد گرفت. اردوغان در حال ارتکاب اشتباهات استراتژیکی است که روزی تاوانش را خواهد داد. کشوری که خود درگیر مناقشات قومی است، مولفه های قومی را در کشورهای دیگر تحریک نمی کند آن هم در کشورهایی که اقوام هم شکل قوم کشور خودش هستند. این خیلی ساده انگارانه است. وقتی کردها در سوریه و عراق مستقل شوند طبیعی است که بعد هم سراغ خود ترکیه خواهند رفت. بنابراین شما باید در چنین موقعیتی استراتژی داشته باشید. از زمان فروپاشی شوروی قابل تشخیص بود که که عربستان در مسیری قرار گرفته که می خواهد به دشمنان ارزشی خود ضربه بزند و رفتارهایش این سیاست را عیان کرده است. از همان زمان می بایستی تصمیم به تقویت و انسجام داخلی گرفته می شد تا قابلیت مقابله با عربستان به وجود آید این کار انجام نشد و امروزه متاسفانه یا باید تخت گاز با عربستان به جلو رفت و با این کشور به رویارویی مستقیم پرداخت که با توجه به شرایط منطقه ای و جبهه گیری های بین المللی این کار معقولی نیست. چون این کشور متحد استراتژیک دارد ولی رقیبش فاقد چنین متحدی است. بدون متحد استراتژیک نمی شود وارد چنین منازعه ای شد بالاخص وقتی منابعی در اختیار است که کمتر از عربستان است.
در نتیجه این معادله بهترین راه این است که کیاست به خرج داده شود و ادبیات کم هزینه و اثرگذار استفاده شود و تلاش کرد که انسجام داخلی ایجاد شود و اجازه داده نشود حریف از توانمندی هایش در جهت تضعیف بنیه داخلی استفاده کند.
بنابراین باید تلاش شود اقداماتتان به رقبا ضربه بزند نه اینکه هزینه های مدیریت بحران با عربستان را افزایش دهد.
با توجه به اینکه بعد از قطع رابطه عربستان با ایران کشورهای دیگری مانند بحرین و سودان هم دست به چنین اقدامی زدند ادامه این سیکل را چطور می بینید؟
پر واضح است با توجه به معادلات قدرت در منطقه و جبهه گیری کشورهای غربی علیه کشورهای مخالف و گروه های مخالف عربستان جبهه ای که عربستان رهبری آن را بر عهده دارد در جایگاهی قرار داد که امکانات وسیع برای ایجاد فضای بحرانی تر در منطقه را داشته باشد. در چنین شرایطی با کیاست ترین سیاست از بین بردن شرایطی است که این امکان را به عربستان بدهد که به ترسیم تصویر منفی از مخالفانش بپردازد و این به آن معناست که سعی بر این گردد که این توجیه به عربستان داده نشود که در چارچوب ادبیات جنگ فرقه ای به توصیف رفتار خود در رابطه با کشورهای مخالفش بپردازد.