استاد علوم سیاسی

محمدجواد غلامرضاکاشی

۱۰ خرداد ۱۳۹۷ | ۲۳:۱۴ کد : ۳۹۲۸ رویدادهای دانشگاه اخبار دانشگاه
تعداد بازدید:۴
ناصر ملک مطیعی با حسرت و آه این جهان را ترک کرد. دلتنگی‌اش تنها منحصر به عشقی نبود که به سینما داشت. او روزی جبران احساس ناتوانی و زخم خوردگی مردم بود. در ابروان در هم پیچیده‌اش و در هیبت نگاهش مردمی را نوازش می‌داد که نمی‌دانستند در مقابل امواجی که شاکله زندگی شان را از هم می‌گسلد چه باید بکنند. مشروب می‌‌خورد و اهل عیش و عشرت بود، اما در همان حال مقدس بود و بزرگ. از اصالت‌های از دست رفته نشانی داشت. حتی اگر اندک و آلوده بود.

ناصر ملک مطیعی با حسرت و آه این جهان را ترک کرد. دلتنگی‌اش تنها منحصر به عشقی نبود که به سینما داشت. او روزی جبران احساس ناتوانی و زخم خوردگی مردم بود. در ابروان در هم پیچیده‌اش و در هیبت نگاهش مردمی را نوازش می‌داد که نمی‌دانستند در مقابل امواجی که شاکله زندگی شان را از هم می‌گسلد چه باید بکنند. مشروب می‌‌خورد و اهل عیش و عشرت بود، اما در همان حال مقدس بود و بزرگ. از اصالت‌های از دست رفته نشانی داشت. حتی اگر اندک و آلوده بود.


به گزارش عطنا، محمدجواد غلامرضاکاشی، عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی در کانال تلگرامی خود در مطلبی با عنوان «به یاد ناصر ملک‌مطیعی» نوشته است:


ناصر ملک مطيعي، فردین و بهروز وثوقی سه چهره برجسته فیلم فارسی در دهه چهل و پنجاه ایران بودند. محصولات سینمایی این چهره‌های ماندگار، پرمخاطب بودند و جذاب. آنها اغلب در نقش قهرمانانی ظاهر می‌شدند که هیچ نسبتی با قهرمانانی از سنخ شاهنامه فردوسی نداشت. بیش از آنکه یادآور رستم و سهراب باشند، یادآور جوانمردان قدیم بودند. کسانی که نه سواد درست و حسابی داشتند و نه زندگی فاخری. فقط وجدان بیدار داشتند و سری سخت در مقابل خیانت، هتک ناموس، دروغ و خودخواهی و زراندوزی‌های خفیف.


علقه مخاطب به آنان نسبتی داشت با رنجی که وجدان ایرانی از مدرنیته شاهنشاهی می‌برد. مدرنیته‌ای که مظاهرش به ندرت علم و دانشگاه و آزادی‌های سیاسی بود. به ندرت چهره خود را در ظهور فرهنگی تازه و ظرفیت‌های تازه اجتماعی و سیاسی نشان می‌داد. مظهرش عموما صنایع وارداتی و سکس بود و البته انبوه حاشیه نشین‌های فقیری که در گودها و حلبی آبادها با اعتیاد وتنگدستی زندگی می‌کردند.


چهره پرغرور ناصر ملک مطیعی، نماینده میل به مقاومت بود. میل به دفاع از چیزی اصیل در مقابل هجوم یک مدرنیته بی مهار و وحشی.


ناصر ملک مطیعی با حسرت و آه این جهان را ترک کرد. دلتنگی‌اش تنها منحصر به عشقی نبود که به سینما داشت. او روزی جبران احساس ناتوانی و زخم خوردگی مردم بود. در ابروان در هم پیچیده‌اش و در هیبت نگاهش مردمی را نوازش می‌داد که نمی‌دانستند در مقابل امواجی که شاکله زندگی شان را از هم می‌گسلد چه باید بکنند. مشروب می‌‌خورد و اهل عیش و عشرت بود، اما در همان حال مقدس بود و بزرگ. از اصالت‌های از دست رفته نشانی داشت. حتی اگر اندک و آلوده بود.


آنها گویی مبشر پیامی برای عوام مردم بودند: در پیچ و تاب زندگی همه چیز را لگد مال نکنید. اجازه ندهید طوفان همه چیز با خود ببرد. اگر دنیای جدید بیشتر با چهره شرارت بارش نصیب ما شده است، تلاش کنید تا می‌توانید از حیطه آن بکاهید. نگذارید همه جا را اشغال کند. نگذارید از حدودی بگذرد. بعضی از حدود را حفظ کنید.


پیر و اندوهناک و پر از رنج از دنیا رفت. دیگر اجازه نیافت آن نقش را برای مردم بازی کند. اما پس از او هیچکس چنین نقشی ایفا نکرد. طی چهار دهه پس از او زمین و آسمان پر بود از کلامی که مدعی از ریشه در آوردن شر دنیای مدرن است. از عهده که بر نیامد هیچ، تا زانو در مرداب آن فرورفت.


ما دوباره نیازمند پیامی هستیم که نشان دهد مدرنیته اساساَ ورود به جهان انسانی، عقلانیت و آزادی است. البته به سهم خود حامل شرارت‌هایی نیز هست. مدعیانی که می‌خواهند به کلی ریشه شرارت‌ها را بخشکانند عملا دشمنان عقلانیت و آزادی از آب در خواهند آمد و شرارت‌های جهان قدیم را با شرارت‌های جهان مدرن خواهند آمیخت. تنها می‌توان از بار شرارت‌ها کاست. قهرمانی وجود ندارد که برای همیشه ما را نجات دهد اما از هر کس باید خواست در همان محدوده زندگی‌اش، وجدانی نیمه بیدار داشته باشد و دست کم از بعضی حریم‌ها حراست کند و قهرمان عرصه میدان زندگی‌اش باشد.


وای به ما که به روزگاری در افتاده‌ایم که قهرمان شدن با شکستن حریم‌ها اتفاق می‌افتد.

کلیدواژه‌ها: فرهنگ دانشگاه علامه طباطبائی مدرنیته علوم سیاسی اخلاق اسطوره فیلمفارسی محمدجواد غلامرضا کاشی سینمای ایران جواد کاشی ناصر ملک‌مطیعی اصالت


اخبار مرتبط


نظر شما :