گفت و گو با دکتر محمود رئوفی، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی؛
احزاب سیاسی برخاسته از انقلاب
به گزارش عطنا به نقل از آسمان آبی، با تاسیس حزب جمهوری اسلامی در ۲۹ اسفند ۱۳۵۷، این حس در جامعه انقلابی ایران به وجود آمده بود که شاهد شکلگیری یک نظام حزبی تمامعیار در کشور خواهیم بود. با این چشمانداز، حزب جمهوری اسلامی بهعنوان نخستین حزب پس از انقلاب اعلام موجودیت کرد. حزب جمهوری اسلامی در ابتدا حزبی منسجم به نظر میرسید و همفکری ویژهای در آن به چشم میخورد؛ بهگونهای که در ارگان حزب یعنی روزنامه «جمهوری اسلامی» آیتالله خامنهای (رهبر معظم انقلاب) مدیرمسئولی آن را بهعهده داشتند. پس از چندی با بروز اختلافات، حزب بهسوی فروپاشی رفت و پس از آن بود که عملا جریانهای چپ و راست اسلامی در عرصههای سیاسی، اقتصادی، فکری و حزبی و حتی در تنها تشکل روحانیت خلق شدند. احزاب سیاسی برخاسته از متن انقلاب محور گفتوگوی ما با دکتر رئوفی، از اعضای شورای مرکزی حزب اعتماد ملی، است که در پی میآید.
برای ورود به بحث تحلیل فضای حزبی در آستانه انقلاب، لازم است به احزاب شاهنشاهی و احزابی که فعالیتهای زیرزمینی داشتند یا در آستانه انقلاب فعالیت آشکار خود را آغاز کردند بپردازیم. وضعیت نظام حزبی در ایران را در آستانه انقلاب چگونه تحلیل میکنید؟
قبل از انقلاب اسلامی و مشخصا در نیمه دوم دهه ۵۰، حزب رسمی و قانونی در کشور فقط حزب رستاخیز بود که مبلغ ایدههای شاه و دربار محسوب میشد. احزاب مخالف فعال هم عبارت بودند از: نهضت آزادی ایران، سازمان فداییان خلق، سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، حزب توده، جمعیت مؤتلفه اسلامی و برخی از تشکلهای کوچک چریکی اسلامی و مارکسیستی، البته جریانهای فکری و روشنفکری و طرفداران آنان مثل دکتر شریعتی، جلال آلاحمد و استاد مطهری و گروههایی مانند فرقان نیز بودند که در جای دیگری باید بررسی شوند؛ البته جبهه ملی نیز همچون یک حزب فعالیت گروهی و سازمانی داشت که میانه این احزاب قرار میگرفت. این جبهه به سلطنت مشروطه اعتقاد داشت، اما منتقد شاه و دربار هم بود که چرا به قانون اساسی مشروطه عمل نمیکنند. موج انقلاب بهمن ۵۷ بیشتر آنان را همراه انقلاب کرد. البته قبل از انقلاب، فقط حزب توده به معنای جامعهشناختی، کار حزبی انجام میداد و سازمانهای چریکی نیز قبل از آنکه حزب باشند، سازمانهایی چریکی و مبارز بودند که کار تشکیلاتی را برای انقلاب و مبارزه انتخاب کردند و واضح است که در نظامهای دموکراتیک، یک حزب سیاسی متکفل انقلاب نیست، بلکه از طریق نظام انتخابات سعی میکند قدرت را به دست گیرد. اتفاقا خطای احزاب و سازمانهای چریکی نیز در همین نکته بود که راهبرد قبل از انقلاب را پس از آن نیز دنبال کردند و میخواستند با رویکرد انقلابی، با انقلاب نوپا گفتوگو کنند که بدیهی بود تاثیری ندارد.
با پیروزی انقلاب، چشماندازی از فضای حزبی در ایران روشن به نظر میرسید و احزاب انقلابی تا سال 60 فعال بودند؛ این دوره را چگونه تحلیل میکنید؟
در سالهای آغاز انقلاب اسلامی ایران فضای مساعدی برای فعالیت احزاب و گروههای سیاسی از طیفهای مختلف فراهم شد، اما به دلایلی چون استبداد دیرپا و نداشتن تجربه لازم در کار گروهی و تشکیلاتی، غلبه عواطف بر تعقل و افراط و تفریط، پایینبودن آستانه تحمل طیفهای مختلف سیاسی و فرهنگی و فکری و حمل سلاح ازسوی برخی احزاب و گروهها، خیلی زود بهار احزاب سیاسی به خزان تبدیل شد. همانطور که اشاره فرمودید، در اوان انقلاب تا سال ۶0، چشمانداز روشنی دراین زمینه به چشم میخورد، اما متاسفانه نتوانستیم این فضای میمون و مبارک را مدیریت و هدایت کنیم. رهبران احزاب و تشکلهای سیاسی این نکته بنیادی را باور نکردند که پس از انقلاب نیازی به انقلاب مجدد نیست و باید با رویکرد اصلاحی و مشفقانه، رفتار حزبی و تشکیلاتی خود را پیگیری کنند. در آن سالها، هر حزب و گروهی بهدنبال حذف، تخفیف و تحقیر رقبا بود و نه تحمل رقابت و مشارکت سالم در فضای آزاد. آزادی را میخواستیم اما بدون قانون، درحالیکه آزادی و قدرت و قانون سه ضلع مثلث توسعه سیاسی محسوب میشوند.
به گمان شما این تلقی درست است که حزب جمهوری اسلامی در آغاز انقلاب سعی کرد با رویکردی اسلامی شکلی از حزب را در ایرانی که انقلاب کرده بود از خود به نمایش بگذارد، اما نام آن بهگونهای بود که نوعی انحصار را تداعی میکرد و این تلقی وجود داشت که تنها نماد جمهوری اسلامی آن حزب است.
حزب جمهوری اسلامی و نام خاص آن تداعیگر انحصار سیاسی نبود، بلکه این حزب براساس جهانبینی و ایدئولوژی هیئت موسس آن شکل گرفت که منادی رویکرد خاصی بود؛ درحقیقت، هر حزبی یک اساسنامه و مرامنامه مشخص و به قول جنابعالی، انحصاری دارد. هر انحصاری نامطلوب نیست؛ انحصاری نامطلوب و نامبارک است که اجازه رشد و رقابت به دیگران ندهد. کما اینکه نخستین رئیسجمهوری هم روزنامه «انقلاب اسلامی» را تاسیس کرد و دیگر احزاب کوچک و بزرگ اسلامی و غیراسلامی و ضداسلامی و لائیک نیز هریک انحصار فکری یا مرامنامه خاص خود را داشتند.
اتفاقا دکتر بهشتی یکی از روحانیون پیشرو در کار تحزب و تشکیلات بود که حزب را معبد خود تلقی میکرد. اگر حزب جمهوری اسلامی دچار انشقاق و ضعف و لاغری نظری و عملی نمیشد، امروز وضعیت تحزب در کشور بهگونه دیگری رقم میخورد.
با کنار رفتن جریانهای سیاسی چون منافقین، نهضت آزادی، حزب توده و همچنین دیگر خردهجریانهای فکری و حزبی که بخشهایی از قانون اساسی را قبول نداشتند، اداره انقلاب و کشور بهطور یکپارچه در اختیار انقلابیون مسلمان قرار گرفت. این حذفهای سیاسی را چگونه تحلیل میکنید؟
گویا فرایند حذف و اضافه جریانهای قدرت سرنوشت محتوم همه جریانها در انقلابهای بزرگ و تاریخساز قرن بیستم محسوب میشود. کرین برینتون در کتاب خواندنی و مفصل «کالبدشکافی چهار انقلاب» که انقلابهای کبیر فرانسه و اکتبر روسیه و انگلستان و آمریکا را تجزیه و تحلیل کرده به همین نتیجه رسیده است که تندروان، میانهروان و کندروان پس از پیروزی انقلاب با یکدیگر درگیر میشوند و بسته به امکانات، قدرت و نفوذ اجتماعی و سیاسی در برهههای مختلف انقلاب، یکی بر دیگری یا دیگران پیروز میشود. مخالفان دکتر بهشتی غیرمنصفانه ایشان و حزب جمهوری اسلامی را سردمدار حذف و انحصار میدانند. اساسا کدام حزب، تشکل و گروه سیاسی و فرهنگی بهدنبال انحصار و حذف نبود؟ همه یا اکثریت قریببهاتفاق احزاب و شخصیتهای سیاسی صدر انقلاب بهدنبال حذف یا تخفیف و کمرنگکردن و دیدن دیگر رقبا بودهاند. بخشی از این فرایند حذف ریشه در مواضع فکری و ایدئولوژیک داشت و بخش دیگر ناشی از سهمخواهی از کیک قدرت بود. بخش سوم نیز ناشی از سابقه مبارزات و زندان و شکنجه در زمان شاه بود؛ البته عملکرد حزب جمهوری اسلامی و دکتر بهشتی را میتوان نقد کرد، اما آیا در پیشامد فرایند حذف و وقایع بعدی صرفا حزب جمهوری و شخص بهشتی، باهنر و رجایی مقصر بودند یا جریان دکتر بنیصدر، مجاهدین خلق (منافقین)، فداییان خلق، جبهه ملی، نهضت آزادی و روشنفکران که از کنشگران سیاسی اصلی صدر انقلاب بودند، نیز مقصر بودند؟ در خوانش وقایع تاریخی نباید وقایع را از متن اجتماعی خارج کرد، بلکه باید حوادث و وقایع را در زمان خودشان بررسی و تحلیل و واکاوی کرد. بهجای آوردن تاریخ به زمان اکنون، باید زمان حال را در پرانتز و خود را در عصر واقعه قرار داد.
اگر همه احزاب و گروههای سیاسی و کنشگران مهم سیاسی و فرهنگی از هر طیف و نحله فکری خود را ملتزم به رقابت دموکراتیک میدیدند و صندوق رأی را فصلالخطاب قرار میدادند، نه تفنگ و فشنگ و زور، آیا فرایند حذف ایجاد میشد. جنگ مسلحانه در کردستان و ترکمنصحرا و آخرالامر در تهران، رخداد جنگ و تجاوز خارجی، اشغال سفارت آمریکا، خطر عناصری از نظام پهلوی و ساواک و ارتش شاهنشاهی، بیتجربهبودن انقلابیون و ضعف دولت موقت، دستبهدست هم دادند و آنچه نباید رخ میداد رخ داد، اما اینکه نیروهای مسلمان، سنتی و انقلابی در نهایت پیروز شدند، به نظرم باتوجه به ساختار و بافت اجتماعی، فرهنگی و سنتی ایران صدرانقلاب قابل پیشبینی بود. قطعا نیروهای چپ مارکسیست اعم از حزب توده، فداییان، پیکار و رنجبران شانس بالایی برای پیروزی نداشتند، اما دیگر نیروهای مذهبی و ملی مثل نهضت آزادی و جبهه ملی را میتوانستیم با تساهل و مدارا در آن روزگار جذب کنیم، اما واقعیت جامعهشناسی فرهنگی و سیاسی آن روزگار ایران، شانس نیروهای مذهبی و سنتی را که حول محور امام(ره) بودند بالا برده بود؛ بهگونهای که در یک رقابت آزاد و دموکراتیک نیز اکثریت ملت به این جریان رأی میداد. حتی بنیصدر هم از حمایت بیت امام(ره) در ایام انتخابات نخستین دوره ریاستجمهوری سخن میگفت.
فضای جنگ تا چه حد در بستهشدن فضای فعالیت احزاب غیراسلامی نقش داشت؟
فضای جنگ، نهتنها امکان فعالیت احزاب و گروههای غیراسلامی را میسر نکرد، بلکه رقابت احزاب و گروههای درون نظام را هم در محاق فروبرد. بدیهی است وقتی کشور در شرایط جنگ و دفع تجاوز قرار گرفت، اولویت اول نظام و مردم و حتی فعالان سیاسی و فرهنگی مقوله جنگ و دفاع شد. جنگ تحمیلی هشتساله یکی از موانع مهم توسعه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور شد؛ البته اگر تجربه بیشتری در عرصه دموکراسی و توسعه سیاسی داشتیم، میتوانستیم مسائل و مباحث را اولویتگذاری کنیم. جنگ هشتساله، نوپابودن نظام جمهوری اسلامی و ضعف نظام حزبی و کار تشکیلاتی و گروهی، دستبهدست هم دادند و دوران افول احزاب سیاسی را رقم زدند.
عملکرد حزب جمهوری اسلامی را در دوران فعالیت کوتاهش چگونه ارزیابی میکنید؟
کارنامه حزب جمهوری اسلامی را باید در متن حوادث و وقایع صدرانقلاب تجزیه و تحلیل کرد. این حزب همانند دیگر احزاب و گروهها، نقاط قوت و ضعف دارد؛ البته باید توجه داشت که این حزب عمری حدود ۶ تا هفت سال داشت؛ آنهم در شرایط بحرانی اول انقلاب و با لحاظ بحران سیاسی و فرهنگی ایران آن روزگار باید این حزب و شخصیتهای شاخص آن را ارزیابی و داوری کرد. حزب جمهوری اسلامی توانست نیروهای روحانی، مذهبی و سنتی و طبقه متوسط سنتی و برخی از نیروهای جوان مذهبی نوگرا را در سراسر کشور متشکل، سازماندهی و متحد کند. هیئت موسس حزب، بهویژه شخص دکتر بهشتی که شاخصترین و محور حزب بود، بهخوبی خلأ تشکیلات را میان روحانیت و نیروهای مذهبی تشخیص داد. نیروهای لیبرال، ملی، روشنفکران مذهبی که با روحانیت زاویه داشتند و نیروهای چپ مارکسیست تجربه نسبتا خوبی در عرصه تحزب و کار تشکیلاتی داشتند، اما نیروهای مذهبی وبهویژه روحانیت دراین زمینه دستشان خالی بود. باتوجه به فضای سیاسی، فرهنگی و سنتی آن روزها، حزب جمهوری اسلامی به مدد توانمندی اعضای هیئت موسس و حمایت معنوی و ضمنی امام(ره)، توانست در زمان اندکی دفاتر حزبی را در سراسر کشور افتتاح و فعال کند. این حزب حتی در شهرستانهای کوچک کشور نیز، دفتر و شعبه و شاخه تاسیس کرد؛ بهگونهای که در انتخابات مجلس اول، اکثریت قاطع مجلس اول، از اعضای این حزب یا هوادار و همسو با حزب جمهوری اسلامی بودند.
مهمترین اختلافاتی که به انحلال حزب جمهوری اسلامی منجر شد چه بود؟
ریشه اختلافات در حزب جمهوری اسلامی دو امر مهم بود: یکی قطببندی اقتصادی و دیگری سهمخواهی از قدرت. ریشه اختلافات در حزب عمدتا مسائل و مباحث اقتصادی بود، بههرحال طیف چپ معتقد به اقتصاد دولتی و تعاونی بود و طیف راست هم معتقد به اقتصاد بازار و نوعی از اقتصاد غیردولتی و به قول امروز، اقتصاد لیبرالی. بعید میدانم در حوزههای سیاسی، فرهنگی و دینی، دو طیف راست و چپ حزب، اختلافات بنیادی و عمده داشتند. نکته دوم هم سهمخواهی هریک از طیفهای راست و چپ حزب از قدرت بود؛ البته در کابینه اول و دوم مقام معظم رهبری سعی شده بود از هردو طیف استفاده شود، اما با توجه به حمایت معنوی امام(ره) از طیف چپ حزب، برتری نسبی با چپهای حزب بود.
حزب جمهوری اسلامی خیلی زود از فعالیت بازایستاد. چرا؟
حزب جمهوری اسلامی در کمتر از هفتسال رو به افول نهاد. دلایل آن عبارتند از: شهادت دکتر بهشتی و سپس دکتر باهنر که دبیرکل دوم حزب بود به گواهی اعضای شورای مرکزی و هیئت موسس حزب، دکتر بهشتی شخصیتی بود تشکیلاتی، کاربلد، اروپادیده، تحصیلکرده حوزه و دانشگاه، با قدرت قلم، بیان فوقالعاده بالا و خستگیناپذیر که شخصیت محوری حزب بود. شهادت ایشان خلأ بزرگی را در حزب به وجود آورد. یادمان باشد همین امروز که حدود ۴۰سال از پیروزی انقلاب گذشته است، احزاب سیاسی، شخصیتمحور هستند.دوم اینکه اعضای هیئت موسس مثل مقام معظم رهبری و آیتالله هاشمیرفسنجانی و آیتالله موسویاردبیلی در امور سیاسی، قضایی و اجرایی درگیر شدند و فرصت کافی برای کار تشکیلاتی و حزبی نداشتند و دلیل سوم که مهمترین دلیل توقف فعالیت حزب است، انشقاق طیف راست و چپ حزب بود. وجود فراکسیون در احزاب سیاسی و همچنین اختلاف سلیقه و رویه امری معقول و منطقی است، اما وقتی که این اختلافات به تضاد میرسد و تضادهای سیاسی و فرهنگی نیز هضم و حل نمیشوند، خواهناخواه حزب متلاشی خواهد شد. تصور بفرمایید شخصیتهایی مثل رئیس مجلس ششم، نخستوزیر زمان جنگ، عسگراولادی، جاسبی و بادامچیان که هریک متعلق به یک طیف فکری بودند چگونه میتوانستند در یک حزب فعالیت کنند. دلیل چهارم اینکه در سال ۶۴ که سال توقف فعالیت حزب جمهوری اسلامی است، تقریبا خطر دیگر جریانهای سیاسی، فرهنگی و فکری کمرنگ شده بود، طبیعی است که شکاف سیاسی و فرهنگی متوجه نیروهای خط امام(ره) شد. نیروهای خط امام(ره) تا آن سال، جبهههای لیبرال، ملی، مجاهدین خلق(منافقین)، فداییان و حزب توده را در مقابل خویش میدید، لاجرم، متحد شده بودند، اما از این تاریخ به بعد چون جبهه رقیب دیگر رمق چندانی نداشت، شکاف خفته چپ و راست اسلامی سر باز کرد و فعال شد.
جایگاه خردهاحزابی که به شکلگیری سازمان مجاهدین انقلاب منجر شد چگونه بود و چه نقشی را ایفا میکردند؟
جوانان مذهبی و انقلابی در دهه ۵۰ که همرأیی و همسویی با دو سازمان چریکی مطرح فداییان خلق و مجاهدین خلق(منافقین) نداشتند، با توجه به شرایط اختناق آن دوران و امکانات اندک در اختیارشان در تهران، اصفهان، خوزستان و خارج از کشور، چند گروه چریکی مخفی زیرزمینی تاسیس کردند. این گروههای کوچک چریکی، پس از انقلاب، باتوجه به همسویی کلی که با جریان مذهبی و روحانی و خط امامی صدرانقلاب داشتند، در یکدیگر ادغام شده و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند. این گروهها نظر به اینکه در سالهای پایانی دهه ۵۰ شروع به فعالیت کردند و امکانات کافی نداشتند و ساواک نیز تجربه کافی در کشف، خنثیسازی و متلاشیکردن گروههای چریکی پیدا کرده بود، نتوانستند چندان فعالیت موثری انجام دهند. پس از ادغام و تاسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از آنجا که این گروهها دو نوع نگاه راست و چپ را نمایندگی میکردند، در درون سازمان دچار اختلاف و انشقاق شدند. طیف راست در نهایت از سازمان جدا شد و هریک به راهی رفتند، اما طیف چپ به فعالیت خویش در سازمان ادامه داد. این سازمان نقش پررنگی در پیروزی دوم خرداد و رویکارآمدن دولت اصلاحات داشت و در نیمه دوم دهه ۷۰ با انتشار هفتهنامه «عصرما»، نقشی اساسی در نظریهپردازی جریان چپ ایفا کرد و برای نخستینبار از مرزبندی فکری، سیاسی و فرهنگی احزاب و گروهها و طیفهای درون نظام پرداخت. ایراد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ادامه روند انقلابیگری و روحیه چریکی و نخبهگرایی و بستهبودن سازمان است. جالب اینجاست که از عنوان مجاهدین نیز استفاده شده که حاکی از نگاه انقلابی، رزمی و جهادی است و نه روحیه دموکراتیک، مدنی و حزبی، در همان زمان تاسیس نیز سازمان منافقین در بیانیهای این نامگذاری را مورد اعتراض قرار داد که برای تخریب یا تخفیف این سازمان، نام مشابه مجاهدین خلق [منافقین] را انتخاب کردهاند؛ البته تحولات پس از دوم خرداد نیز این سازمان را دچار نوعی انبساط سیاسی کرد.
آیتالله هاشمیرفسنجانی نیز یکی از شخصیتهای این حزب بود که همواره در میان دو طیف چپ و راست جای داشت. نقش ایشان را در جریان حزبی کشور چگونه میمیبینید؟
آیتالله هاشمیرفسنجانی یکی از شخصیتهای کلیدی حزب جمهوری اسلامی بود که چون سابقه فعالیت سازمانی و فرهنگی در حوزه علمیه قم و بعدها در تهران را داشت، تاثیر بسزایی در شکلگیری حزب جمهوری اسلامی میگذاشت؛ البته به نظرم برای دکتر بهشتی حزب هدف و برای آیتالله هاشمیرفسنجانی حزب یک ابزار بود. او بیشتر یک نیروی اجرایی بود تا نیرویی نظریهپرداز و تشکیلاتی، ولی در دوره ریاستجمهوری سعی کرد از هر دو طیف راست و چپ حزب جمهوری اسلامی استفاده کند، ولی تمایل نظری و عاطفی ایشان بیشتر به طیف راست بود، همچنان که ایشان عضو جامعه روحانیت مبارز بود و نه عضو مجمع روحانیون مبارز.
از آنجا که جامعه روحانیت مبارز خود را حزب نمیداند، شاید مجمع روحانیون مبارز را بتوان نخستین حزبی دانست که همه اعضای آن روحانی هستند. این حزب چگونه تاسیس شد و کارکرد آن چگونه بود؟
البته مجمع روحانیون مبارز هم همانند جامعه روحانیت مبارز خود را حزب به معنای مصطلح آن نمیداند، اما هر دو جریان روحانی مذکور در قامت یک حزب سیاسی بروز و ظهور پیدا کردهاند. همان اختلاف دو بینش و روش سیاسی و فرهنگی که به توقف حزب جمهوری اسلامی منجر شد باعث انشقاق در جامعه روحانیت مبارز تهران شد. در آستانه انتخابات مجلس چهارم با کسب تکلیف از امام(ره)، طیف چپ جامعه روحانیت مبارز فهرست مستقل انتخاباتی در تهران و برخی شهرستانها ارائه کرد و همین فهرست زمینه تشکیل مجمع روحانیون مبارز با رویکرد چپ اسلامی شد. تشکیل مجمع روحانیون مبارز رقابت طبقه روحانیت را در سپهر سیاست با دیگر طبقات، احزاب، تشکلها، گروههای سیاسی، به درون روحانیت هدایت کرد. یکی از نتایج مهم تشکیل مجمع عرفیشدن و از آسمان به زمین آمدن سیاستورزی روحانیان شد. این مسئله سرآغاز فصل نوینی در سیاستورزی درون نظام جمهوری اسلامی ایران بود که برکات بسیاری داشت؛ از جمله تاثیر کلیدی مجمع و بهویژه فعالیت گسترده رئیس مجلس ششم در پیروزی دوم خرداد ۷۶. جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون مبارز به صفآرایی سیاسی در حد کسب اکثریت مجلس شورای اسلامی رضایت داشتند، اما از این تاریخ به بعد، علاوه بر مجلس، داعیه کسب قوه مجریه را نیز پیدا کردند. مجمع روحانیون مبارز، رئیس مجلس ششم، موسویخوئینیها و حلقه روزنامه «سلام» منتقد جدی سیاستهای اقتصادی و فرهنگی دولت سازندگی بودند. در واقع، این دو محفل قبل از دوم خرداد منتقد جدی داخلی دولت سازندگی و شخص آیتالله هاشمی بودند که باعث جذب برخی از نیروهای روشنفکر آزاداندیش و مصلح به سمت جریان چپ سنتی شد که حماسه باورنکردنی دوم خرداد فراهم شد. در عصر اصلاحات، مجمع روحانیون نیز با تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی متحول شد. به زبان دیگر، اگر تا قبل از دوم خرداد، مجمع روحانیون به مسائل اقتصادی توجه میکرد، بعد از دوم خرداد، توجه خود را به مسائل سیاسی و فرهنگی نیز معطوف کرد. شخصیت محوری مجمع روحانیون رئیس مجلس ششم بود. متاسفانه بعد از خروج او از مجمع و تشکیل حزب اعتماد ملی، فعالیتهای فراگیر و سراسری مجمع روبه ضعف و افول نهاد.
کارگزاران را شاید بتوان نخستین حزب غیرروحانی فراگیر برگرفته از نظام حزبی در جمهوری اسلامی دانست. این حزب چگونه تاسیس شد؟
حزب کارگزاران سازندگی ایران در ابتدا بهعنوان حزب فراگیر اعلام موجودیت نکرد، بلکه جمعی از وزرا و معاونان وزرای کابینه دوم دولت سازندگی بهدلیل اختلافاتی که با فهرست انتخاباتی جامعه روحانیت مبارز در گنجاندن پنج نفر از آنان در فهرست انتخاباتی مجلس در شهر تهران پیدا کردند، از جریان راست سنتی اعلام استقلال و کارگزاران سازندگی را تاسیس کردند. این جمع با توجه به موفقیت نسبی در انتخابات مجلس در شهر تهران که یکی از پشتوانههای مهم آنان اقدامات بسیار خوب کرباسچی، شهردار تهران، بود، نقش درخوری را در پیروزی دوم خرداد ایفا کردند و در دوم خرداد به حزب فراگیر و سراسری تبدیل شد. حزب مذکور عمدتا متشکل از نیروهای تکنوکرات، کارفرمای اقتصادی و مدیران اجرایی است که بیشتر دغدغه توسعه اقتصادی دارند؛ البته پس از برآمدن دولت تدبیر و امید در سال ۹۲، این حزب اندکی خود را بازسازی کرد و با ترکیب نسبتا جدیدی در تهران و استانها شروع به فعالیت کرد که توجه بیشتری به توسعه سیاسی و فرهنگی دارد. حزب کارگزاران و حزب اعتدال و توسعه عمدتا زیر سایه آیتالله هاشمیرفسنجانی فعالیت کردهاند؛ کارگزاران بهعنوان صورت مدرن و اعتدال و توسعه بهعنوان صورت سنتی ایشان محسوب میشوند. حزب کارگزاران البته نفوذ و برد گستردهتری نسبتبه حزب اعتدال و توسعه داشته که ناشی از حضور شخصیتهای قویتر فکری و اجرایی در حزب کارگزاران است. این حزب بیشتر مدیون شخصیتهای مؤثر است تا ساختار قدرتمند تشکیلاتی.
حزب مشارکت نیز با رویکرد اصلاحطلبانه در مدت محدودی فعالیت کرد، اما نتوانست به فعالیت خود ادامه دهد.
جبهه مشارکت ایران اسلامی محصول رخداد بزرگ دوم خرداد و بهار مطبوعات و احزاب سیاسی پس از انقلاب اسلامی است. این جبهه متشکل از نیروهای روشنفکر، مدرن، نواندیش، منتقد و اصلاحطلب درون نظام بود که در برههای از فعالیتهایش نقش بسیار خوبی در عرصه سیاسی و فرهنگی ایفا کرد، اما این حزب چون مثل دیگر احزاب سیاسی در قدرت شکل گرفت، پس از غروب دولت اصلاحات رو به افول، ضعف و سستی نهاد. این حزب چون میراثبر چپ اسلامی و به نوعی چپ ارتدوکس بود، پس از انتخابات مجلس ششم و در دولت دوم اصلاحات تمامیتخواهی و انحصارطلبی و افراط را پیشه خود قرار داد و نتوانست رسالت روشنفکرانه خود را ایفا کند. طیف اجرایی و قدرتمحور جبهه مشارکت بر طیف روشنفکر و نظریهپرداز آن غلبه پیدا کرد. همچنین بخش افراطی و احساساتی این حزب بر بخش معقول، منطقی و مدبر حزب سلطه پیدا کرد؛ حزبی که داعیه روشنگری و روشنفکری و شفقت و اصلاحگری داشت به ضد این ایدههای ارزشمند تبدیل شد. جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و اکثریت جبهه اصلاحات شعار روشنفکری و روشنگری و تساهل و مدارا سرمیدادند، اما در عمل، در موارد و مواضع بسیاری ملتزم به این شعارها نبودند. بسیاری از این دوستان روحیه انقلابی و چریکی و حذف رقبا را همانند جبهه اصولگرا و اقتدارگرایان دنبال میکردند.
کارکرد حزب مؤتلفه اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید؟
سابقه فعالیت جمعیت مؤتلفه اسلامی به دهه ۴۰ شمسی برمیگردد. پس از واقعه خرداد42، فعالان سیاسی، فرهنگی و مذهبی سنتی که ریشه در روحانیت و بازار داشتند به این فکر افتادند که به یک جمع و گروه متشکل، همراه، همگام و همنوا نیاز دارند. این جمعیت خود را کاملا تابع و مقلد امام(ره)؛ روحانیت میداند؛ البته تغییر و تحولات پس از انقلاب اسلامی نشان داد که جمعیت مؤتلفه در حوزه اقتصاد با دیدگاه امام(ره) زاویه دارد. جمعیت یا هیئتهای مؤتلفه اسلامی در سیر تاریخی خود تا انتخابات ریاستجمهوری نهم دو مرحله مهم را پشت سر گذاشته است. این جمعیت در قالب یک تشکل هیئتی فعالیت سیاسی و فرهنگی میکرد و از اینکه از پیشوند «حزب» استفاده کند مقاومت میکرد. به نظرم، در اینباره دو دلیل عمده داشتند، یکی استدلال دینی که معتقد بودند: دو حزب بیشتر وجود ندارد، حزبالله و حزب الشیطان؛ بنابراین تشکیل حزب سوم معنی و کاربردی در سپهر سیاسی ایران ندارد؛ دلیل دوم که به نظرم مهمتر است اینکه دوست داشتند در قالب همان هیئتهای سنتی مذهبی و بازاری فعالیت کنند تا درگیر قوانین انضباطی حزبی نوین شوند، اما همگام با تغییر و تحولات سیاسی و فرهنگی در دوره اصلاحات و تاسیس احزاب جدید و رونق توسعه سیاسی و فرهنگی از دوره ریاستجمهوری احمدینژاد، عنوان حزب مؤتلفه اسلامی را انتخاب و دفاتر استانی خود را در سراسر کشور راهاندازی و کنگره و جلسات ماهانه و فصلی نیز برگزار کرد و بهدلیل انتقاد بخش جوان و تحصیلکرده و دانشگاهی وابسته به حزب که شاکله حزب را پیرسالار و شدیدا سنتی و محافظهکار میدانست، جوانگرایی و تغییر و تحولاتی را در شورای مرکزی و ارکان حزب در تهران و استانها، ایجاد کرد. حزب مؤتلفه، در کنار جامعه روحانیت مبارز تهران، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و حلقه روزنامه «رسالت»، رهبری جریان اصولگرای کنونی و راست سنتی را به عهده داشته است. گرچه این حزب خود را پیرو صددرصد روحانیت سنتی و علما و مراجع تقلید میداند، در موارد و مواضع بسیار رویکرد روحانیت سنتی تاثیر سیاسی و فرهنگی و بهویژه اقتصادی داشته است. یکی از ویژگیهای بارز حزب مؤتلفه از بدو پیدایش تاکنون، تشکیلاتیبودن آن است و تاکنون شاهد فراکسیون و انشقاق در این حزب نبودهایم، این حزب نسبتا یکی از احزاب یکدست و متجانس کشور است که همزمان نقطه قوت و ضعف این تشکل سیاسی مهم ارزیابی میشود. به نظر میرسد با وجود برگزاری کنگره و انتخابات حزبی در تهران و شهرستانها، باز بهصورت سنتی اداره میشود. جمعیت مؤتلفه چندین نوبت تلاش کرد برنده انتخابات ریاستجمهوری یا حائز اکثریت مجلس شورای اسلامی شود، اما هیچگاه در این مسیر موفق نبود. حزب مؤتلفه یکی از احزابی است که پایگاه و جایگاه اجتماعی مشخص در ساختار جامعه ایران دارد. مخاطبان عمده این حزب، نیروهای مذهبی سنتی، بازاریان سنتی، تجار مذهبی و تحصیلکردگان دانشگاهی سنتگرا هستند که نقطه قوت این حزب همین پایگاه مشخص اجتماعی است؛ البته باتوجه به انشقاق جبهه اصولگرا و ظهور تشکلها و نیروهای میانهرو و نوگرا در بدنه جناح اصولگرا، امروز از قدرت رهبری این حزب کاسته شده است.
بهعنوان یکی از اعضای شورای اجرایی و مرکزی حزب اعتماد ملی ایران، جایگاه و کارکرد این حزب را چگونه ارزیابی میکنید؟
حزب اعتماد ملی پس از انتخابات دوره نهم ریاستجمهوری و استعفای رئیس مجلس ششم از مجمع روحانیون مبارز، به رهبری و دبیرکلی ایشان در ۱۸اسفند ۸۴، اعلام موجودیت کرد. نخستین جلسه شورای مرکزی حزب در آذر ۱۳۸۴ برگزار شد که در آن ۵۲ عضو شورای مرکزی و دبیرکل حزب انتخاب شدند. نخستین بیانیه اعلام موجودیت حزب نیز چندماه بعد در تاریخ ۱۸اسفند۸۴ انتشار یافت. این حزب تا سال۸۸ در تهران و سراسر کشور فعالیت کرد و دفتر و شعبه داشت که پس از انتخابات سال۸۸، فعالیتهای حزب متوقف شد، اما پس از انتخابات ریاستجمهوری یازدهم در سال ۹۲، مجددا فعالیت تشکیلاتی و منسجم حزب در تهران و مراکز استانها و شهرستانها شروع شد. این حزب یکی از احزاب مهم و فراگیر است که در ذیل جبهه بزرگ اصلاحطلب به رهبری رئیس مجلس ششم تاسیس شد، اما سیاست حزب لزوما فعالیت در درون جبهه اصلاحات نبود، بلکه از روز اول اعلام کرد که حزبی است مستقل که در چارچوپ قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی ایران و درون گفتمان امامخمینی(ره) فعالیت سیاسی و فرهنگی میکند. یکی از دلایل مهم و بنیادی تشکیل و تاسیس حزب اعتماد ملی انتقاد به کندروی و تندروی بخشی از اصلاحطلبان و انتقاد به جریان اقتدارگرا و تمامیتخواه بود. این حزب در مرامنامه خود بهصراحت اعلام کرد پاسدار دو رکن اسلامیت و جمهوریت نظام جمهوری اسلامی ایران است و خواستار اجرای قانون اساسی در کلیت آن است. حزب اعتماد ملی در سالهای قبل از ۸۸ و در سطح گسترده در سراسر کشور، عضوگیری و شعبههای حزبی را حتی در شهرستانهای کوچک نیز تاسیس کرد و مرتب جلسات هفتگی شورای مرکزی حزب در تهران و شورای منطقه در مرکز استانها و شورای شعبه در شهرستانها تشکیل میشد، اما پس از وقایع سال ۸۸ محدودیت برای دبیرکل حزب، فعالیت فراگیر این حزب مختل شد. اکنون نیز با توجه به غیبت دبیرکل، این حزب در میان احزاب سیاسی کشور، وضعیت خاصی دارد، اما از سال ۹۲ به همت قائممقام حزب، جناب منتجبنیا و اعضای شورای مرکزی و اعضای حزب در سراسر کشور، بازگشایی شد که کماکان فعالیت تشکیلاتی آن ادامه دارد. حزب اعتماد ملی، پس از حزب جمهوری اسلامی، دومین حزب بزرگ و فراگیر درون نظام است که بهدست یک شخصیت روحانی تاسیس شده است. یکی از نقاط قوت این حزب شکلگیری و تاسیس آن خارج از قدرت اجرایی و سیاسی در سال ۸۴ بود؛ البته نقاط ضعف دیگر احزاب سیاسی نیز در این حزب مشاهده میشود. بدیهی است از آنجا که بنده عضو شورای اجرایی و عضو شورای مرکزی حزب هستم نتوانم داوری منصفانهای درباره نقاط قوت و ضعف اعتماد ملی داشته باشم؛ منتقدان و مفسران بیرون حزب باید درباره کارکرد و جایگاه ملی این حزب داوری و قضاوت کنند.
آیا ما با فعالیت احزاب به معنای کلاسیک و جامعهشناختی آن نسبتی داریم؟
مطابق مفاد قانون اساسی و دیگر قوانین و ضوابط مربوط به فعالیت احزاب، تشکلها و گروههای سیاسی، فعالیت حزبی و تشکیلاتی و گروهی، اگر مخل مبانی دین و امنیت ملی نباشد، بدون حمل سلاح گرم و سرد، مجاز است، ولی این اما و اگر، از صدر انقلاب تاکنون مورد تفسیر و تعبیرهای مختلف و گاه متضاد قرار گرفته است. هریک از دو جناح مهم چپ و راست و به تعبیر امروز، اصولگرا و اصلاحطلب که قدرت سیاسی و اجرایی را به دست گرفتهاند، با شدت و ضعف، فعالیت دیگر احزاب رقیب درون و بیرون نظام را مخل مبانی دین و امنیت ملی تلقی کرده و مانع فعالیت رقبا شدهاند. یک حزب سیاسی در یک نظام دموکراتیک و مردمسالار باید بهگونهای نظری و عملی هم قادر باشد به نقد و بررسی و تحلیل همه مسائل عمده سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، دینی، معنوی و اخلاقی جامعه بپردازد، اما این امکان بنا به دلایل مختلف در ایران، به تمامی میسر نیست. یک حزب سیاسی باید بتواند بهصورت مستقل یا با ائتلاف با دیگر احزاب همسو، برنامه انتخاباتی به ملت ارائه و در فرایند انتخابات شرکت کند و در صورت پیروزی، کابینه حزبی یا ائتلافی خود را تشکیل دهد، اما این مسئله تاکنون در ایران رخ نداده است. تا امروز آنچه شاهد بودهایم، پیروزی یک جناح بر جناح دیگری در چارچوب نظام بوده است که این دو جناح و جبهه نیز صورتبندی مناسب حزبی به معنای کلاسیک و جامعهشناختی ندارند. حتی در عصر اصلاحات که تصور میشد توسعه سیاسی یکی از اهداف جدی دولت اصلاحطلب است، احزاب رشد کیفی نیافتند و حتی شخص رئیس دولت اصلاحات رویکرد غیرحزبی داشت و حاضر نشد دبیرکلی یکی از احزاب سیاسی اصلاحطلب را بپذیرد. به نظر میرسد برخی از نمادهای نظام دموکراسی و جمهوری مثل تحزب و انتخابات و مجلس و نهاد مدنی و شورا در کشور باید بازتعریف دقیق شوند و جایگاه نظری و عملی آنان در سپهر یک نظام مبتنیبر رأی ملت شفاف شود یا باید تعریف جدیدی از جمهوری مبتنیبر اسلام و جهانبینی الهی ارائه کنیم؛ چراکه زیست در شرایط متضاد و در مواردی متناقض، در درازمدت امکانپذیر نخواهد بود.
اگر قرار باشد فعالیت حزبی در ایران را آسیبشناسی کنیم، مهمترین چالشهای فعالیت حزبی ما چیست؟
موانع تثبیت، نهادینهشدن و فراگیری احزاب سیاسی را نمیتوان در یک یا دو عامل جستوجو کرد؛ مجموعه عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، روانشناختی، تاریخی، خانوادگی، دینی و فردی و موانع درونی خود احزاب و کنش این عوامل، دلایل ناکامی و ابترشدن فعالیت حزبی و تشکیلاتی در ایران است. قبل از هرچیز باید بپذیریم با توجه به ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران، ما نباید سودای حزب به معنای غربی داشته باشیم این سودا و نه ممکن است و نه مطلوب. یکی از خطاهای سهمگین در کشور ایران تقلید تمام و کمال از فرهنگ و تمدن غرب است. وقتی این مسئله مهم را پذیرفتیم، باید فکر کنیم چگونه باید تحزب و تشکیلات را در کشور جا بندازیم. ما در ایران به ترکیبی از حزب، نهاد مدنی، شخصیتهای ذینفوذ و مؤثر و حتی کار هیئتی نیاز داریم.
نظر شما :