نقدی بر کتاب سال‌های دانشکده؛

از میرزا صالح تا میرزا ممد

۱۲ خرداد ۱۴۰۱ | ۰۷:۰۱ کد : ۱۹۶۲۹ صفحه نخست عمومی
تعداد بازدید:۶
یادداشتی که در زیر می خوانید نگاه انتقادی اما طنزآمیز دکتر عباس اسدی استاد روزنامه نگاری دانشگاه علامه طباطبائی بر کتاب «سالهای دانشکده» است.
از میرزا صالح تا میرزا ممد

عطنا- یادداشتی که در زیر می خوانید نگاه انتقادی اما طنزآمیز دکتر عباس اسدی استاد روزنامه نگاری دانشگاه علامه طباطبائی بر کتاب «سالهای دانشکده» است. این کتاب حاوی یادداشتها و نظرات تعدادی از فارغ التحصیلان قدیمی دانشکده علوم ارتباطات است که چندی پیش به مناسبت پنجاهمین سالگرد تاسیس دانشکده منتشر شد، که البته یک مطلب کذایی در آن باعث جار و جنجال نیز شد.

***

کتاب که تمام می شود، آن را می بندی و به مغلمه ای از تضادها و گونه گونی ها می اندیشی که، همچون خود زندگی است. از یک سو، به «سلامت» گفتاری می اندیشی که در «سیما»ی قلم یکی، نقش بسته و پستی و بلندیهای راه طی شده، «بی ادعا» تصویر شده و یا به تماشای «بداهه نوازی قلم» آن دیگری می نشینی که، از «حبس و داغ و درفش» ساواک گفته و در پایان، قلم را به یاد «خسرو»ان روزنامه نگاری گریانده است. از سوی دیگر اما، به لاف و گزاف هایی می اندیشی که در سطرسطر بعضی از راویان موج میزند. به زد و بندی هایی پنهان و پیدای می اندیشی که اسم آن را «مهر و عطوفت» گذاشته اند، به آلاف اولوفهایی می اندیشی که با «تصادف» به آن رسیده اند و صد البته به خوانندهای خوش باور بیخبر از گذشته، می اندیشی که این حرف ها را وحی منزل می پندارد و راویانشان را خداوندان روزنامه نگاری ایران زمین! در حالی که آن شوربخت نمیداند بزرگتر تجربه روزنامه نگاری یکی از همین به اصطلاح خدایان، تنها «چسباندن روزنامه دیواری در مدرسه»اش بوده است! ... و بالاخره می اندیشی به این که، از فردای انتشار این نقد، چه تیرهای تهمتی که از دور و نزدیک بر سینهات خواهد نشست و چه آوار تکفیری بر سرت فرو خواهد ریخت؟! و به کجاها که وصلت نخواهند کرد! آخر مگر می شود، خواند و نادیده گرفت آن همه «داوری های مبالغه آمیز» را، آن همه «خودستایی ها» را، یا ادعاهایی بی «صداقت» را که مثلا فلان شخص، «سیزده دکترای مختلف از سوربن پاریس داشته است» و الخ...!

سخن از «سالهای دانشکده» است، نه! سخن از اعترافات ناخواسته و پرحاشیه ای است که از زبان برخی راویان، جاری می شود و نشان می دهد که در جریده نویسی این مملکت محروسه، نه فکری وجود داشته و نه «قوی فکر»ی! بلکه آن بیشتر قصه های «مجید» است که روایتگر یک «نژاد» خاص است که هنوز در اتمسفر دهه چهل تنفس می کند و تنها خود را بهترین خروجی راپورت نویسی مکتب ضرابخانه می داند و می کوشد تاریخ آموزش روزنامه نگاری را برای خود مصادره کند!

سخن «سالهای دانشکده» از «کیهان» است. کیهانی از حسرت های ناتمام، کیهانی از آدم های نمک گیر «کیهان»، که تنها یادگاری حرفه ایشان، «یک سکه» یا «یک پاکت دربسته» است که از دستان مبارک حضرت سناتور دریافت کرده اند! کیهانی از جماعتی که هنوز ناب ترین خاطرات شان از کلاس های درس، «چشم چرانی ها» و «چریک بازیها» و «کله خرابی ها» و «دیر رفتن ها» و «در رفتن ها»ست! خلاصه، کیهانی از نگاه های بی محتوای آدم هایی است که هنوز بدون «اطلاعات» میزیند! 

«سالهای دانشکده» البته تنها روایتگر «کیهان» نیست، راوی «آیندگان» نیز است. آیندگانی که هنوز بیآینده اند، زیرا همچنان رو به قبله «همایون» ایستاده اند. سخن از راویانی است که سالیان نوری در خارجه میخ اقامت کوبیدهاند، اما هنوز اندیشه هایشان پوست نیانداخته است و همچنان بهترین دنیا را دنیای دیروز می دانند! اما نشان نمیدهند که چگونه می توان امروز را همچو دیروز کرد و یا اصلا چرا خود، هنوز در دیروز مانده اند؟!

در «سالهای دانشکده» باز، قومی را می بینی از جنس حسینقلی ها، که خود را تنها بازمانده سه راه ضرابخانه معرفی می کنند. قومی که آلیاژ فکری شان مشخص نیست. گاهی به «نطقی» اکتفا میکنند و گاهی هم «الهی»، «الهی» گویان، باد می روبند و آب می ریسند! 

در «سالهای دانشکده» همچنین از یک «فرافرهیخته» رونمایی می شود که، خود را تراریخته شاه سلطان حسین میداند. کسی که، از قبل از تولد تا امروز به حضرت «فروید» دخیل بسته است. همان استادِ «هدایت کودکی»، که تا چندی پیش، از هاوایی برای برخی مسئولان وطنی مشغول صدور مدرک هوایی بوده است!

در این آشفته بازار «سالهای دانشکده»، بساط مخترع «معنی» و کاشف «بازار پیام» نیز زیر آفتاب غلو، پهن است، که البته فعلا بازارش، با، زار است. آن «ذوالارتباطاتی» که همچنان از«تهران پارس» برای روح بلند «دانیل لرنر» در ینگی دنیا علو درجات می طلبد، اما با این حال، هنوز «در حسرت یک فهم درست» است!

آری! قصه «سالهای دانشکده» با «نام خدا و نام دکتر مصطفی مصباح زاده پیر و مرادمان» آغاز می شود و سفر  «میرزا صالح» به «اینگلند» را به نمایش می گذارد و در نهایت به عکس های «میرزا ممد» در «بلوطستان» میرسد. در واقع، آن قصه کسانی است که جویبار زندگی، بعضی از آنان را از رسیدن به دریا باز داشته و به برکه محقری رسانده تا در این آبگیر خُرد سرگردان، دست و پا بزنند و برخی دیگر را نیز «مرگ بر آمریکا گویان راهی لس آنجلس» کرده و عده ای را هم، به سایه «پدر» سنجاق نموده و سکوی روابط را زیر پایشان نهاده است تا بر بام ارتباطات پرتاب شوند...! 

خلاصه این که، سالهای دانشکده نشان می دهد که اگر روزی مادر ارتباطات پس از صبری بسیار بتواند «نژاد»ی از نوع «سی روس» بزاید اما هرگز نخواهد توانست «نژاد»ی به دنیا بیاورد که برای ارتباطات و روزنامه نگاری «معتمد» باشد و فاصله این دو «نژاد» دردی است به درازای پوستر مصباح زاده، که میرزاممدها در کنارش فیگور استادی گرفته اند!!

منبع: روزنامه همشهری

عطنا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:

اینستاگرام                                              تلگرام

کلیدواژه‌ها: عطنا دکتر عباس اسدی دانشگاه علامه طباطبائی سالهای دانشکده دانشکده علوم ارتباطات سالگرد تاسیس دانشکده


اخبار مرتبط


نظر شما :