روايتي از كاروانهاي مرگ در پيچوخمهاي مرز؛
كولبري در سرزمين سماع و بلوطها
«برادرم با قاطر بار ميبرد عراق. بار قاچاق ميبرد. لاستيك چرخ ماشين سنگين ميبرد. ساعت چهار صبح رفت روي مين. جنازهاش پاره شده بود. سر و صورتش گم شد و نتونستيم پيدا كنيم...»
ادامه مطلب