غمی که کهنه نمی‌شود؛

احمد گل‌محمدی، نمونه کامل انسان گشوده به تجربه بود

۲۹ مرداد ۱۴۰۴ | ۱۹:۴۸ کد : ۲۱۹۵۰ صفحه نخست عمومی
تعداد بازدید:۲۲
رحمانی‌زاده دهکردی: احمد، استاد برتر دانشگاه، کتابش؛ کتاب سال و برنده برترین ترجمه سی سال گذشته درباره ایران و دارنده یکی از بیشترین نمرات ارزیابی دانشجویان در سطح دانشگاه است. او خاکی‌ترین آدمی است که دیده بودم. چنانکه با رئیس دانشگاه همان‌گونه بود که با دانشجو و کارمند و کارگر و آبدارچی.
احمد گل‌محمدی، نمونه کامل انسان گشوده به تجربه بود

عطنا، حمیدرضا رحمانی‌زاده دهکردی، عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی در چهارمین سالگرد آسمانی شدن احمد گل‌محمدی، استاد فرهیخته دانشگاه علامه طباطبائی تحریر کرده است:

از پایگاه خبری دانشگاه علامه طباطبائی (عطنا) خبر می‌دهند که امروز چهارمین سال درگذشت دوست نازنینم احمد گل‌محمدی است. درگیر ترجمه کتاب «روانشناسی خرد» هستم. از اینجا به بعد هر چه ترجمه می‌کنم انگار ذکر خیر اوست. متن انگلیسی می‌گوید: «افراد خردمند ذهن و هوش فوق‌العاده‌ای دارند». احمد استاد برتر دانشگاه، کتابش؛ کتاب سال و برنده برترین ترجمه سی سال گذشته درباره ایران و دارنده یکی از بیشترین نمرات ارزیابی دانشجویان در سطح دانشگاه است.

گفتار متن چنین ادامه می‌دهد: «خردمندان ذهنشان گشوده است به تجربه». گُلی نازنین! نمونه کامل انسان گشوده به تجربه بود؛ به همین دلیل بود که دکتر غلامرضا کاشی او را به پنجره تشبیه می‌کرد. تو با او می‌توانستی فراتر از این دیوار‌ها را ببینی و تجربه کنی. متن می‌گوید: «انسان خردمند خیرخواه و نیکدل است»، این سخن مرا باز به یاد خاطره قشنگی در سال دور می‌اندازد، آبان ۱۳۶۸. گُلی نقاشی ساختمان کار می‌کند در ضمن دانشجوی لیسانس دانشگاه تهران هست، قرار شده ساعت ۶ صبح هر روز به دانشکده برویم و با هم درس بخوانیم. مدتی می‌آید، بعد ناگهان بر خلاف قرار قبلی ساعت ۸ می‌آید. می‌پرسم: «پدر بیامرز! مگر قرار نشد که ساعت ۶ بیایی؟!» می‌دانم که حرفش حرف است و اتفاقی لابد افتاده که ساعت هشت می‌آید. می‌گوید: «آره ببخشید نشد.» اصرار می‌کنم که بگوید چه شده. بعد از پافشاری فراوان، مُقُر می‌آید که: «ببین! آقای فلان که در انتشارات کار می‌کند و همشهری ماست، صبح زود که آمدم دیدم دارد سالن را طی می‌کشد. حس کردم خیلی خجالت کشید. برای همین پشت دستم را داغ کردم که صبح زود دانشکده نیایم». به نظرم او بزرگ‌مردی بود که به قول عین القضات همدانی «در ابتذال این روزگار تیره نمی‌گنجید».

متن را ادامه می‌دهم: «انسان فرزانه همدل و مهربان است و داوری نمی‌کند»، باز یاد او می‌افتم که چنان شفاف بود که در حضورش، انگار تو خودت را در آغوش گرفته‌ای! آنگار آیینه وجود توست؛ بی آنکه خودش دیده شود؛ چه برسد که بخواهد تو را داوری کند.

متن می‌گوید: «آدم خردمند، فروتن است». او خاکی‌ترین آدمی است که دیده بودم. چنانکه با رئیس دانشگاه همان‌گونه بود که با دانشجو و کارمند و کارگر و آبدارچی. به همین دلیل من شاهد اشک‌های دوگانه نگهبان دانشگاه بودم. آن روز که احمد به او عیدی داد و اشکِ شوق ریخت و آن روز که در مراسم ترحیمش، اشکِ سوگش را دیدم که می‌گفت: «در مرگ عزیزترین کسانم، آنقدر جگرم نسوخت که در رفتن گُلی!»

از آن سال‌های سیاه کرونایی! چهار سال گذشته است و من روز تعطیل، در اتاقم، در دانشکده نشسته‌ام در میان گرد وخاک و ساخت وساز دانشکده. دلم می‌خواهد یک بار دیگرصدای پای گلی نازنین را بشنوم که از کنار اتاقم می‌گذرد و مانند همیشه بایستد و با صدای دلنشین و همان تکیه کلام همیشگی‌اش بگوید: مخلصِ آقا!
روانش به مینو و یادش زمزمه نیمه‌شب مستان باد!


اخبار مرتبط


نظر شما :