فریدون صدیقی :
فراتر از زندگی مثل همینگوی، مالرو، مارکز و شاملو

اکنون که عرصه بر رسانههای رسمی بهغایت تنگ است، مسئولان معزز باید واقعبین باشند که اولین نشانه واقعبینی اطلاعرسانی به هنگام رسانهها و تولید خرد از سوی آنان است. باید بدانیم که آگاهی و رنجوری علم همواره موجب نقصان در اندیشه و اعتقاد است و میدانیم اندیشه و اعتقاد عاملی درونی و گوهری وجودی برای هر روزنامهنگار راستین و اساساً هر انسان حقجوست.
به گزارش عطنا، فریدون صدیقی، استاد روزنامهنگاری و روزنامهنگار پیشکسوت در یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت:
اهمیت زندهبودن رسانهها، به زندگی کردن پویای آنان است و عظمت آنان به فراتر رفتن از خود زندگی است؛ این را همینگوی، مالرو، مارکز و آقای شاملو هم میدانند.
این را از خلال نوشته و نانوشتههای آنان- سفید خوانیها- در گفتوگو، گزارش، تحلیل، خبر و تصویر هم میتوان یافت و یا باید یافت و به همین دلیل است که روزنامهنگاران بهجز آنچه گفتم سهمی هم در کشف و خلق ادبیات و هنر دارند و یا باید داشته باشند تا روزنامهنگار خوانده شوند تا رسانه نامیده شوند؛ هرچند که ژورنالیسم ادبیات خاص خود را میسازد و به همین خاطر هم اغلب از سوی ادبا متهم به تخریب زبان پاک و غنی هر سرزمینی میشود که بماند.
تأمل این یادداشت اشاره به وظیفه جدی، جلیل و با وسواس بسیار رسانهها در این روزگار عبوس و تلخ دارد و آن همدلی و همگامی جمعی آنان- اتحاد- است تا بتوان مشکلات روزافزا و گاه طاقت سوز را مدیریت کرد.
وظیفهای ملی که همه رسانهها بهرغم تفاوت آرا اما رودررو با واقعیتی عینی به نام وحدت ملی، منافع ملی و مصالح ملی باید بر آن پای فشارند؛ یعنی متولیان جریانهای سیاسی، اقتصادی کارگزار و یا صاحب رسانه بر آن اصرار ورزند- وگرنه همه صداهای خواندنی، دیدنی و شنیدنی فرجامی جز بیماری و میرایی ندارند و متأسفانه باید بگویم بیماری در روزگار صدای بیصدای رسانههای ما نه محتمل که حتمی است.
تن بیمار، رنجور و درمانده نهتنها قادر به نجات خود که بیگمان ناتوان از ایفای رسالت ملی بهعنوان رسانههای رسمی و عمومی است. نسخه ساده التیام درد و شفای عاجل نهفقط حضور رسانهها که اقبال عمومی در خواندن و دیدن آنهاست.
تردید نباید داشت هرگونه راهحلی در گرو همگرایی و وحدت است؛ یعنی در شرایط اکنون ما، حیات تنها در تمایز و تفاوت و تناقض آرا نیست بلکه در همبستگی ملی است که بتوان با ناراستیها و کاستیها جنگید؛ جنگیدن برای پیروزی و پیروزی برای پیشرفت که امیدوارم نتیجه آن، همبستگی به مفهوم واقعی و حقیقی باشد.
بر این باورم که حالا و اکنون که عرصه بر رسانههای رسمی بهغایت تنگ است، مسئولان معزز باید واقعبین باشند که اولین نشانه واقعبینی اطلاعرسانی به هنگام رسانهها و تولید خرد از سوی آنان است. باید بدانیم که آگاهی و رنجوری علم همواره موجب نقصان در اندیشه و اعتقاد است و میدانیم اندیشه و اعتقاد عاملی درونی و گوهری وجودی برای هر روزنامهنگار راستین و اساساً هر انسان حقجوست.
پرسش این است آیا در تجلی اندیشه و پیشرفت، هنر و ادبیات خلق میشود؟ حتماً. پس آیا با سرگشتگی، اضطراب و عدم امنیت شغلی روزنامهنگاران چنین آرزویی دور از دسترس است؟ یا اینکه روزنامهنگار حرفهای کسی است که همیشه امیدوار باشد تا همیشه مخبر رویدادهایی باشد که فراتر از زندگی میروند؟ آیا ما که خود را جویندگان جهان فردا میدانیم در کوچه بنبست ماندهایم؟
نظر شما :