بی شک نقش دانشجویان انقلابیای که داوطلبانه جهت بهسازی نظام دانشگاهی بعد از انقلاب تلاش فراوان کردند در شکل گیری نظام اسلامی را نمی توان نادیده گرفت. شهید عباس ارشاد از جمله اشخاصی بودند که جهت نظام سازی اسلامی بعد از انقلاب زحمات زیادی کشیدند. برای شناخت شخصیت ایشان با آقای ابوترابی یکی از صدها شاگرد ایشان به گفتگو نشستیم.
همزمان با پیروزی انقلاب رشتۀ مددکاری دانشکدۀ علوم اجتماعی علامه طباطبایی قبول شدم. طبیعی بود که همانند دیگر دانشجویان جدیدالورود شوق خاصی برای ورود به دانشگاه داشته باشم. اما به خاطر فضای خاص بعد از انقلاب، قبل از شروع کلاسها و ورود به دانشکده، تصمیم گرفتم به سفر حج بروم. این یک اتفاق کاملاً درونی بود و به خاطر فضای خاص بعد از انقلاب، سوالاتی در ذهنم نفوذ میکرد که به دنبال پاسخ آنان میگشتم.
قانون دانشگاه این بود که اگر دانشجو سه جلسه غیبت کند آن درسش را حذف میکنند، حالا اگر ترم یک باشد، از دانشگاه اخراج میشود. این عوامل باعث شده بود یک آشفتگی ذهنی در درونم به وجود بیاید که بین حج و دانشگاه کدام یک را باید انتخاب کنم. این به همریختگی چند روز در ذهنم ادامه داشت تا اینکه تصمیم گرفتم جهت جلب رضایت رئیس دانشکده به دفتر ایشان بروم و با وی در این رابطه صحبت کنم.
من موهای بلند و یقۀ همیشه بازی داشتم و ظاهرم بیشتر به مجاهدین خلق میخورد تا بچه مذهبیهای آن زمان. با این احوال به جلو دفتر دکتر ارشاد، رئیس دانشکده رفتم که آن موقع رئیس بنیاد مستضعفین هم بودند و روزهای پرکاری داشتند. در زدم و وارد دفتر شدم. دیدم که آقای دکتر ته اتاق پشت میز کارشان نشستهاند و چند صندلی هم به موازات جلو میز چیده شده بود. با تعارف ایشان من روی صندلی نشستم، بلافاصله ایشان هم از پشت میز بلند شدند و روی صندلی کنار من نشستند. دستش را روی شانه من گذاشت و گفت: «بله جوون؟ با من کاری داشتید؟»
من تصمیم خودم را گرفته بودم و میخواستم با بیانی بگویم من چهل روز سر کلاس نمیآیم که نه نگوید. به همین خاطر سرم را بالا گرفتم و کوتاه گفتم: «می خوام برم حج.»
گفت: حج میری چکار؟
گفتم: میخوام خودم از نزدیک فلسفه حج را بفهمم. چرا مسلمانان باید به حج بروند؟
توی چشمهای من نگاهی کرد و به قاطعیت حرفهایم پیبرد.
خیلی کوتاه گفت: برو. اشکالی ندارد.
گفتم: قانون اداری چه میشود؟ حذف نمیشوم؟ اخراج نمیشوم؟
گفت: اگر قرار است تو در این دانشکده رشد کنی و به تعالی برسی، آن چیزی که در این چهل روز در حج به آن دست پیدا میکنی من با این درسهای دانشگاهی بیست سال هم به تو درس بدهم نمی توانم به تو بفهمانم. فقط یک شرط دارد، تو که به حج میروی بعد از این که از این سفر برگشتی باید جزو نمرههای خوب کلاس هم باشی؟
آقای ارشاد حتی شرطی که برای من گذاشتند هم برای رشد خود من بود.
به چیزی که میخواستم رسیده بودم. با حالت گیجی بلند شدم تا از دفتر بیرون بروم. ناگاه برگشتم و به آقای ارشاد که هنوز روی صندلی نشسته بود گفتم: اگر جای شما یک رئیس دیگر بیاید تکلیف من چه میشود؟
گفت: اگر من بودم که مشکلی پیش نمیآید. اگر هم جای من کسی دیگری آمد خودم سفارش شما را میکنم و اگر هم شهید شدم توی وصیت نامهام حتماً مشکل شما را قید میکنم.
بعد از سفر حج که با مقام معظم رهبری و آیت الله هاشمی همسفر بودم، به کلاسهای درسی برگشتم که رو به پایان بودند. تمام جزوات را از همکلاسیهایم گرفتم و به خاطر قولی که داده بودم به صورت شبانهروزی درس میخواندم. نهایتاً آن ترم بهترین نمرههای کلاس را گرفتم، به جز یک درس که چهارده شده بودم. به خاطر این نمره نگرانی عجیبی سراغم آمده بود. خصوصاً وقتی که متوجه شدم دکتر ارشاد همیشه من را زیر نظر دارند بر نگرانیم افزوده شد. روی روبهرو شدن با دکتر ارشاد را نداشتم تا اینکه یک روز با سر پایین و رنگ پریده به دفتر دکتر رفتم. بعد از اینکه وارد دفتر شدم مثل همیشه از جایشان بلند شدند و روی صندلی مهمانان نشستند.
گفت: چی شده؟
گفتم: من جلوی شما خجالت میکشم. دستی که برگه نمرات در آن بود را به طرف ایشان دراز کردم و گفتم: یکی از درسها را چهارده گرفتم. به قولی که داده بودم نتوانستم عمل کنم.
گفت: بیرون که رفتی نمرات همکلاسیهای خودت را در این درس نگاه کن، تو بهترین نمره این درس را گرفتهای.
شهید ارشاد بدون اینکه به ظاهر من توجهی داشته باشند چنان برخوردی با من داشتند که یک تکانی از درون خوردم و از آن به بعد خودم را در همۀ زمینهها شاگرد ایشان میدانستم.
- شهید ارشاد نظام مدیریتی را از خود به یادگار گذاشت که روش را قربانی هدف نمیکند و همواره تعالی روح مدنظر رئیس بود. این اصل باید همواره مدنظر مسولین محترم در نظام جمهوری اسلامی خصوصا در فضای دانشگاهی باشد.
منبع: سایت بسیج دانشجویی دانشگاه علامه